631 در شرایط متعارف هرگز تلاش برای دستیابی به "سمت دیگر" موفق نمی باشد – و حرکت در درون ناهشیار با کیفیت بهتری صورت نخواهد گرفت. راه پیش رو معمولا توسط مقاومت هشیار به هر استیلای ایگو بر واقعیات ناهشیار و قدرت تعیین کننده آنها مسدود می شود. حالتی از گسستگی است، به عبارت دیگر نوروزی است که ویژگی آن ضعف درونی و خستگی مغزی فزاینده است – که نشانه های پیسکاستنی هستند.
تیپ تفکری درونگرا
632 درست همانطوری که می توانیم داورین را نمونه ای برای تیپ تفکری برونگرای نرمال بدانیم، می توانیم کانت را نیز نماینده تیپ تفکری درونگرای نرمال معرفی کنیم. شخص اول(داروین) با واقعیات سخن می گوید و شخص دیگر(کانت) بر عامل ذهنی تأکید می ورزد. کانت خود را محدود به انتقاد از دانش می کند. تمایز کوویر و نیچه با یکدیگر حتی از آن هم شدیدتر است.
633 ویژگی تیپ تفکری درونگرا تقدم نوع تفکری است که تا به حال شرح داده ام. او مشابه همتای برونگرای خود شدیدا تحت تأثیر ایده ها می باشد، با آنکه ایده های او از داده های آبجکتیو بر نمی خیزند بلکه از پایه های ذهنی بر می خیزند. او از ایده هایی مثل برونگرا تبعیت می نماید اما در جهت عکس: به سمت درون است و نه بیرون. هدف او شدت است نه گستردگی. او از این جهات اساسی کاملا به صورت اشتباه ناپذیر از همتای برونگرای خود تفاوت دارد. ویژگی شخص دیگر(کانت)، یعنی رابطه شدید با آبجکتها، مانند هر شخص دیگر با تیپ درونگرا در او مفقود است. اگر آبجکت یک شخص باشد، این شخص دارای احساسی متمایز است که تنها در مسیری منفی اهمیت می یابد، در حالات خفیف تر او صرفا از de trop بودن آگاهی دارد اما با تیپی افراطی تر خودش را رانده امری دقیقا آزار دهنده می بیند. رابطه منفی با آبجکت، که از بی تفاوتی به بیزاری هر درونگرایی را مشخص می کند و شرحی از تیپی که به صورت زیادی متفاوت است ارائه می کند. همه اموری که به وی مربوط می شوند به محو شدن و اختفا می گرایند. نظر او سرد، بی انعطاف، مستبدانه و ظالمانه به نظر می آید زیرا در مقایسه با ارتباطش به ذهن، ارتباطی بسیار کمتر با عین دارد. چیزی در او نمی توان یافت که ابدا ارزش والاتری به عین قائل شود؛ همواره از کنار عین می گذرد و احساس تفوق سابجکت را به فرد القا می کند. ممکن است که مودب، دوست داشتنی و مهربان باشد، اما همیشه موجب نوعی نگرانی می شود که حاکی از انگیزه ای درونی است – خلع سلاح کردن رقیب که باید به هر قیمتی تسکین داده شود و آرام گردد که مبادا باعث رنجش شود. البته او به هیچ وجه رقیب نیست اما اگر به هر معنا حساس باشد خود را مطرود و حتی تحقیر شده محسوب می دارد.
634 عین باید همواره مقداری بی توجهی را بپذیرد و در موارد آسیب شناختی حتی تدابیر بسیار پیشگیرانه نیز درباره آن انجام می شود. بنابراین این تیپ از طریق جبرانسازی و به کمک عملکردهای درونی خود که عبارتند از جو شهری که آشکارا با طبیعت واقعی خود تمایز دارد، مستعد ناپدید شدن در پشت هاله ای از سوء تفاهمات است که هرچه بیشتر تلاش می کند فرض شود بر ضخامت آن افزوده می شود. به رغم آنکه او در ساختن دنیای ایده هایش از چیزی شانه خالی می کند و هیچگاه به سبب آنکه اندیشه ای احتمالا خطرناک، تخریبگر، کفرآمیز یا آسیب زننده به دیگران باشد از پرداختن به آن اندیشه دست نمی کشد، با این حال اگر زمانی مجبور شود که آن را واقعیتی عینی کند دچار شدیدترین اضطرابات خواهد شد. این کار رفتاری غیر معمول است. و هنگامی که او ایده هایش را به دنیا می اندازد، هیچوقت آنها را مانند مادری که مشتاق فرزندانش است مطرح نمی کند بلکه تنها آنها را در جایی تلمبار می کند و اگر به هدف سودمندانه خود نائل نگردند بسیار رنجیده می گردد. ترس و ناکارآمدی شگفت آور او از اشتهار به هر صورت دستی در این امر دارد. اگر محصولش به چشم او صحیح و سالم باشد در آن صورت در واقعیت هم