ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

صفحات ۸۷ و ۸۸

 

 

 

132         آشکار است که شیلر در اینجا می کوشد تا بر تجربه تفوق داشته باشد؛ به عبارت دیگر او به زیبایی کیفیتی می بخشد که تجربه آن را تضمین نمی نماید. او معتقد است که "زیبایی باید به عنوان شرط اساسی انسانیت معرفی شود" (پاورقی شماره 29کتاب) یعنی ضرورتا گروهی راجح است؛ بنابراین او باز هم مفهومی کاملا عقلانی از زیبایی را نشان می دهد، و از "نوع متعالی" را که ما را از "گرد ظهور و از حضور زنده اشیا" دور می سازد. می نویسد: "آنانی که جرأت ورود به ورای واقعیات را نمی یابند، به حقیقت دست نخواهند یافت." (پاورقی شماره 30کتاب) مقاومت سابجکتیو او در برابر همه تجربه ها نشان داده که راه ناگزیر به سمت پایین است که شیلر را وامی دارد عقل منطقی را به خدمت احساس بکشد، از راه اجبار او به فکر برای فرمولی که دستیابی به هدف اصلی را نهایتا ممکن سازد، علیرغم اینکه محال بودن آن قبلا به اندازه کافی نشان داده شده است. 

 

133         روسو نیز در فرضیه خود چنان تجاوزی نموده است، آنجا که فرض نموده که با اینکه وابستگی به طبیعت به شرارت ارتباطی ندارد، وابستگی به انسان به شرارت مرتبط است. روسو از این راه به این نتیجه رسیده است: 

عبارت روسو: اگر قوانین ملتها مانند قوانین طبیعت، هرگز توسط هیچ قدرت انسانی غلبه پذیر نمی شد، وابستگی به انسان باعث وابستگی به اشیاء می گردید؛ همه مزایای حالتی از طبیعت ممکن بود که با همه مزایای زندگی اجتماعی مشترک المنافعی همراه شود. آن آزادی که انسان را از بدی حفظ می کند با اخلاقیاتی که انسان را به ارزش ارتقا می بخشد آمیخته خواهد شد.(پاورقی شماره 31 کتاب) 

بر پایه این تأملات، او چنین اندرز می دهد:

عبارت روسو: بگذارید کودک تنها به اشیاء وابسته بماند و در آن صورت پیروی شما در پیشبرد آموزش او از قانون طبیعت خواهد بود.... وقتی که می خواهد به اطراف بدود او را وادار به نشستن ننمایید و وقتی که می خواهد در سکوت بماند او را وادار به دویدن نکنید. اگر ما خود، تمایلات کودکانمان را با اشتباهاتمان تباه نکنیم، خواسته های آنان از هوسهای آنی تهی خواهد شد.(پاورقی شماره 32 کتاب) 

 

134           بدبختی آنجاست که هیچگاه و تحت هیچ شرایطی قوانین ملتها با قوانین طبیعت آنگونه تطابقی را  ندارد که کشوری متمدن در عین حال کشوری طبیعی نیز باشد. اگر اصلا چنان مطابقتی قابل تصور باشد، تنها در مصالحه ای قابل فرض است که در آن هیچیک از آندو نمی تواند به ایده آل خود برسد و بسیار از آن دور خواهد ماند. هر کس که بخواهد که در هر یک از آن دو جنبه در حالت ایده آل بماند، بایستی به سفارش(1) خود روسو رضایت دهد: "باید بین ساختن انسان یا شهروند، یکی را انتخاب کنی، هر دو را با هم نمی توانی." (پاورقی شماره 33 کتاب)

1.formulation 

 

