۶۶۰ به سبب آنکه ناهشیار چیزی نیست که صرفا مانند caput mortuum (اصطلاحی در کیمیا)روانی واقع باشد، بلکه به همراه ما وجود دارد و به طور مستمر تبدیلهایی را صورت می بخشد که به طور درونی به اجرای عمومی حوادث مرتبط می باشد، شهودی درونگرا، از طریق ادارکی که از این فرایندهای درونی دارد، می تواند زمینه ساز داده های خاصی باشد که ممکن است برای فهم آنچه در دنیا می گذرد بسیار ضروری باشد. حتی می تواند احتمالات تازه ای را در طرح کلی کمابیش واضح و نیز وقایعی را که در آینده حتما رخ می دهد را پیش بینی کند. آینده بینی پیشگویانه ای که دارد را با ارتباطی که به کهن الگوها دارد می توان فهمید، که بیانگر قوانینی است که درباره همه امور تجربه شدنی جاری می باشد.
تیپ شهودی درونگرا
۶۶۱ ماهیت عجیب شهود درونگرا، اگر غلبه یابد، تیپ عجیبی را در انسان به وجود می آورد: از یک سو رویا بین و بیننده راز آلود است و از سوی دیگر هنرمند و عجیب و غریب است. هنرمند می تواند به عنوان نماینده نرمال این تیپ محسوب شود که مایل است که خود را به شخصیت اداراکی شهود محدود سازد. طبعا شخص شهودی در ادراک توقف می کند؛ ادارک مشکل اصلی اوست و – در مورد یک هنرمند – شکل دادن ادارک خویش است. اما این کجی با ایده ای بینشی خشنود است که خود او هم به وسیله آن شکل داده می شود و تعیین می گردد. به طور طبیعی شدت دادن به شهود غالبا به کناره گیری فوق العاده فرد از واقعیت ملموس منجر می گردد؛ حتی ممکن است به معمایی کامل برای محیط اولیه خویش گردد. در صورتی که هنرمند باشد، امور عجیب و نامربوط را در هنر خویش آشکار می سازد، در حالی که در همه گونه ها می درخشد، یک دفعه بدیمن و پیش پاافتاده می باشد، زیبا و مضحک، قدسی و عجیب می باشد. اگر او هنرمند نباشد، غالبا نابغه ای است که درک نمی شود، انسانی است بزرگ که "غلط گرفته شده است"، نوعی احمق هوشیار است، چهره ای برای رمانهای "روانشناختی" است.
662 به رغم آنکه تیپ شهودی تمایل اندکی دارد که در ادارک، از دید اخلاقی وارد شود، از آن رو که تحکیم عملکردهای تعیین کننده برای این امر لازم است، صرفا کافی است اندکی جانبداری در قضاوت صورت گیرد تا ادراک شهودی را از حالت کاملا هنری به حوزه اخلاقی مبدل سازد. در نتیجه تعداد زیادی از این تیپ تولید می شود که اساسا مغایر با تیپ هنری است، به رغم آنکه این امر خصوصیت شهودی درونگراست. مسأله اخلاقی وقتی رخ می دهد که شخص شهودی می کوشد که خود را با رویای خود مرتبط سازد، در حالی که دیگر از ادراک صرف و ترکیب هنری و ارزش گذاری آن خشنود نیست، در حالی که با این سوالات مواجه می شود: معنی آن برای من و جهان چیست؟ از این بینش چه کار یا وظیفه ای برای من یا برای جهان ایجاد می شود؟ شخصی بسیار شهودی که قضاوتش را سرکوب می کند، یا که قضاوتش تحت نفوذ توانمندیهای ادراکی خود است، هیچگاه به راستی با این مسأله مواجه نمی شود زیرا تنها مسأله ای که دارد آن است که طریقه ادارک را بداند. مسأله اخلاقی برای او نامفهوم یا حتی بی معناست و به هر اندازه که بتواند افکارش را از درگیر ماندن در این رویای گیج کننده باز می دارد. این امر با تیپ شهودی که از حیث اخلاقی جهت دارد تفاوت دارد. بر معنای رویای خود تأمل می کند و عنایت کمی به رشد توانمندیهای هنری خود در مقابل تأثیرات اخلاقی که از اهمیت ذاتی آن بر می خیزد دارد. قضاوتی که دارد به او اجازه می دهد که تشخیص دهد، هر چند اغلب فقط درکی ابهام انگیز دارد، که او، به عنوان یک انسان و یک موجود انسانی کامل، تا حدی در رویای خود درگیر است که تنها آبجکتی برای ادارک نیست بلکه می خواهد در زندگی سابجکت نقش داشته باشد. او به واسطه این فهم احساس می کند که مجبور شده است که رویایش را تبدیل به زندگی واقعی خود کند.اما از آن رو که تمایل دارد که با بهترین غلبه بر رویای خویش اتکا کند، کوششهایی که دارد، یکطرفه می گردند؛ خود و زندگی خود را نمادین می کند – درست است که با معنای درونی و جاودانی رویدادها هماهنگ شده است، اما با واقعیت امروزه هماهنگ نشده است. درنتیجه خود را از هر تأثیری بر روی آن محروم می دارد زیرا او درک ناشده باقی می ماند. زبانش، آنی نیست که هم اکنون با آن کسی صحبت کند – یعنی بسیار ذهنی شده است. جدلهای او فاقد قدرت استدلال قانع کننده است. تنها می تواند ادعا کند یا توجه مردم را به خود جلب کند. آنچه دارد عبارتست از "صدای کسی که در بیشه زار می گرید"
