ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

صفحه ۱۲۵

 

202         انسان به وسیله قبول نمودن واقعیت نماد وارد عرصه خدایان شد، وارد واقعیت تفکر شد که انسان را مالک(1) زمین گردانیده است. دلبستگی(2) همانطور که شیلر به درستی آن را درک نمود، حرکتی به عقب توسط لیبیدو به سمت ابتدای خلقت، شیرجه زدن به عمق منبع اولین موجودات است. در خارج این، تصویری از حرکت پیشرونده آغازین، یعنی نماد ایجاد می شود که فشرده ای است از همه عوامل ناخودآگاه آماده به کار باشد – "حالت زنده" آنگونه که شیلر می گوید، و تصویری از خدا، آنگونه که تاریخ نشان می دهد. در نتیجه اتفاقی نیست که او تصویری الهی(Juno Lodovici) را به عنوان پارادایم اتخاذ کرده است.گوته، تصاویر شگفت انگیز(3) پاریس و هلن که بر سه پایه مادران(پاورقی 99 کتاب) شناور است – در یک دست، جفت جوان شده(4)  و در دست دیگر، نماد فرایندی از اتخاذ درونی که دقیقا همانی است که فاست مشتاقانه آن را به عنوان برترین کفاره(5) درونی برای خود طلب می کند. این امر به روشنی در صحنه بعدی نشان داده شده است همانگونه که در ادامه نمایشنامه هم مشهود است. همان طوری که در مثال فاست می توانیم ببینیم، رویت نماد نشانه وجود جریان پیشرونده زندگی است که لیبیدو را به سمت هدفی ثابت(6) و دوردست سوق می دهد – اما هدفی که از این پس به شکل ناخواسته ای در درون او می سوزد تا اینکه زندگیش که مانند شعله ای برافروخته شده است مستقیما به سوی فانوس راهنمای دوردست حرکت می کند. این اهمیت جان افزای ویژه، نماد است و همچنین معنا و ارزش نمادهای مذهبی نیز می باشد. البته من در حال حاضر درباره نمادهایی که مرده اند و توسط قواعد سنت(7) سفت گردیده اند صحبت نمی کنم بلکه درباره نمادهای زنده ای که از ناخودآگاه خلاق انسان زنده بر می خیزد سخن می گویم.

1.lord  

2.devotion      

3.divine                       

4.rejuvenated pair       

5.atonement   

6.still   

7.dogma

203         اهمیت فراوان چنین نمادهایی را تنها کسانی می توانند منکر شوند که در نظرشان، تاریخ جهان با روزگار کنونی شروع شده است. اهمیت نمادها نیاز به توضیح ندارد اما متاسفانه از آنجائیکه روح این دوران خود را برتر از روانشناسی خودش می داند، ضرورت این سخنان آشکار می شود. خلق و خوی موعظه گرایانه(1) و بهداشتی دوران ما باید همواره بداند که مضر است یا مفید، دست است یا غلط. روانشناسی واقعی نمی تواند خود را به چنین سوالاتی مشغول کند. همینکه تشخیص دهد امور چگونه در یکدیگر هستند برایش کافی است.

1.moralistic

صفحات ۱۲۳ و ۱۲۴

 

 

197         اگر بازی در درون خود و بدون اینکه هیچ امر مانا و اساسی را ایجاد کرده باشد، منقضی گردد، تنها بازی است اما در صورتی که آن امر را ایجاد کند به آن کار خلاق می گویند. در بیرون یک حرکت بازی گون از عناصری که روابط میانشان فورا آشکار نمی گردد، الگوهایی سر بر می آورند که یک تفکر ناظر و انتقادی تنها پس از آن می تواند ارزیابی نماید. تولید امر نو توسط عقل صورت نمی پذیرد، بلکه توسط غریزه بازی صورت می گیرد که از درون ضرورت رفتار می نماید. ذهن خلاق به آن آبجکتی که عشق می ورزد، با همان بازی می کند.

