ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

صفحه 413


684      شش-Archaism: منظورم از این اصطلاح "قدمت" محتویات روانی عملکردها ست(نک qv) لازم به ذکر است که در پیکرتراشی رومی متأخر یا سبک معماری گوتیک در قرن نوزدهم خصوصیاتی وجود دارد که آن را به معنای کهن بودن ساختگی یا کپی بودن،"کهن" گردانده است و منظورم از این اصطلاح که در اینجا در صدد تشریح آن هستم، چنین ویژگی ها نیست بل خصوصیاتی را در نظر دارم که دارای ویژگی آثار باستانی هستند. می توانیم همه ویژگی های روانی را که دارای خصوصیات ذهن گرایی اولیه باشند، کهن به حساب آوریم. روشن است که کهن بودن در درجه اول به تخیلات ناخودگاه (نک fantasies)مرتبط می شود یعنی به محصولات کارکرد تخیل ناخودآگاه که به آگاه وارد می شوند. پنداره(نک image) در زمانی که دارای معادلهای اسطوره شناختی اشتباه ناشدنی باشد دارای ویژگی کهن است.(10) ارتباطاتی که بر اثر تشابه پدید می آید در تخیل ناخودآگاه و نیز نمادشناسی(در مقابل نماد) آنها از همین قرار است. رابطه همانندی(نک identity) یا راز همراهی (نک participation mystique) نیز به همین صورت کهن است. فرایند مادی کردن(نک concretism) فکر و احساسات کهن است و اجبار و ناتوانی در کنترل خود(حالات هیجانی یا خلسه ای، به تسخیر درآمدگی و غیره) است. ترکیب عملکردهای روانی(در مقابل Differentiation)، یعنی ترکیب تفکر با احساس، احساس با حس، احساس با شهود و غیره کهن می باشد همان گونه که ترکیب جزئی از یک عملکرد نیز با جزء قرینه خود چنین است، که به می توانیم به احساس مثبت با احساس منفی اشاره کنیم. بلوبربه جای احساس منفی از اصطلاح رویکرد محیطی و دودلی (ambivalence) استفاده کرده است و چنین رویکردهایی را شنیدن رنگی نام نهاده است.

صفحه 412

682      سه-affeectivity: اصطلاحی است که توسط بلوئر وضع شده است. این اصطلاح "نه تنها عواطفی را که شایسته هستند بلکه احساسات خفیف یا حالات احساسی درد و لذت را" معین می کند. بلوئر بین ادراک حسی و حسهای جسمانی و نیز "احساسات" را که می توان آنها را فرایندهای ادراکی (مثلا "احساس" اطمینان، احتمال و غیره) دانست یا آنها را دریافتها یا تفکرات مبهم دانست، از affectivity جدا می داند.


            چهار-Anima/Animus(نک به Soul; Soul image)


683      پنج-Apperception فرایندی روانی است که محتوایی جدید از آن با محتواهای موجود تا آن زمان همردیف می شود به گونه ای که فهمیدنی و "روشن" می گردد(9). ما میان ادراک فعال(active) و منفعل(passive) تفاوت می گذاریم. ادراک فعال فرایندی است که طی آن سابجکت به میل خود و بر اثر انگیزه های خود به طور آگاهانه از طریق توجه به محتوایی پی می برد و آن را به محتواهایی که سابقا جمع کرده بود می پیوندد؛ ادراک منفعل فرایندی است که در آن محتوای جدید خود را از طریق خارج یا داخل(به ترتیب از طریق حسها یا ناخودآگاه) تحمیل می کند و شاید بتوان گفت توجه را معطوف و مجبور به ادراک می کند. در ادراک فعال، فعالیت با ایگو(نک ego) همراه است و در ادراک منفعل با محتوای تازه خود تقویتی.

6الی9. ارجاعاتی به کتابهای آلمانی و انگلیسی

بقیه صفحه 411

681      دو-AFFECT: عاطفه. منظور من از این اصطلاح حالتی از احساس است که از طرفی دارای تحریک جسمانی معین و از طرف دیگر اختلالی نامأنوس در فرایند خیالی می باشد. من واژه emotion را در ترادف با عاطفه به کار می برم. بر خلاف بلوئر(Bleuler)(نک Affectivity)، من احساسات(نک feeling) را در معنایی متفاوت با عاطفه به کار می برم با آنکه مرز ثابتی ندارد، از آنجاییکه هر احساس پس از آنکه به حد خاصی از قدرت می رسد تحریکات جسمانی را ایجاد می کند، تبدیل به عاطفه می شود. از لحاظ عملی برای شناسایی این دو از هم می توان از همین مطلب استفاده نمود، به دلیل آنکه احساسات می تواند عملکردی باشد که به طور ارادی قابل انجام است در حالیکه عاطفه معمولا چنین نیست. به طریقه ای مشابه، عاطفه به وضوح از راه تحریکات جسمانی درک شدنی از احساسات تمیز داده می شود، در حالی که احساسات عمدتا فاقد این تحریکات می باشند یا آنکه شدت آنها چنان اندک است که مانند پدیده های سایکوگالوانیک تنها به وسیله دقیقترین ابزارها قابل مشاهده می شوند. تجمیع عاطفه از طریق حس تحریکات جسمانی است که از آن صادر می شود. مشاهده همین حقیقت بود که باعث شد جیمز لانگه درباره عاطفه این تئوری را ارائه کنند که عاطفه معلول تحریکات جسمانی است. بر خلاف این دیدگاه افراطی، من در خصوص عاطفه از یک جهت به چشم حالت-احساسی روانی و از جهت دیگر به چشم حالت-تحریکی فیزیولوژیکی می نگرم که هر یک دارای تأثیری انباشته و متقابل بر دیگری است. به عبارت دیگر ترکیبی از حس که خود را با احساس شدت یافته همراه می کند، تا که عاطفه بیشتر به حس نزدیک شود(نک sensation) و به نحو اساسی از حالت احساسی تمایز گردد. عاطفه های شدید، یعنی عواطفی که با تحریکات جسمانی خشن و شدید همراه هستند، را به حیطه عملکرد احساسی ارجاع نمی دهم بلکه به حیطه عملکرد حسی ارجاع می دهم.