663 آنچه را که شهودی درونگرا بیش از هر چیز سرکوب می کند عبارتست از حس نمودن آبجکت و این امر کل ناخودآگاه او را رنگ می دهد. منجر به عملکرد حسی برونگرای جبرانگری می شود که ماهیتی کهن دارد. شخصیت ناهشیار را به بهترین وجهی می توان به عنوان یک تیپ حسی برونگرا تعریف کرد که دارای ترتیبی نسبتا پایین و ابتدایی می باشد. فعالیت غریزی و زیاده روی ابزارهای تشخیص این حس می باشند، در حالی که به وابستگی فوق العاده به تأثیرات حسی ترکیب شده است. این امر جبرانگر جو تصفیه شده رویکرد هشیارانه شهودی است در حالی که به آن وزنی خاص می دهد تا آنکه مانع "تصعید" کامل شود. اما اگر از طریق اغراق تحت فشار رویکرد هشیار، بایستی تبعیتی کامل از ادراکات درونی صورت گیرد، ناهشیار جای خود را به تقابل می دهد، در حالی که به حس هایی اجباری می انجامد که وابستگی شدید آن به آبجکت مستقیما با رویکرد هشیار در تعارض است. این نوع نورزو، نوروزی جبری با نشانگان های هیپوکندریایی و حساسیت فوق العاده زیاد اندامهای حسی و روابط جبری با اشخاص یا آبجکتهای خاص است.
۶۵۸ همان بی علاقگی بارزی در شهودی برونگرا نسبت به آبجکتهای بیرونی وجود دارد، درباره شهودی درونگرا نیز در رابطه با آبجکتهای درونی وجود دارد. درست همان طوری که شهودی برونگرا مستمرا احتمالات جدیدی را در نظر می گیرد که با همان بی اهمیتی برای رفاه خود و دیگران پی می گیرد، در حالی که بر ملاحظات بسیار بی پروای انسان استقامت می ورزد و آنچه را که در جستجوی ابدی او برای تغییر ساخته شده است را تخریب می کند، در اینصورت شهودی درونگرا از صورتی به صورت دیگر منتقل می شود، در حالی که بدون آنکه هیچ اتصالی میان آنها و خود ایجاد کرده باشد در رحم پربار ناهشیار به دنبال هر احتمالی می گردد. درست همان طوری که دنیای ظواهر هیچگاه نمی تواند برای انسانی که صرفا آن را احساس می کند مسأله ای اخلاقی باشد، دنیای تصاویر درونی نیز هرگز برای شهودی مسأله ای اخلاقی نمی باشد. برای هر دوی آنها، مسأله ای زیبایی شناسانه است، موضوعی از سنخ ادارک، یعنی "حس". به این دلیل، شهودی درونگرا نسبت به وجود جسمانی خویش یا تأثیر آن بر دیگران آگاهی کمی دارد. شخص برونگرا شاید بگوید: "واقعیت برای او وجود ندارد، تخیلات بی حاصل خود را آزاد می گذارد." ادراک تصویرهای ناهشیار که در چنین فراوانی بی پایانی توسط انرژی خلاق زندگی ایجاد شده است، از دیدگاه سودمندی فوری کاری بی نتیجه است. اما از آن رو که این تصویرها نمایانگر دیدگاه های محتملی از دنیا هستند که می توانند به زندگی استعدادی تازه اعطا کنند، این عملکرد که عجیب ترین عملکرد دنیای بیرونی است، به همان میزان برای بده بستانهای کلی روانی ضروری است که تیپ انسانی متناظر در برابر زندگی روانی توده ای از مردم. اگر این تیپ وجود نمی داشت، دیگر پیامبری در سرزمین اسرائیل ظهور نمی یافت.
۶۵۹ شهود درونگرا صورتهایی را درک می کند که از مبانی به ارث رسیده پیشینی در ناهشیار نشأت می گیرند. این کهن الگوها، که دستیابی به طبیعت درونی آنها توسط تجربه ممکن نیست، پسماندهای عملکرد روانی کل خط اجدادی و تجربه های به شکل کلی از انباشته زندگی طبیعی است که یک میلیون بار تکرار شده و به صورت تیپها تراکم یافته است. در نتیجه در این کهن الگوها همه تجربیاتی که بر سطح کره زمین از دوران ابتدایی تا کنون ایجاد شده است به نمایش درآمده است. هرچه این تجربه ها پرتعدادتر و شدید تر باشند، در کهن الگو دارای تمرکز واضحتری می گردند. در نتیجه کهن الگو مطابق اصطلاح کانت نومنونی(وجود مجردی) از تصویری است که شهود آن را دریافت می کند و در طی این دریافت خلق می کند.