 

198          از اینرو ساده است که هر فعالیت خلاقانه ای که قابلیتهای آن از مردم عادی مخفی است، بازی تعبیر شود. در حقیقت هنرمندان بسیار اندکی وجود دارند که متهم به بازی نشده اند. یک نابغه – که شیلر هم قطعا یکی از نوابغ است – راغب است که این برچسب را بپذیرد. اما او خودش می خواست که از حد انسان استثنایی و طبیعت خودش بیرون رود و در حیطه انسان عادی داخل شود که خودش هم احتمالا در کمک و رهایی ای را با آنان شریک بود که هنرمند خلاق - که از ضرورت درونی رفتار می کند - به هر حال نمی تواند از آن فرار کند. اما احتمال گسترش چنین دیدگاهی به سطح آموزش انسان عادی در قبل از موعد، تضمین شده نیست و یا اینکه لااقل چنین به نظر نمی آید.

 

199          برای حل این مسأله مانند همه موارد مشابه بایستی به گواهی تاریخ تفکر انسان پناه ببریم. اما در ابتدا باید یکبار دیگر برای خود روشن کرده باشیم که می خواهیم از چه زاویه ای به مسأله بنگریم. ما دیده ایم که شیلر چگونه جدایی از متضادها را حتی تا حد تخلیه کامل از خودآگاه تقاضا می کند که در آن حس ها و احساسات و تفکرات و تمایلات، هیچ نقشی ایفا نمی کنند. وضعیتی که با سختی بدان نائل گردیده، نوعی آگاه تمایز نیافته است، آگاهی که در آن به وسیله depotiation نمودن ارزشهای انرژیک، همه محتویات، قابلیت تشیخص خود را از دست داده اند. اما آگاهی واقعی تنها زمانی ممکن است که ارزشها باعث آسانی در تشخیص محتویات گردد. در آنجائیکه تشخیص وجود ندارد، هیچ آگاهی واقعی هم وجود ندارد. در نتیجه چنین حالتی ممکن است "ناخودآگاه" نامیده شود، با اینکه احتمال آگاه همواره وجود دارد. این مسأله abaissement du niveau mental(Janet) (حالتی آرام تنانه که در درمان ایجاد می شود که توجه و تمرکز در آن آسانی می یابد-اصطلاح پیر ژانت فرانسوی) است که دارای تشابهاتی به حالات یوگایی و خلسه ای در engourdissment هیستریکی می باشد.  

200         تا آنجائیکه من می دانم شیلر هیچگاه درباره تکنیک واقعی – اگر بتوان چنین نامگذاری را انجام داد – اظهار نظر نکرد برای ایجاد "طبع ظریف". نمونه ای مثل Judo Ludovici را که او تصادفا در نوشته هایش متذکر می شود گواهی است بر دلبستگی زیبایی شناسانه که در بردارنده تسلیم کامل و همدلی برای آبجکت تفکر می باشد. اما چنین حالتی از دلبستگی، فاقد ویژگی های ضروری بودن بدون محتوا یا تعیین کننده می باشد. اما در ارتباط با عبارات دیگر، این مثال نشان می دهد که ایده دلبستگی و یا وفاداری مستمرا در ذهن شیلر حضور داشته است.(پاورقی 97 کتاب) این امر، ما را به مسأله دینی باز می گرداند اما در عین حال به ما اشاره ای از امکان واقعی گسترده شدن دیدگاه شیلر به انسان عادی می دهد. به دلیل آنکه دلبستگی مذهبی پدیده ای جمعی است که به موهبت(1) فردی بستگی ندارد.  

1.endowment  

پاورقی 97: همان آدرس قبلی. در حالیکه خدای زنانه احترام را طلب می کند، زن خدای گونه عشقها را بر می افروزد.   