135        این دو ضرورت، هر دو در ما وجود دارند: طبیعت و فرهنگ. ما نمی توانیم تنها خودمان باشیم، بایستی به دیگران نیز مرتبط باشیم. از اینرو باید راهی پایه ریزی شود که صرفا یک مصالحه عقلانی نباشد؛ بایستی حالت یا فرایندی باشد که کاملا با موجود زنده هماهنگ باشد، همانطور که پیامبر می گوید: "شاهراه و راهی مقدس، راهی راست که هیچ احمقی از آن عبور نخواهد کرد"(کتاب اشعیاء، 35، 8) در نتیجه به نظرم می آید که به شیلر شاعر آنچه را که لیاقتش را دارد بدهم، با اینکه در این حالت او به مرور و نسبتا به تندی به حد شیلر متفکر خود تعدی نموده است، زیرا که حقایق عقلانی(1) فصل الخطاب نیستند، حقایق غیرعقلانی(2) نیز وجود دارند. در حقیقت عظیمترین تحولاتی که تا کنون برای بشر رخ داده است، به هیچ وجهی از سنخ محاسبه عقلانی(3)نبوده اند، بلکه از نوعی که ذهنهای معاصر آن را یا نادیده می گیرند و یا یاوه می شمارند، و تنها پس از مدتی طولانی به دلیل ضرورت ذاتیشان تشخیص داده شدند. خیلی بیشتر از آنکه اصلا امکان شناخته شدنشان باشد، روی می دهد چرا که همه قوانین مهم رشد ذهنی(4) کتابی هستند که  هنوز مهر و مومهای هفتگانه دارد.

 

1.rational truths

2.irrational

3.intellectual  

mental development.۴

صفحات ۸۵ و ۸۶

  

 

128                  همانطور که سابقا وجهه شاعری شیلر غلبه داشت، اکنون وجهه متفکرانه است که او را ربوده است: او به زیبایی بدگمان است، حتی این امر را به استناد تجربه ممکن می داند که زیبایی ممکن است نقشی مخرب ایفا کند: 

عبارت شیلر: هر گاه نگاه خود را معطوف دنیای باستان نماییم، می یابیم که مذاق و آزادی (1) متقابلا یکدیگر را دفع می کنند و زیبایی نوسان خود را تنها بر خرابیهای ارزشهای حماسی (2)بنا می کند.(پاورقی شماره 26 کتاب)

 

این واکاوی درونی (3) که از تجربه حاصل شده است، بعید است بتواند عقیده شیلر را درباره زیبایی اثبات کند. او در ادامه مطلب حتی به جایی می رسد که طرف مقابل زیبایی را با وضوح بسیار خیره کننده نمایش می دهد:

 

عبارت شیلر: پس اگر تنها در آنچه تجربه تا کنون درباره تأثیر زیبایی به ما آموخته است باقی بمانیم، یقینا نمی توانیم در رشد احساساتی که خیلی برای فرهنگ واقعی انسان خطرناک هستند خیلی تشجیع شویم؛ و در نتیجه نسبتا خود را حتی در خطر وقاحت و سختگیری، از توان ذوب کننده زیبایی معاف داریم، نسبت به آنکه خود را، برای همه فواید خلوص ، مبتلا به تأثیر تضعیف کننده آن ببینیم.

 

.taste and freedom

2.heroic virtues

3.insight

 

129          اگر متفکر کلمات شاعر را نه به معنای واقعیشان، بلکه به معنای نمادینشان – که عبارت است از آن گونه که زبان شاعر میل دارد که فهمیده شود - لحاظ کند، یقینا میان شاعر و متفکر نزاع ایجاد می شود. آیا شیلر می توانست با خودش سوء تفاهم داشته باشد؟ تقریبا چنین به نظر می رسد، درغیر اینصورت او نمی توانست علیه خود استدلال نماید. شاعر از چشمه زیبایی بی آلایشی سخن می گوید که تحت هر دوره و نسلی جریان می یابد و دائما قلب هر انسانی را آکنده می سازد. آنچه شاعر در ذهن دارد، انسان یونان باستان نیست، بلکه خطابش به انسان مشرک درون ماست، آن جزء طبیعت نیالوده ابدی و جمال بکر که به شکلی ناخودآگاه اما زنده در درون ما وجود دارد که شکوه منعکس شده آن خود را به اشکال گذشته دگر سیما می کند و در اثر آن است که ما به این خطا در تفکر می افتیم که آن قهرمانان واقعا دارای جمالی که می جوییم بوده اند. این انسان کهن درون ماست که توسط بخش آگاهی که به صورت جمعی جهت داده شده است، به نظر ما زشت و غیرقابل قبول می آید اما با اینحال دارای آن زیبایی است که ما به عبث در جای دیگر دنبالش می گردیم. این انسانی است که شیلر شاعر مد نظر دارد اما شیلر متفکر او را بخاطر اصل یونانی اش(1)اشتباه می گیرد. آنچه که متفکر نمی تواند منطقا از ماده مورد استناد (2)او از آن استدلال کند، آنچه را که او برایش تلاشی بیهوده می کند، حالت شاعری اش در زبانی نمادین به عنوان مدینه فاضله(3)آشکار می کند.

