۲۶۳ همانگونه که همگی می دانیم، بیان افکت توسط اشاره(1) کار می کند در حالیکه ذهن تنها به شکل غیر مستقیم بعد از ترجمه طاقت فرسا به واسطه یگر می تواند کار کند. افکتهایی که توسط عملکرد اجتماعی مورد نیاز هستند لازم است که به هیچ وجهی عمیق نباشد، در غیر اینصورت موجب هیجان در دیگران می گردند و هیجان، زندگی و رفاه جامعه را به هم می زند. به طریقه مشابه نگرش تطبیق یافته و متمایز شده درونگرا به جای شدت، وسعت دارد؛ از اینرونگران کننده و تحریک آمیز(2) نمی باشد بلکه معقول و آرامش بخش است. اما دقیقا همانگونه که درونگرا به دلیل خشونت هیجاناتش باعث مشکل می گردد، برونگرا به دلیل تفکرات و احساسات نیمه ناخودآگاهش با رفتارهایی مغشوش و ناگهانی که در قالب قضاوتهای نسنجیده و بیرحمانه اش در قبال بقیه انسانها آزار می رساند. اگر بنا می داشتیم مجموعه ای از این چنین قضاوتها را گرد آوریم و از آن یک روانشناسی ایجاد کنیم نمایی کاملا وحشیانه به خود می گرفت که در وحشیگری مخوف، ظلم و حماقت هماورد افکتیویتی مرگبار درونگراست. از اینرو نمی توانیم این دیدگاه جردن را قبول کنم که بدترین شخصیتها در میان طبایع درونگرا�یده احساساتی یافت می شوند.در میان برونگرایان نیز دقیقا به همان میزان شرارت پرمایه وجود دارد. اما در حالیکه احساسات درونگرا خودش را در رفتارهای وحشیانه بیان می دارد، زشتی تفکرات و احساسات برونگرا علیه روح قربانی شرارت می ورزد. نمی دانم کدامیک بدتر است. حالت قبل آن است رفتار قابل دیدن است در حالیکه درباره دومی زشتی ذهن در پشت نقاب رفتار مقبول پنهان می گردد. به هر حال دوست دارم که به فکر دیگران بودن این تیپ، یعنی توجه به رفاه عمومی، تأکید ورزم به همراه گرایشی قاطع برای مسرت بخشی به دیگران. درونگرا عموما این خصوصیتها را صرفا در تخیلات خویش دارد.
1.suggestion
2.provocative
۲۶۴ افکتهای تمایز یافته دارای فواید دیگری از سنخ جذابیت و برازندگی است. آن افکتها فضایی هنرشناسانه و سودمند در اطرافشان می پراکنند. تعداد شگفت آوری از برونگرایان مشغول هنر– عمدتا موسیقی – هستند که این امر نه خیلی به خاطر آن است که واجد صلاحیت خاص برای آن هستند، بلکه بیشتر به دلیل آن است که نقش خود را در زندگی اجتماعی ایفا کرده باشند. ایرادگیری هایشان همیشه هم ناپسند نیست و همه آنها هم تماما بی فایده نیستند. اغلب چیزی فراتر از یک نگرش آموزشی کاملا منطبق که منشأ خوبی بسیار است. به همان اندازه، وابستگی آنها به قضاوت دیگران لزوما امر بدی نیست، چرا که غالبا موجب �رکوبی ولخرجیها و زیاده رویهای خطرناک می شوند که در نتیجه به هیچ وجه بی ربط به زندگی و رفاه جامعه نیست. در مجموع نامعقول است که اصرار ورزیم که یک تیپ به هر وجهی با ارزش تر از وجه دیگر است. تیپها دو به دو مکمل هستند و تفاوتهای آنها باعث تنشی می شود که برای ادامه زندگی مورد نیاز خود و جامعه است.
ج – مرد برونگراییده( "مرد دارای احساسات کمتر")
۲۶۵ جردن درباره مرد برونگراییده می گوید:
او ناآرام است و در خلق و رفتارش بی ثبات است، بدخلقی، ایرادگیری، ناخشنودی و عیبجویی در او غالب است. درباره امور کوچک و بزرگ قضاوتهای تحقیر آمیزی انجام می دهد، اما از خودش همواره راضی است. قضاوت او اغلب نادرست است و برنامه های(1) او معمولا شکست می خورد، اما او نسبت به نهادینه کردن اطمینان در هر دو مورد، بی حرکت نمی ماند. سیدنی اسمیت درباره دولتمرد مشهور زمان خود اینچنین سخن می گفت: او برای هر حرکتی برای دستور دادن به چنل فلیت(2) و یا قطع یک عضو حاضر است. او یک فرمول تعیین کننده برای هر چیزی دارد که پیشاپیش او قرار گرفته است – یا درست نیست یا اینکه تا کنون همه آن را می دانند. او در آسمانش جایی برای دو خورشید ندارد. اگرخورشیدهای دیگر بر تابیدن اصرار ورزند، کنجاوی او برای فداکاری به کار می افتد.