201         به هر حال هنوز احتمالات دیگر باقی است. ما دیده ایم که حالت خالی آگاه، یعنی وضعیت ناخودآگاه توسط لیبیدوئی ایجاد می شود که در حال فرورفتن به ناخودآگاه است. در ناخودآگاه، محتویات هماهنگ با احساس(1) معماهای حافظه ای غیرفعال از گذشته شخص باقی می مانند که مافوق کل عقده والدی است که عموما معادل است با عقده کودکی. دلبستگی(2) یا فرورفتن لیبیدو به ناخودآگاه، عقده کودکی را از نو فعال می کند و در نتیجه خاطرات کودکی و خاصه روابط با والدین پر از احساس زندگی می گردد. تخیلاتی که توسط این فعالسازی مجدد ایجاده شده اند باعث تولد الهه های پدر و مادر می شود، ضمن بیدار نمودن روابط کودکی با خدا و احساسات متعاقب کودکانه، مشخصا این نمادهای والدین است که فعال می شود و به هیچ وجه تصاویر والدین واقعی نیستند. واقعیتی که فروید آن را تحت عنوان سرکوبی imago والدینی از طریق مقاومت در برابر زنای با محارم شرح می دهد. من با این تفسیر موافقم، با این حال عقیده دارم که آن تفسیر کاملی نیست زیرا اهمیت فوق العاده این جایگذینی نمادین را نادیده می انگارد. سمبولیزاسیون در شکل خدا- تصویر قدم بزرگی ورای واقعیت سازی (حس گرایی) حافظه است زیرا توسط قبول "نماد" به عنوان یک نماد واقعی، بازگشت به والدین فورا تبدیل به پیشروی می گردد در حالیکه اگر نماد همان صرف نشانه برای والدین واقعی تفسیر می شد آن امر به صورت بازگشت باقی می ماند؛ در نتیجه آن را از شخصیت مستقل خود محروم نمود.(پاورقی 98 کتاب)   

1.feeling-toned

2.devotion

صفحه ۱۲۲

 

195        شوپنهاور علیرغم توجهی که به جنبه زیبایی داشته است، با تأکید فراوان متذکر این جهت مسأله شد. اما ما نباید خود را فریب دهیم که کلمات "زیبایی شناسی" و "زیبایی" و ... همان تداعیاتی را که برای ما دارند برای شیلر داشته اند. به گمانم زمانی که می گویم که برای او "زیبایی" ایده آلی مذهبی بوده است، حرف اغراق آمیزی نزده باشم. زیبایی دین او بود. "طبع ظریف" او را می توان عینا "پارسامنشی" نامید. بدون اینکه هیچ چیزی از آن را آشکارا اظهار کرده باشد و بدون آنکه به روشنی مشکل اصلی خود را دینی بداند، با اینحال شهود شیلر پس از تلاشهای فراوان به مسأله مذهبی وارد می شود. با اینحال او حتی به میزان زیادی در نامه های خود متذکر این مسأله مذهبی انسان اولیه شد، بدون آنکه این مسیر فکری تا به آخر دنبال نموده باشد.