 

1.Greek prototype

2.evidential material

3.promised land

 

130         از این امور، به خوبی آشکار می گردد که هر تلاشی برای تعادل بخشی به تمایز یکجانبه(1) انسان در دوران ما بایستی قبول عملکردهای پست را ، به علت عدم تمایزشان(2)، خیلی جدی بگیرد. هیچ تلاشی برای وساطت - اگر نفهمد که چگونه انرژیهای عملکردهای پست را رها و به سمت تمایز بکشاند - موفق نخواهد بود. این فرایند تنها ممکن است در تطابق با قوانین انرژی روی دهد یعنی بایستی یک سطح شیبدار تولید شود که به انرژیهایی که در حال کمون به سر می برند امکان ظهور دهد.

 

1. differentiated one-sided

2.undifferentiated

 

131        تبدیل مستقیم عملکردی پست به عملکردی برین (1) کار بیفایده ای است که بااینحال اغلب صورت می پذیرد و همانطور که اغلب شکست خورده است. به همان میزان ساده خواهد بود که perpetuum mobile بسازیم. هیچ شکل سطح پایینتری از انرژی اگر منبعی از ارزش والاتر همزمان آن را پشتیبانی ننماید، اساسا نمی تواند به شکل بالاتری تبدیل شود؛ یعنی تبدیل تنها به هزینه عملکرد برتر است که قابل انجام است. اما تحت هیچ شرایطی، ارزش اولیه(2) شکل والاتر انرژی توسط اشکال پایینتر نمی تواند دست یافته شود و یا توسط عملکرد والاتر از سر گرفته شود: یک تعادلسازی در سطح متوسط باید رخ دهد. برای هر شخص که مشخص می گردد توسط عملکرد تمایز یافته یگانه اش، این امر مستلزم هبوط به وضعیتی است که ، با اینکه متعادل است، در قیاس با ارزش اولیه از ارزش یقینا پایینتری برخوردار است. این استنتاج اجتناب ناپذیر است. کل آموزشی که هدفش رسیدن به وحدت و هماهنگی طبیعت انسان است بایستی این حقیقت را جدی بگیرد. شیلر به سبک خود همان نتیجه را می گیرد اما تلاش می کند که عواقب آن را قبول نکند حتی تا بدان حد که مجبور به انکار زیبایی می گردد. اما هنگامی که شیلر متفکر به اوج قضاوت تند خود رسید، جنبه شاعری او دوباره چنین می گوید: 

اما شاید تجربه محکمه صالحی نباشد که درباره چنین مسئله ای تصمیم گیری کند و قبل آنکه هیچ اعتباری به گواهی آن بنهیم، بلاشک بایستی محقق شود که این درست همان جمالی باشد که درباره اش صحبت می نماییم و آن مثالها بر ضد آن گواهی می دهد.(پاورقی شماره 28کتاب) 

1.inferior function directly into a superior one

2.initial value

صفحات ۸۳ و ۸۴

 

 

 