مرد برونگراییده زود بالغ می شود. علاقمند به تحسین کردن است و اغلب خد�تکار قابل تحسین در اجتماع است. در کمیته خیریه اش به همان اندازه ای در انتخاب زن رختشوی خود دقت می کند که در انتخاب رییس آن کمیته دقت به خرج می دهد. او در شرکت معمولا هوشیار است، بجا و مطابق است، شوخ و با زکاوت است و جواب حاضر است. قاطعانه با اطمینان و به طور پیوسته خود را نشان می دهد. تجربه به او کمک می کند و او بر کسب تجربه اصرار می ورزد. ترجیح می دهد به عنوان رییس کمیته سه نفره ای تعیین شود تا اینکه یک فرد نیکوکار ناشناخته برای ملت باشد. اگر استعدادش کمتر باشد احتمالا خودش را کم اهمیت به حساب نمی آورد. آیا او پرمشغله است؟ او به پرانرژی بودن خودش باور دارد. آیا پرحرف است؟ او به زبان آوری خودش باور دارد.
(ادامه شماره ۲۶۵در صفحه بعد است)
1.projects
2.
ادامه پاراگراف262
انتقاد معشوق و نامعقول که بر پایه سنت و قدرت شکل گرفته است، حاکی از خالی بودن عرصه از هر گونه تأمل مستقل است؛ به طریق مشابه، فقدان خود-انتقادی و کمبود ایده های مستقل بیانگر نقصی در عملکرد قضاوت است. عدم وجود ذهنیت درونی(1) در این تیپ از حضورش در تیپ درونگرایی که سابقا شرح شد بسیار واضحتر است. از این بیانات مختصر می توان نتیجه گرفت که دقیقا کمبودی از افکتیویتی به همین اندازه یا حتی بیشتر از آن وجود دارد، از آنجا که آشکارا سطحی، کم عمق و تقریبا کاذب است، زیرا انگیزه نهفته همواره به آن متصل است یا در ورای آن قابل تشخیص است. خروجی افکتیو را عملا بی ارزش می کند اما من مایلم که اینچنین فرض کنم که مولف ما در اینجا دقیقا به همان اندازه ای دست کم گرفته است که در مورد حالت قبل اهمیتی بیش از اندازه داده بود. علیرغم اینکه این تیپ گاه به گاه خصوصیات خوبی را جذب می کند، اما در کل از آن جذب به بدی بیرون کشیده می شود. معتقدم که این امر به سبب جهت گیری ای است که از جانب مولف اعمال شده است. معمولا داشتن تجربیات تلخ از یک یا چند نمونه از یک تیپ می تواند باعث شود که ذائفه فرد را نسبت به بقیه نمونه های آن تیپ نیز خراب کند. دقیقا همان گونه که وضعیت خوب زن درونگراییده به تطبیق دقیق محتویات ذهنی اش با تفکر کلی بستگی دارد، نباید فراموش کنیم که افکتیویتی در زن درونگراییده دارای حدی تغییر (2) و بی محتوایی است زیرا که با زندگی عادی جامعه انسانی سازگار شده است. در نتیجه یک افکتیویتی تمایز شده اجتماعی با ارزشی عمومی مسلم است که به خوبی با افکت احساساتی پرشور سنگین درونگرا قابل مقایسه است. این افکتیویتی مجزا هر امر آشفته و تأسف باری را از خود رها کرده است و مبدل به عملکردی شده است که قابل جایگزینی با تطبیق است، حتی اگر به بهای زندگی ذهنی درونی تمام شود که به علت غیبتش مشهور شده است. اما آن در ناخودآگاه وجود دارد و علاوه بر آن در قالبی که مشابه هیجان درونگراست هم وجود دارد یعنی حالتی رشد نیافته، کهن و بچه گانه است. با کار کردن از ناخودآگاه، ذهنیت رشد نیافته برای خروجی افکتیو محتویات و انگیزه های مخفی ای فراهم می سازد که قادر به توقف تولید اثری بد بر ناظر انتقاد گر نیستند هرچند که ممکن است با چشم غیر انتقادی درک نگردند. تأثیر غیرقابل قبولی که درک دائمی انگیزه های خودخواهانه نازک نقاب بر ناظر می گذارند او را صرفا بیش از حد مستعد فراموشی واقعیت اصیل و کارآمدی تطبیق یافته خروجی افکتیو نمایش داده شده می گرداند. همه آنچه در زندگی، ساده گیر بدون فشار، معتدل، بی ضرر و سطحی هستند در صورت فقدان افکتهای تمایز یافته نابود می گردد. انسان ممکن است در تأسفهای دائمی خفه گردد یا در مهلکه شدید احساسات سرکوب شده محاصره شود. اگر قبول کنیم که عملکرد اجتماعی درونگرا عمدتا بر افراد تمرکز یابد معمولا درست است که برونگرا باعث ارتقای زندگی اجتماع(3) – که آن هم برای بقا حق دارد – می گردد. به این دلیل است که نیاز به برونگرایی وجود دارد زیرا بیش از هر چیز دیگر واسطه ای برای تعامل با افراد نزدیک خود است.