196      کار ارزشمندی نبود که او در ادامه مباحثش، مسأله غریزه بازی به نفع طبع ظریف که به نظر می رسد ارزشی نسبتا عرفانی به دست آورده باشد، به پشت زمینه برده است. من معتقدم که این امر اتفاقی نیست، بلکه علتی کاملا مشخص دارد. اغلب، این بهترین و عمیقترین ایده ها در کار انسان است که با شدیدترین سرسختی در برابر یک قاعده سازی(1) مقاومت می ورزد، حتی اگر در مواضع متعددی به آن اشاره شده باشد و در نتیجه بایستی واقعا به آن حد پخته شده باشد که امتزاجی آشکار را ممکن سازد. به نظر من ما با همان مشکلات در اینجا هم مواجهیم. برای ایده طبعی ظریف، به عنوان حالتی واسطه، خود شیلر تفکراتی ابراز می کند که به یکباره عمق و اهمیتش را آشکار می سازد. و با اینحال دقیقا به همان وضوح، غریزه بازی را به عنوان فعالیت واسطه ای که به مدت زیادی جستجو شده است، بر می گزیند. هم اکنون نمی توان انکار کرد که این دو تفکر با هم نوعی از تقابل دارند زیرا که بازی و جدیت به ندرت با یکدیگر سازگارند. جدیت از احتیاج عمیق درونی ناشی می شود، اما بازی بیان بیرونی آن است، وجهی که به آگاه بر می گردد. البته علت، خواستن بازی نیست بلکه الزام به بازی است؛ اظهار بازیگرانه ای از تخیل از احتیاج درونی بدون جبر شرایط و حتی بدون جبر اراده.(پاورقی 95 کتاب). آن بازی جدی است. و هنوز، این بازی، از جنبه بیرونی اش است که از دیدگاه آگاه و عقیده جمعی دیده شده است. آن، کیفیت ابهام آمیزی است که به هر امر خلاقی می پیوندد. 

1.formulation 

پاورقی شماره 95: مقایسه کنید با "Uber die…" صفحه 195: "به دلیل آنکه در انسانی که از حیث زیبایی پالایش شده است، تخیل حتی در بازی آزادش تحت قانون انجام می شود و حسها به خودشان اجازه می دهند که تنها با موافقت منطق لذت برند، توجه متقابل نیاز است که در جدیت منطق وضع قانون در علایق تخیل حکمفرمایی شود و بدون موافقت غرایز حسی به اراده دستور ندهد."

صفحه ۱۲۱

 

194       من همچنین احساس می کنم که لازم است مابین ایده های شیلر و ایده های شرق تمایز قائل شویم زیرا در این صورت ایده های شیلر ممکن است از کل نقش بسیار سازنده زیبایی شناسی(1) خلاصی یابد.(پاورقی 94 کتاب) زیبایی شناسی برای انجام وظیفه بسیار مهم و سخت آموزش انسان مناسب نیست زیرا که همواره دارای پیش فرض همان امری است که باید ایجاد نماید- ظرفیت عشق ورزیدن به زیبایی. در حقیقت تحقیق عمیقتری از مسئله را به تعویق می اندازد، زیرا همواره از هر امر شر، زشت و مشکل روی گردانی می کند و لذت را نشان می کند حتی با اینکه از نوع مقدس مآب باشد. در نتیجه زیبایی شناسی فاقد هر گونه قدرت اخلاقی است زیرا اساسا(au fond) هنوز تنها یک هندوییسم پالایش شده است. یقینا شیلر در معرفی یک انگیزش اخلاقی بسیار محتاط بود اما بدون هیچ موفقیت قانع کننده ای تنها به دلیل گرایش زیبایی شناسانه اش، برایش محال است که عواقبی را ببیند که تشخیص جنبه دیگر طبیعت انسان مستلزم آن است. تعارضی که در این مرحله عامل بود، باعث چنان پریشانی و رنجش برای شخص گردید که علیرغم تماشای زیبایی ممکن است او را قادر سازد تا با موفقیت، مجددا ضد خویش را سرکوب نماید، او هنوز از آن فرار نمی کند تا اینکه حتی در بهترین حالت حالت قدیمی از نو تشکیل گردیده باشد. به منظور کمک کردن به او برای خروج از این تعارض رویکرد دیگری بجز رویکرد زیبایی شناسانه نیاز است. تمایز این امر هیچ جایی واضحتر از مقایسه آن با ایده های شرقی دیده نشده است. فلسفه مذهبی هند این مسئله را در همه عمق خویش درک نمود و راه چاره ای را که برای حل تعارض نیاز بود نشان داد. آنچه نیاز است عبارتست از یک تلاش اخلاقی، بزرگترین ایثار و از خودگذشتگی، شدیدترین ریاضت مذهبی و عصمت حقیقی. 