123        روسو فریب خورده است؛ او معتقد است که این امور به تازگی ایجاد شده اند. اما چنین نیست؛ ما تنها اخیرا از آن آگاه شده ایم؛ همیشه چنین بوده است و هر چه بیشتر می گذرد ما بیشتر به سمت اوایل اشیاء فرو می رویم. زیرا آنچه روسو شرح می دهد چیزی بجز همان نوع تفکر ابتدایی جمعی نیست که لیوی-برول(1) به درستی اصطلاح جذبه شگفت جمعی(2) را برای آن وضع نموده است. این سرکوب فردیت امر جدیدی نیست. یادگاری است از دوران قدیم که در آن هیچ فردیتی وجود نداشت. بنابراین آنچه درگیرش هستیم به هیچ وجه فشار جدیدی نیست، بلکه تنها حسی جدید و آگاهی از قدرت مهیب جمع(3) است. انسان به شکل طبیعی این توان را به نهادهای کلیسا و دولت پروژکت می کند(4)، با اینکه راه ها و روشهای آماده شده کافی برای طفره رفتن از حتی دستورات اخلاقی زمانی که شرایط آن پیش بیاید وجود نداشت! این نهادها به هیچ وجه دارای آن قدرت تام منتسبشان نیستند، که بدان دلیل است که گاه به گاه تحت هجوم انواع مختلف مبدعان قرار می گیرند؛ نیروی سرکوبگر به شکلی ناخودآگاه در درون خود ما وجود دارد، در نگرش جمعی بربری مسلک خود ما(5). برای روان جمعی،  هر رشد شخصی نفرت انگیز است زیرا که مستقیما به تحقق اهداف جمع(6) کمک نمی کند. از اینرو با وجود تمایز در یک عملکرد، که درباره آن در بالا سخن گفته ایم، رشد ارزشی فردی است، هنوز در چنان حد وسیعی توسط دیدگاه های جمعی معین می گردد که همانگونه که دیده ایم برای خود فرد مضر می گردد. 

1.Lévy-Bruhl

2.participation mystique

3.collective

4.project

5.our own barbarian collective mentality

6.collectivity 

 

124        بر اثر آگاهی ناقصشان از وضعیت دوره های سابق روان انسان بوده است که موجب شده است هر دوی این نویسندگان به قضاوت ناصواب درباره ارزشهای گذشته دچار شوند. حاصل این قضاوت ناصواب آن شد که آنها معتقد به تصویری درست نما(1) از یک نوع قدیمیتر و کاملتر از انسان گردیدند، که تا حدودی از این میراث برجای مانده عظیم او سقوط کرده است. رویکرد عطف به ما سبق کننده، خود یادگار دوران تفکر شرک آمیز (2) است زیرا که این مشخصه معروف نگرش باستانی و بربری است که دورانی طلایی و بهشتی را به عنوان که طلایه دار دورانهای شر کنونی تصور می کند. این، موفقیت اجتماعی و روحانی مسیحیت بود که در ابتدا به انسان امید به آینده را داد و به او تا حدودی امکان دستیابی به ایده آلهایش را تضمین نمود.(پاورقی: نشانه های این امر هم اکنون در داستانهای اسرار آمیز یونان (3)یافت می شود) تأکید این رویکرد به گذشته در رشد ذهنی نزدیکتر به زمان حال ممکن است که با آن سیر قهقرایی گسترده به سمت شرک مرتبط باشد که خود را به شکل فزاینده ای از رنسانس تا کنون نشان داده است. 

1.illusory picture

2.pagan thinking

3. Greek mysteries 

 

125         برای من به چنین به نظر می رسد که این رویکرد به گذشته بایستی اثری قطعی بر انتخاب روشهای آموزش انسانی داشته باشد. بنابراین ذهنی که به این شکل جهت داده شده است  همواره به دنبال پشتیبانی دائم در برخی  تخیلات پی در پی متغیر(1) گذشته است. ما می توانستیم که این امر را دست کم بگیریم اگر دانستن تعارض میان تیپها و مکانیسمهای تیپیکال ما را به نگاه کردن به اطراف برای چیزی که باعث ایجاد هماهنگی میان آنها باشد وادار می نمود. همانطور که در عبارات زیرین خواهیم دید منظور واقعی شیلر همین است. تفکر اساسی او در این عبارات بیان شده است که خلاصه ای است از آنچه ما هم اکنون بیان کرده ایم:

عبارت شیلر: بگذار تعدادی خدای ذی منفعت، خیلی زود نوزاد را از آغوش مادرش بربایند، او را با شیر دورانی بهتر پرورش دهند و او را تا زمان رشد کامل تحت آن بهشت یونانی دوردست تحمل نمایند. سپس هنگامی که او مرد می شود اجازه دهند که بازگردد، که برای دوران خود یک غریبه خواهد بود؛ نه برای اینکه آن را با ظاهر خود شاد نماید، بلکه مانند پسر آگاممنان(2) برای تبرئه کردن (3) آن(پاروقی شماره 22 کتاب). 

1.phantasmagoria

2.Agamemnon's son:اشاره به داستان ایلیاد

3.cleanse 

 

126        تمایل قلبی به نمونه اولیه یونانی(1) را بعید است بتوان واضحتر از این نشان داد. اما در این فرمولاسیون مشکل(2) هم می توان نگاهی اجمالی به محدودیتی که شیلر را به اتخاذ وسعتی بسیار ضروری در دیدگاه وادار می کند، انداخت: 

عبارت شیلر: او به راستی ماده (3)خود را از دوران کنونی می گیرد، اما فرم خود را از زمانی نجیبتر عاریه خواهد نمود- نه از ورای همه زمان، از وحدت لایتغیر مطلق وجود عاریه خواهد نمود.(پاورقی شماره 23) 

شیلر به وضوح احساس نمود که باید باز هم بیشتر به عقب باز گردد، به دورانی حماسی و بسیار کهن(4) که در آن انسانها هنوز نیمه خدایی(5) بودند. او ادامه می دهد: 

در اینجا از عنصر آسمانی(اثیر)(6) خالص طبیعت دیوآلود خود، چشمه زیبایی ای که به انحراف نسلها و دورانها آلوده نشده است، فوران می یابد که در طوفانهای پیچان تاریک در فضای بسیار دور دست غوطه می خورد.(پاورقی شماره 24 کتاب) 

ما در اینجا توهم زیبای دوره ای طلایی را داریم که در آن انسانها هنوز خدایان هستند و همواره طراوت خود را به وسیله زیبایی مطلق از نو باز می یابند. اما اینجا هم شیلر شاعر از شیلر متفکر سبقت گرفته است. چند صفحه بعد، شیلر متفکر دوباره برتری می یابد: 

عبارت شیلر: زمانی که می یابیم که در تقریبا همه دورانهای تاریخ که هنرها جلوه گر می شوند و مذاق باقی می ماند(7) بایستی ما را به فکر ببرد، انسانیت در حال افول است و نمی تواند حتی نمونه واحدی را تولید کند در جائیکه درجه بالا و انتشار وسیعی  از فرهنگ زیباشناسانه در میان مردم ارتباط وثیقی به آزادی سیاسی و ارزشهای شهری، رفتارهای قابل قبول با رعایت بالای مسائل اخلاقی، یا اخلاق احترام آمیز با حقیقت دارد.(پاورقی شماره 25 کتاب) 

1.Grecian prototype

2.stern formulation

3.material

4.some primeval heroic age

5.half divine

6.ether

7.taste prevails 

 