شهود
655 شهود درونگرا به آبجکت درونی – که اصطلاحی است که نسبتا به درستی درباره محتویات ناخودآگاه به کار می رود - رو دارد. رابطه آبجکتهای درونی با هشیاری درست مشابه رابطه آنها با آبجکتهای خارجی می باشد، اما واقعیت آنها جسمانی نیست بلکه روانی است. آنها در نزد ادراک شهودی به عنوان صورتهایی ذهنی از اشیایی جلوه می کنند که به رغم آنکه با دنیای خارجی مرتبط نیستند، محتویات ناخودآگاه و به طور ویژه محتویات ناخودآگاه جمعی را تشکیل می دهند. این محتویات به خودی خود به طور طبیعی در معرض تجربه قرار ندارند، که ویژگی مشترک آنها با آبجکتهای بیرونی می باشد. به دلیل آنکه درست همان گونه که آبجکتهای بیرونی تنها به شکلی محدود با ادارک ما از آنها مرتبط هستند، قالبهای پدیداری آبجکتهای درونی هم محصولات نسبی ذات دسترسی ناپذیر آنها(برای ما) و محصولات عجیب بودن عملکرد شهودی آنها هستند.
656 شهود همانند حس عاملی ذهنی دارد که در گرایش برونگرا تا هر قدر ممکن بوده سرکوب شده است اما عامل قطعی شهود در برونگراست. به رغم آنکه شهود برونگرا احتمالا با آبجکتهای خارجی تحریک می شود، خود را با احتمالات خارجی درگیر نمی کند بلکه خود را به شکل عاطفی درگیر آنچه آبجکت خارجی در درون او منتشر کرده است می کند. در حالی که حس درونگرا عمدتا، از طریق ناخودآگاه، به ادارک پدیده های تجمع عصبی(innervation)محدود و در آنجا دچار وقفه شده است، شهود درونگرا این سوی عامل ذهنی را سرکوب می کند و صورتی را که توسط تجمع عصبی ایجاد شده است درک می کند. به عنوان مثال فرض کنید مردی تحت حمله سرگیجه روانزا(psychogenic vertigo) قرار گرفته است. حس توسط طبیعت عجیب این توزیع تجمع عصبی دچار وقفه شده است در حالی که همه ویژگی هایش، شدتش، طول دوره اش، طریقه پیدایش و گذارش را درک می کند اما ورای آن تا محتوای خود و تا عامل ایجاد کننده اختلال عبور نمی کند. به عبارت دیگر شهود تنها انگیزه فعالیت فوری خود را از احساس دریافت می دارد؛ در پشت صحنه قرار می گیرد در حالی که به سرعت آن صورت درونی را که این قالب خاص بیانی –یعنی حمله سرگیجه- را ایجاد نمود را درک می کند. تصویر مردی بدون تعادل که با پیکانی به درون قلب افشانده شده است. این تصویر برای فعالیت شهودی جذاب است؛ توسط آن دچار وقفه شده است و به دنبال یافتن همه جزئیات آن می باشد. به سرعت به بینش می گراید در حالی که با سرزنده ترین علاقه مشاهده می کند که چگونه تصویرها تغییر می یابد، آشکار می شود و در انتها محو می شود.
657 شهود درونگرا به این طریق همه فرایندهای زمینه ای ناخودآگاه را تقریبا با همان وضوحی که حس برونگرا آبجکتهای بیرونی را ثبت می کند ادراک می کند. در نتیجه تصاویر ناخودآگاه برای شهود شأن اشیاء را می یابند. اما به دلیل آنکه شهود مانع همکاری حس می گردد، دانشی اندک از اختلالات تجمع عصبی یا اختلالات تأثیرات جسمانی را که توسط تصویرهای ناخودآگاه ایجاد شده است را کسب می کند یا هیچ دانشی از آن را به دست نمی آورد. صورتها اینگونه می نمایند که از ذهنیت جدا هستند با آنکه بدون هیچ رابطه ای با او در خود وجود دارند. در نتیجه در مثال فوق، یعنی شهود درونگرا، اگر حمله سرگیجه رخ دهد، هیچگاه نمی توان تصور کرد که صورتی را که درک نموده باشد به نحوی به خودش اشاره کند. این امر به طور طبیعی برای تیپی قضاوت کننده تقریبا تصور ناشدنی می نماید، اما با این حال حقیقتی است که غالبا در ارتباطاتم با شهودی ها به آن برخورده ام.