1.inner mentality life
2.liability
3.community
ادامه پاراگراف 261
او در خانه، شخصیت کاملا مختلفی نسبت به شخصیتش در جامعه بروز می دهد. ازدواج از نظر او به میزان زیادی متأثر از بلند پروازی و یا عشق برای تغییر یا اطاعت رسوم شناخته شده است و درخواستی است برای "استقرار در زندگی" یا ناشی از آرزویی بی غل و غش است برای ورود به فضای بزرگتری از کارآمدی. اگر شوهر او از نوع احساساتی باشد، بچه ها را بیشتر از او دوست خواهد داشت.
در امور داخل خانه، ویژگی های او که کمتر باعث خشنودی می شوند آشکار هستند. او در اینجا در اظهار نظرهای ناپسند و نامرتبط، افراط می ورزد و کسی نمی تواند پیش بینی کند که از لابلای ابر چه زمانی پرتو نور خواهد درخشید. زن عاطفی از تحلیل شخصی خویش(1) برخوردار نیست. اگر او تنها به امور ناپسند عادی مهتم باشد، تعجب زده و رنجیده می شود و اشاره می کند که دنبال خوبی عمومی است "اما بعضی مردم نمی دانند که چه چیزی برایشان خوب است" او برای خوبی کردن به خانواده اش یک راه دارد و و در امور اجتماعی راهی دیگر. خانواده باید همواره برای بازرسی اجتماعی آماده باشد. جامعه باید به رضایت برسد قسمت بالایی آن باید عاطفی شود و بخش زیرین آن باید به نظم واداشته شوند. خانه، زمس�ان اوست و جامعه، تابستان او. اما اگر در باز شود و بازدید کننده ای مطلع شود، تحول فوری است.
زن دارای احساسات کمتر ، به عرفان علاقه زیاد دارد.آبرو و سنت (2)آن را برای او ارضا نمی کنند. علاقمند به تحرک، تفریح و تغییر است. روز شلوغ او به عنوان نمونه، با مراسمی مذهبی شروع می شود و با نمایشی فکاهی به اتمام می رسد. مهم تر ا زهمه آنکه او از اینکه دوستان خود را سرگرم کند و از اینکه آنها او را سرگرم کنند خوشحال می شود. او در اجتماع نه تنها کار خویش و شادی خویش بلکه پاداشها و دلگرمی های خویش را هم می یابد. او به اجتماع اعتقاد دارد و اجتماع هم به او اعتقاد دارد. احساسات او کمتر تحت تأثیر تعصب واقع شده است و عمدتا "منطقی" است. بسیار تقلی�گر است و معمولا مدلهای خوبی را انتخاب می کند اما خیلی کمتر متوجه تقلیدهای خودش می گردد کتابهایی را که او می خواند باید به زندگی و فعالیت مربوط باشند.
1.self-analysis
2.orthodoxy
3.do not demand it for him
262 توصیفات مذکور بلاشک به زن برونگرا متعلق است. کل رفتار او نشانگر این ویژگی است که به دلیل طبیعت خودش بایستی برونگراییده نامیده شود. انتقاد پیوسته که هیچگاه بر پایه تأمل واقعی نیست، نوعی برونگرایی یک احساس(1) سریع است که هیچ ربطی به تفکر واقعی ندارد. به یاد عبارت بذله آمیزی می افتم که آنرا یکبار در جایی خواندم: "تفکر کار مشکلی است به همین دلیل بگذار که گله به اظهارنظرهای خود مشغول باشد!" تأمل بیش از هر چیزی به زمان نیاز دارد. از اینروست که انسانی که تأمل می کند راهی برای انتقاد مستمر ندارد.