127          مطابق با این تجربه آشنا و در هر صورت غیر قابل انکار، آن قهرمانان دوران بسیار کهن حتما به یک زندگی که به هیچ وجه خیلی سطحی و در حقیقت اسطوره ای صرف از نوع یونانی یا غیر آن نیست، کشیده شده اند ، دیدگاه هایی که آنها هیچگاه کار دیگری انجام نداده اند. همه آن زیبایی می توانست از وجود خود لذت ببرد تنها به این دلیل که تا آن وقت هیچ قانون شخصی و هیچ نگهبانی از اخلاقیات عمومی وجود بود. شیلر با تشخیص این واقعیت روانشناختی که زیبایی زنده لرزش طلایی اش را تنها زمانی پخش می کند که بر بالای واقعیت سرشار از بدبختی، درد و ژنده پوشی اوج گرفته باشد، ایده های خود را کم جلوه می کند؛ چرا که او متعهد شده بود اثبات کند که آنچه گسسته شده بود، توسط دیدن، لذت بردن و خلق زیبایی، یکپارچه خواهد شد. زیبایی واسطه ای برای بازگردانیدن یکپارچگی طبیعت انسان بود. در جهت مقابل، تجربه بالکل نمایشگر این امر است که زیبایی به عنوان شرط وجود، به ضد خود نیاز دارد.

صفحات ۸۱ و ۸۲

 

 

119          از مثال جذاب انقلاب فرانسه، که در آن زمان تازه به اوج وحشت رسیده بود، شیلر می توانست ببیند که دامنه نوسان الهه عقل(1) تا به کجا کشیده شده است و آن چارپای بدور از منطق تا به کجا ظفرمند است. بی تردید وقایع آن دوران بود که مسأله را به فوریت خاصی بر شیلر وارد کردند؛ زیرا که غالبا چنین اتفاق می افتد که هنگامی که مسأله ای که در اصل شخصی است و در نتیجه سابجکتیو به نظر می رسد، با وقایع خارجی که همان عناصر روانشناختی را در بر دارند که تعارض شخصی دارد همزمان می شود ، ناگهان به سوالی کلی منتقل می شود که کل جامعه را دربرمی گیرد. در این راه مسأله شخصی وقاری حاصل می کند که سابق بر این فاقد آن بود، زیرا که اختلاف داخلی همواره دارای امری تحقیر کننده و پست کننده درباره اش می باشد، به گونه ای که شخص هم در درون و هم در بیرون به حالت رسوایی فرو می رود، مثل منطقه ای که در جنگ داخلی به ننگ می رسد. این امر است که باعث می شود مردم از ابزار تعارض کاملا شخصیشان در ملأ عام بر خود بلرزند، البته به شرط آنکه مبتلا به اعتماد به نفس زیاده از حد نگردیده باشند. اما اگر رابطه میان مسئله شخصی و وقایع معاصر عظیمتر، تشخیص و فهم شود، باعث رهایی بخشی از تنهایی کاملا شخصی می گردد و مسئله سابجکتیو به سوالی عمومی از جامعه ما تبدیل و ارتقا داده می شود. این امر با عنایت به اینکه منجر به امکان یافتن یک راه حل می شود، فایده کمی نیست. زیرا که درحالیکه تنها انرژیهای بسیار ناچیز از نوع دلبستگی آگاه در خود یک شخص قابل استفاده برای مسأله شخصی باشد، در این صورت نیروهای ترکیب شده غریزه جمعی گردآوری می شوند که باعث جریان در درون آن شده و با علایق ایگو متحد می گردند؛ که در نتیجه وضعیت جدیدی رخ می دهد که راه حلهای ممکن جدید در حل مسأله را ارائه می نماید. زیرا که آنچه هرگز برای قدرت شخصی اراده و یا برای شهامت ممکن نبوده است، توسط قدرت غریزه جمعی ممکن می شود؛ انسان را در موانعی که انرژی شخصی خودش از پس آن بر نمی آید  یاری می بخشد. 

1.Goddess of Reason  

 

120         در نتیجه ممکن است گمان بریم که عمدتا اثرات وقایع جاری بوده است که به شیلر شجاعت آن را داده است که عهده دار این تلاش برای حل تعارض میان عملکرد فردی و اجتماعی گردد. مخالفت مشابه عمیقی نیز توسط روسو(1) ابراز شده است – در حقیقت باعث نوشتن اثر امیل در سال 1762 گردید. ما در آن عبارات متعددی می یابیم که به بحثمان مرتبط است:

اما شهروند صورت یک کسر است، که ارزش آن به مخرج کسر بستگی دارد؛ ارزش او به آن کل مربوط است، یعنی به جامعه. نهادهای اجتماعی خوب آنهایی هستند که به خوبی چفت شده اند تا یک انسان را غیرطبیعی نمایند، برای اینکه استقلالش را به وابستگی مبدل نمایند تا اینکه همه را در کل به شکل یک واحد در بیاورند.(پاورقی شماره 16)

انسانی که تفوق احساسات طبیعی را در زندگی اجتماعی حفظ می کند نمی داند که چه چیز را طلب می نماید. او که همواره در جنگ با خویش و تردید میان آرزوها و وظایف خود است، نه انسان است و نه شهروند. نه به درد خود می خورد و نه به درد دیگران.(پاورقی شماره 17 کتاب) 

1.Rousseau  

 

121          روسو اثر خود را با این جمله مشهور شروع می کند: "هرچه از دستان خالق اشیا بیرون آید خوب است؛ همه چیز در دست انسانهاست که رو به خرابی می رود."(پاورقی شماره 18) این عبارت نه تنها نشان ویژه روسو می باشد، بلکه مشخصه کل آن دوره زمانی است.  

 

122         شیلر نیز به همان صورت به عقب باز می گردد، البته نه به انسان طبیعی روسو – و تفاوت اساسی در همینجاست – بلکه به انسانی که  "تحت آسمان یونانی" زندگی کرده است. این رویکرد عطف به سبق کننده بین هر دو مشترک است و ارتباطی ناگسستنی به ایده پردازی(1) و اغراق در ارزش گذاری گذشته(2)  دارد. شیلر، در حالیکه از زیباییهای دنیای باستان به شگفت آمده بود، دنیای واقعی و هرروزه یونان را به فراموشی سپرده بود و روسو با این جمله خود در جایگاه بلندی قرار می گیرد(طعنه به روسو):" انسان طبیعی کاملا خودش می باشد؛ یک واحد اساسی و یک کل کامل است"(پاورقی شماره 19 کتاب) در حالیکه کاملا فراموش نموده است که انسان طبیعی از اول تا به آخر، جمعی است یعنی دقیقا همانقدر در دیگران هست که در خودش و هر چیزی هست بجز یگانگی. روسو در جای دیگر می گوید:

ما به هر چیزی می چسبیم؛ هر چیزی را به چنگ می آوریم، زمانها، مکانها، انسانها، اشیاء،  همه چیز که هست، همه چیز که خواهد بود، به هر کدام ما مربوط می شود؛ ما خودمان هستیم اما کمترین جزء خودمان. خود را پخش می نماییم یعنی در کل جهان پخش می کنیم و حساس می شویم به این پهنه وسیع کل .... آیا طبیعت تحمل می کند که انسان اینقدر از خود دور باشد؟(پاورقی شماره 20 کتاب) 

1.idealization

2.overvaluation of the past

صفحات ۷۹ و ۸۰

 

  

117         احساس می کنیم که شیلر در این جملات، نزدیکی روشنگری فرانسه و عقلگرایی خیال انگیز انقلاب را بیان نموده است. " دوران منور شده است" - چه اغراقی در ارزش نهادن به عقل نموده است! "روحیه پرسشگری آزاد توهمات را پراکنده کرده است." -  چه راسیونالیسمی(1)! آشکارا به یاد پروکتوفانتاسمیست(2) در فاست(3) می افتیم: "همین حالا نابود شو، توجیه شده ای!" با اینکه مردم آن دوران همگی متمایل به غلو نمودن در اهمیت و تاثیر عقل بودند، کاملا غافل از اینکه اگر عقل واقعا دارای چنین قدرتی می بود، زمانی طولانی در اختیار داشت که آن را نشان دهد، حقیقتی را که نبایستی از آن غفلت کنیم که همه ذهنهای تاثیر گذار آن دوران آنچنان تصور نمی نمودند؛ در نتیجه، این پرواز بلند عقلگرایی راسیونالیستیک گویا واقعا به اندازه تکاملی سابجکتیو و قوی و ویژه از این گرایش یکسان در خود شیلر به ذهن جهیده شده است. درست آن است که علو عقل او را جدی بگیریم، اما نه به بهای درک شعریش بلکه به بهای احساس. برای خود شیلر چنین به نظر رسید که گویا در او تعارضی دائمی میان تخیل و انتزاع(4)، یعنی میان شهود و تفکر، وجود داشت. بر این اساس بود که او به گوته چنین نوشت(تاریخ 31آگوست1794): 