1.aestheticism 

پاورقی 94: من واژه "زیبایی شناسی" را به عنوان بیانی مختصر از "نگاه زیبایی شناسانه به جهان" به کار می برم. منظور من آن نیست که زیبایی شناسی در حالت ژشستی تحقیر آمیز و یا جریان زودگذری که احتمالا به شکل ضمنی از آن کلمه دریافت می شود.

صفحه ۱۲۰

 

192         دیدگاه برهمن(1) شامل عقیده rta(تربیت درست)(2) ، جریان منظم جهان، نیز هست. در برهمن، جوهره خلاق جهانی و زمینه جهانی، همه چیز بر سر جای خود قرار می گیرند، زیرا که همواره در آن حل و از نو ایجاد شده اند؛ همه تحول به روشی منظم از برهمن ناشی می شود. ایدهta  سنگ بنای ایده تائو(4) در اندیشه لائوتسه است. تائو، راه صحیح، فرمانروایی قانون، راه وسط در بین متضادها، وارسته از آنها و در عین حال همراه کننده آنها با هم در درون خود است. هدف زندگانی، عبور از این راه میانی و منحرف نشدن به آنهاست. عنصر شورآفرین(5) به هیچ وجه در لائوتسه وجود ندارد؛ جای آن با روشنایی عمیق(6) فلسفی، خردی شهودی و عقلانی که توسط هیچ ابهام اسطوره ای پوشانیده نشده است – خردی که نمایانگر آنچه احتمالا بالاترین درجه قابل دسترس از تفوق روحانی است می باشد که تا کنون از آشفتگی(7) برطرف شده است همانگونه که ستارگان از بی نظمی دنیای واقعی. هر آنچه وحشی است را اهلی می کند بدون آنکه ماهیت آن را تغییر دهد و آن را به امری بالاتر متحول کند. 

1.brahman    2.right order    3.universal Ground   4. Tao    5.ecstatic    6.sublime  7. chaos 

193         به سادگی ممکن است با این امر مخالفت شود که مشابهت میان سلسله تفکرات شیلر(1) و این ایده هایی که آشکارا از آن دورند بسیار بعید است. اما نبایستی فراموش شود که نه خیلی پس از زمان شیلر، این ایده های یکسان، دارای سخنگوی نابغه قدرتمندی به نام شوپنهاور(2) شدند و آمیختگی شدیدی با ذهن آلمانی یافتند که دیگر از آن جدایی نیافت. به نظر من اهمیت چندانی ندارد که علیرغم آنکه ترجمه لاتینی اپانیشادها توسط آنکوتیل دو پرون(3)(که در 2-1801 انتشار یافت) در دسترس شوپنهاور بوده است، شیلر لااقل نه به صورت آگاهانه توجهی به اطلاعات بسیار اندکی که در زمانش وجود داشت نموده باشد.(پاورقی شماره 93: شیلر در سال 1805 درگذشت) من در تجربیات عملی خود به قدر کفایت مشاهده داشته ام که بدانم که هیچ ارتباط مستقیمی برای ایجاد چنین همبستگیهایی از این دست، نیاز نیست. ما امری بسیار شبیه به آن را در ایده های اساسی مایستر اکهارت(4) و نیز از بعضی جهات ایده های کانت که نمایانگر همبستگی کاملا متحیر کننده ای نسبت به ایده های اپانیشادها دارند، مشاهده می کنیم با اینکه کوچکترین اثری از هر تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم آن وجود ندارد. درباره اسطوره ها و سمبلها نیز وضع به همان صورت است که می تواند به شکل اصیل در هر گوشه زمین برخیزد و باز مشابه هم باشند به دلیل آنکه از همان ناخودآگاه جهانی انسان شکل گرفته اند که محتویاتش بی نهایت کم تنوع تر از نژادها و انسانهاست. 

1.Schiller's train of thought

2.Schopenhauer

3.Anquetil dy Perron

4.Meister Eckhart