1.impression
258 این آرایش فشرده و کاملا رشد یافته محتویات روانی آگاه، دفاعی محکم در برابر زندگانی عاطفی هیجانی و بی نظمی است که درونگرا غالبا از آن آگاه است. حداقل در جنبه شخصی آن: از آن می ترسد زیرا آن را به خوبی می شناسد. او درباره خودش اندیشه می کند و در نتیجه در بعد بیرونی آرام است و می تواند دیگران را بدون آنکه آنان را با ستایش یا نکوهش خود در هم بشکند، مورد تأیید و قبولشان قرار دهد. اما به سبب آنکه عاطفی بودن او این خصایص نیکو را نابود می کند، از غرایز و افکت های خود تا حد امکان جلوگیری می کند. در نتیجه در جهت مقابل، آگاهی منطقی و منسجمی دارد، زندگی افکتیو او عنان گسیخته، سردرگم و مدیریت ناشونده می باشد. زندگی افکتیو او فاقد تشخیص(1) صحیح انسانی است، خارج از حد تناسب است، غیرعقلانی است، پدیده ای طبیعی است که در نظم انسانی رخنه کرده است. هیچ اندیشه یا هدف مشهودی برای آینده ندارد، بنابراین گاهی کاملا مخرب است، سیلی است خروشان که نه قصد نابودی دارد و نه از نابودی بازداری می کند، بی رحم ضروری(2) است، تنها به قوانین خودش پای بند است، فرایندی است که صرفا به دنبال رضایت خویش است، خصایص خوبش به تفکرش وابسته است که به سبب نگرش صبورانه و نیکوکارانه اش در تأثیرگذاری و مهارسازی یک بخش زندگی غریزی اش موفق گریده است، هرچند که برای دریافتن و انتقال همه آن توانایی نداشته است. زن درونگراییده آگاهی بسیار کمتری از حیطه کامل افکتیویتی اش در قیاس با تفکرات و احساسات عقلانی اش دارد. افکتیویتی او فعالیت بسیار کمتری در قیاس محتوای فردی اش دارد؛ گویا چسبنده است و سکون عجیبی دارد، درنتیجه تغییر آن مشکل است؛ با استقامت و پشتکار است که سبب استحکام ناخودآگاهی و آرامشش است؛ اما بجز آن موجب خودخواهی و انعطاف ناپذیری گاه گداری غیرمعقولش نیز در اموری که عواطفش ارتباط پیدا می کند نیز شده است.
1.note
2.ruthless and necessary
259 این تأملات می تواند علت این امر را توضیح دهد که هر گونه قضاوت مثبت یا منفی درباره زن درونگراییده که صرفا برحسب افکتیویتی اش صورت گرفته باشد، ناقص و غیرمنصفانه است. اگر جردن شرم آورترین شخصیتها را در میان زنان درونگراییده سراغ می گیرد، به نظر من از آن روست که او تکیه بیش از حد زیادی بر افکتیویتی دارد که گویا هیجان صرف، مادر همه شرور می باشد. ما کودکان را از راه های دیگری بجز راه صرفا جسمانی هم می توانیم تا حد مرگ شکنجه کنیم و در جهت مقابل، آن ثروت شگفت آور عشق درون درونگراییده، هیچگاه به هیچ وجهی مال خودش نیست، او اغلب تحت تملک آن است و جز عشق را نمی تواند انتخاب کند و این امر تا زمانی به طول می انجامد که موقعیتی دلخواه برایش پیش آید که ناگهان در آن وقت چنان سردی غیرقابل فهمی از خود نشان می دهد که همسر خود را سخت متعجب می کند. عاطفی بودن زن درونگراییده عمدتا نقطه ضعف اوست، او مطلقا قابل اعتماد نیست، خودش را می فریبد، و دیگران نیز اگر بر عاطفی بودنش تکیه خیلی زیادی کرده باشند توسط او فریب می خورند و ناامید می شوند. بر ذهنش بیشتر می توان اعتماد نمود زیرا تطبیق بهتری با شرایط دارد. افکت(1) او به طبیعت رام نشده بسیار شبیه است.