این چیزی است که مخصوصا در سالهای قدیم به من یک ناهمواری خاص را هم در عرصه گمانه زنی و هم در عرصه شعر داده است؛ علی القاعده روحیه شاعری غلبه می کند بر من زمانی که فیلسوف می شوم و روحیه فلسفی مرا می گیرد زمانی که شاعر می گردم. حتی حالا هم به حد کافی برایم رخ می دهد که قدرت تخیل، انتزاعم را خراب می کند و استدلال خشک هم قوه شعریم را سرد می کند.(پاورقی شماره 15 کتاب) 

1.rationalism

2.Proktophantasmist

3.Faust

4.abstraction 

118        بزرگداشت فوق العاده شیلر از ذهن گوته و قوه درک و همدردی زنانه با شهود دوستش - که او اغلب بدان در نوشته هایش اشاره می کند - از آگاهی تیزبینانه او از این تعارض بر می خیزد؛ که برای او بایستی دو برابر ترکیب نسبتا کامل طبیعت گوته سخت بوده باشد. این تعارض بدلیل این حقیقت روانشناختی اتفاق افتاد که انرژی احساس به اندازه یکسان به کار عقل و تفکر خلاقش می آمد. گویا شیلر به این امر بدبین بوده است زیرا که در همان نامه اش به گوته، بیان می دارد که همینکه او شروع به "دانستن و به کاربردن" نیروهای اخلاقی اش می شده، که بایستی مرزهای مناسبی برای تخیل و عقل تنظیم نمایند، یک مریضی جسمی تهدید به تخریب آن می کرده است. همانطور که سابقا اشاره شد، این امر مشخصه یک عملکرد ناقص رشد یافته است که خود را از کنترل آگاه کنار بکشد و به کمک استقلال خود به سایر عملکردها آلوده شود. در آن وقت است که مانند یک عامل داینامیک خالص عمل می کند که از انتخاب تفکیک شده عاجز است، عزم و یا اضافه بهایی که به عملکرد تفکیک یافته آگاه، کیفیت اینکه ربوده شود یا وادار به کاری شود را اعطا می کند. در یک حالت عملکرد آگاه به ورای مرزهای مورد نظر و تصمیماتش منتقل می شود و در دیگری بازداری می شود قبل آنکه به هدفش برسد و به امور فرعی مشغول می گردد و در حالت سوم به تعارضی با بقیه عملکردهای آگاه وارد می شود – تعارضی که تا آن زمان که نیروی آلوده کننده و اختلال آفرین ناخودآگاه، تفکیک نشده است و تحت کنترل آگاه قرار دارد، حل ناشده باقی می ماند. ما ممکن است بدون دردسر چنان گمان کنیم که عبارت تعجب آمیز "چرا ما هنوز بربری مسلک هستیم؟" نه تنها در روح زمان، بلکه در روانشناسی سابجکتیو شیلر هم ریشه دارد. مثل بقیه انسانهای دوره خود، او در جای نادرست به دنبال یافتن ریشه شر می گشت؛ زیرا که بربریت بر طبق دلیل و یا حقیقتی که دارای کوچکترین تاثیری باشد بنا نشده و نمی شود بلکه در توقع از آنها بسیار زیاد و یا حتی در نسبت دادن چنان تاثیری به استدلال از یک اغراق خرافی نسبت به "حقیقت" است که بنا می شود. بربریت بر پایه یکجانبه نگری به پا شده است که عبارت از فقدان میانه روی است- و به طور کلی عدم رعایت حد.