1.affect
ب- زن برونگراییده ("زن دارای احساسات کمتر")
260 حال بیاییم به توضیحات جردن درباره زن "دارای احساسات کمتر" بپردازیم. در اینجا نیز بایستی هرآنچه مولف تحت عنوان فعالیت طرح نموده است و سبب ابهام شده است را نفی کنم زیرا این ترکیب صرفا باعث می شود که شناسایی شخصیت دسته بندی شده مورد نظر مشکل تر شود. پس در آنجا که جردن از نوعی "چابک بودن" برونگرا سخن می گوید، این امر به معنای نشاط و سرزندگی و یا فعالیت نیست بلکه صرفا سیالیت فرایندهای روانشناختی مدنظر اوست.
261 جردن درباره زن برونگرا می گوید:
نشان او فعالیت، تحرک، چابک بودن و مناسب بودن بجای پشتار و ثبات می باشد. زندگی او تقریبا به طور کامل با امور جزئی اشغال شده است. او حتی از حد لرد بیکنسفیلد(1) در اعتقاد به آنکه امور بی اهمیت خیلی هم بی اهمیت نیستند و امور مهم خیلی هم مهم نیستند، هم فراتر می رود. او دوست می دارد که همانگونه که مادربزرگش کارهایش را می کرد و نوه هایش کارهایشان را خواهند کرد، زندگی کند و به همان تباهی جهانی انسانها و امور، زندگی کند. آنچه روزانه باعث حیرت او می شود آن است که در جاییکه او حاضر نباشد تا بر امور نظارت کند، چگونه ادامه پیدا خواهند کرد. اغلب در جنبشهای اجتماعی نقش مهمی بازی می کند. انرژیهایش را صرف نظافت خانگی می کند که هدف و مقصود زندگی زنان نه چندان اندکی است. او اغلب "بدون ایده، بدون احساس، بی قرار و بی عیب است". رشد عاطفی اش معمولا پیش رس است و در هجده سالگی نسبت به بیست و هشت سالگی یا چهل و هشت سالگی اش زکاوتش اندکی کمتر است. نگرش فکری او معمولا فاقد دامنه و عمق است اما این امر از ابتدا مشخص است. اگر هوشیار باش
الف- زن درونگرا("زن دارای احساسات بیشتر")
256 ابتدائا نکات اساسی مباحث جردن درباره زن درونگرا را خلاصه وار بیان می کنیم:
(عبارت جردن:) او(آن زن) رفتارهایی نهفته دارد(1) و شخصیتی که فهم ان ساده نیست، او گاهی منتقد می شود و حتی طعنه هم می زند اما با این خوی بد گاه به گاه توجهات را به خود جلب می کند. او عادتا ناآرام و یا بی قرار و یا عیبجو و یا خرده گیر نیست و زن "نق زننده ای" نیز نیست. فضایی از آرامش را می پراکند و به طور ناخودآگاه آرامش بخشی و درمانگری می کند اما در پس لایه ظاهر، عواطف و هیجانات او حالتی نیمه جان دارند. طبیعت عاطفی اش به آهستگی به بلوغ می رسد. با افزایش سن، دلبری شخصیت او افزایش می یابد. او "دلسوز" است یعنی بینش و تجربه را به منظور تحمل مشکلات دیگران کسب می کند با اینحال بدترین شخصیتها را می توان در میان زنان با احساسات بالا یافت نمود. آنان ظالمترین نامادری ها هستند. با محبت ترین زنان و مادران هستند. اما در عین حال عواطف و هیجاناتشان آنقدر شدید است که این امور غالبا در جهت مطیع سازی به کار می روند و یا آن را با خود به همراه دارند. آنان بسیار شدید عشق می ورزند اما در نفرت هم بسیار شدیدند. حسادت می تواند آنان را به حیواناتی وحشی مبدل کند. اگر از فرزندان ناتنی خود نفرت داشته باشند آنان را شاید تا دم مرگ ببرند. اگر بدی رشد نکند، خود اخلاق با احساس عمیق مربوط می شود و ممکن است که روندی عمیقا مستدل و مستقل اتخاذ کند که خودش را لزوما منحصر در قالبهای متداول ننماید. آن امر تقلید یا تسلیم نخواهد بود؛ نه مناقصه ای برای پاداش در اینجا یا جهان آخرت. صرفا در روابط صمیمانه است که امتیازات و نقاط قوت و ضعف زنان دارای احساسات دیده می شود. او در اینجاست که خود را نشان می دهد؛ شادی ها و غمهای او در اینجا پیش می آید. در اینجاست که عیوب و نواقصش را می توان مشاهده نمود، شاید کندی در بخشش، سرسختی، ترش رویی، خشم، حسادت یا هیجانات کنترل نشده تحقیر شده [را بتوان جزو نقایصش شمرد] او از موقعیت خویش شادکام است و کمتر امکان دارد که به آن راحتیها و آسایش هایی که نداشته است بیندیشد. تمایل دارد که دیگران را و نیز زمان را فراموش کند. اگر تحت تأثیر قرار گیرد(2) رفتار تصنعی(3) او کمتر جنبه تقلیدی پیدا می کند و بیشتر تغییر قابل توجه در رفتار و گفتار با سایه های متغیر تفکر و خصوصا احساسات است. او در زندگانی اجتماعی تمایل دارد که در همه جنبه ها یکسان باشد. او معمولا در هیچ یک از دو وجه زندگانی خانگی و اجتماعی، سختگیر و مشکل پسند نیست، خودجوشانه قدردانی می کند، تبریک می گوید و می ستاید. می تواند انسانهایی را که از جهت فکری جریحه دار شده اند را تسکین دهد و انسانهای ناموفق را به امید بازگرداند. او به بالا بر می خیزد و به پایین خم می شود. خواهر و همبازی با کل طبیعت است. قضاوتش متین و نرم است. وقتی چیزی را مطالعه می کند، می کوشد که درونی ترین تفکر و عمیق ترین احساس کتاب را دریابد، آن را مکررا می خواند و آزادانه علامت می زند و به زوایای فرعی آن بی توجهی می کند.
پاورقی 3 کتاب: پاراگرافهای 17به بعد[ این پاراگراف و پاراگرافهای بعدی(261و265) به عنوان نقل قول ذکر شده اند، ترکیبی هستند از تلخیصی که خود یونگ انجام داده است و نقل قول مستقیم. اگر کلمه به کلمه از جردن نقل قول شود مقدار زیادی از مطالب نامربوط هم همراه آن وارد می شود. به منظور مطالعه ساده تر، نقاط تعلیق( 4) حذف گردیده اند. تنها مطلبی که رد پاراگراف 269 آمده است، نقل قول مستقیم است - ویراستاران]
1.quiet manners
2.if it is affected
3.affectation
4.suspension points 257 با توجه به این توضیح، مشکل نخواهد بود که شخصیت درونگرا را تشخیص دهیم. اما از یک لحاظ یکجانبه است زیرا تکیه اصلی بر احساس گذارده شده است بدون توجه به آن ویژگی که من بدان ارزش خاصی می دهم، یعنی زندگی درونی آگاه. جردن به شکلی گذرا متوجه می شود که زن درونگرا "فکور" است(صفحه 18) اما او این مبحث را ادامه نمی دهد. به هر حال من توضیحات او را نوعی تأکید بر نظرات خودم درباره نحوه دید خود او می دانم. عمدتا رفتار خارجی است که با احساسات ترکیب نمی شود و اظهارات هیجان است که به او اصابت می کند؛ او خود به دنبال زندگی آگاه این تیپ نمی رود. او هرگز بیان نکرده است که زندگی درونی نقشی عموما تعیین کننده در روانشناسی آگاه درونگرا بازی می کند. مثلا چرا زن درونگرا با دقت بسیار مطالعه می کند؟ زیرا بیش از هرچیز دیگری، او عاشق آن است که بداند و ایده ها را به چنگ آورد. چرا او آرامش بخش و تسکین دهنده است؟ زیرا معمولا احساسات خویش را برای خود نگه می دارد، احساساتش را بجای آنکه بر روی دیگران تخلیه کند، در تفکراتش بیان می دارد. اخلاقیات غیرمعمول او با تفکر عمیق و احساسات درونی قاهر پشتیبانی می شود. دلربایی شخصیت نهفته و هوشمندش تنها به علت نگرش صلح طلبانه او نیست بلکه به این حقیقت متکی است که یک شخص می تواند با او به شکلی منطقی و با وضوح صحبت کند و آنکه او قادر است که اهمیت مجادله شخص مقابلش را درک کند. او سخنان آن شخص را با فریاد های تکانه ای قطع نمی کند بلکه معنای سخنان آن شخص را به تفکرات و احساسات خود که با وجود ثابت می ماند وارد می کند و هرگز به جدلهایی که بر ضد اوست حمله ور نمی شود.