باید چنین باشد و دیگران باید در برابر حقیقت آن سر فرود آورند. بسیار بعید است که او از راه خود خارج شود تا تحسین کسی - خاصه تحسین افراد ذی نفوذ - را برانگیزد. و اگر زمانی خود را به چنین کاری وا دارد معمولا آن چنان خام دستانه آن را آغاز می کند که دقیقا نتیجه معکوس عایدش می شود. معمولا تجربیات بدی با رقبای کاری اش دارد زیرا هیچگاه نمی داند چگونه نزدشان خودشیرینی کند؛ معمولا تنها موفق می شود که به آنها نشان دهد که آنها چگونه برای او بسیار زائد می باشند. او در دنبال نمودن ایده هایش عموما سرسخت، مصمم و قاطع است. پیشنهاد پذیری او به تأثیرات شخصی تضاد عجیبی با این امر دارد. برای آن که خود را در معرض نامطلوب ترین عناصر قرار دهد، صرفا مجبور است که به بی ضرر بودن ظاهری یک شخص متقاعد شود. آنها به صورت ناهشیار کنترل او را در دست می گیرند. او خودش را در ننگ آور ترین راه در معرض ظلم و بهره کشی قرار می دهد اگر تنها در پیگیری ایده هایش راحت گذارده شود. زمانی که بدون اطلاعش مورد تعدی واقع می شود و در عمل تخطئه می شود متوجه نمی شود زیرا در نظر او رابطه با مردم و اشیا در درجه ثانوی قرار دارد و ارزیابی عینی محصولش امری است که از آن ناآگاه باقی می ماند. به سبب موشکافی کاملی که در مسائلش به خرج می دهد، آنها را بغرنج می کند و دائما گرفتار تردید و دودلی می گردد. اما با اینحال ساختار درونی تفکراتش ممکن است برایش آشکار باشد، حداقل آنکه اطمینان ندارد که در کجا و به چه صورتی با دنیای واقعیت مرتبط می شوند. او تنها پس از بزرگترین مشکلات است که خود را به قبول این امر وا می دارد که آنچه برای او روشن است ممکن است برای بقیه به همان میزان روشن نباشد. سبک او درهم آمیخته ای است از همه نوع الحاقات، منضمات، اصلاح کردنها، پس گرفتن حرفها، به کار بستن شروط محدود کننده، شکها و غیره که همگی ناشی از دقت بیش از حد اوست. کار او به کندی و با مشکل به پیش می رود.
635 او در روابط شخصی خود کم حرف است یا آنکه خود را سرگرم مردمی می کند که نمی توانند حرف او را بفهمند و این امر برای او دلیل دیگری برای حماقت عمیق انسان است. اگر احیانا یکبار هم درک شود به سادگی به دست بالا گرفتن ساده لوحانه مهارت والایش کشانده می شود. زنان فرصت طلب کافی است که بدانند چگونه از نادانی او در امور عملی سوء استفاده کنند تا او را مبدل به طعمه ای آسان نمایند؛ در غیر اینصورت به مرد ازدواج نکرده مردم گریزی می شود که قلبی کودکانه دارد. او اغلب در رفتار خود ناشیگری می کند و با دردمندی متوجه پرت کردن توجهات می گردد و یا آنکه به طور شگفت آوری خونسرد و به طور بچه گانه ای ساده لوح است. در رشته کاری خودش برافروزنده شدیدترین اعتراضات که نمی داند با آن چگونه برخورد کند، مگر آنکه وسوسه عواطف ابتدایی اش وی را به بحث و جدلهای شدید و بی حاصل سوق دهد. آشنایان غیر رسمی او را بی مبالات و سلطه جو به حساب می آورند. اما هرچه کسی بیشتر آنها را بشناسد نظرش درباره او خوشایندتر می شود و نزدیکترین دوستانش صمیمیت او را بسیار با ارزش می دانند. در نظر دیگران فردی زودرنج، بدقلق، گستاخ و گاهی بر اثر تعصبات جامعه ستیزش بدخلق به نظر می رسد. در جایگاه معلم که قرار گیرد، تأثیر کمی می گذارد زیرا طرز فکر دانش آموزانش نسبت با او نامأنوس است. گذشته از آن، در اصل درس دادن برای او جاذبه ای ندارد مگر آنکه احیانا برای او مسأله ای تئوری پیش بیاورد. معلمی ضعیف است زیرا هر زمانی که تدریس می کند ذهنش مشغول خود مطلب می شود نه نحوه ارائه آن.
630 این نحوه تفکر به سادگی در انبوه واقعیت عامل ذهنی گم می شود. تئوری هایی برای خود تئوریها ایجاد می کند، که آشکارا با نگاهی به پدیده های واقعی یا لااقل ممکن می باشد، اما همواره این کار را با رویکردی آشکار برای لغزیدن از دنیای ایده ها به تخیل محض صورت می بخشد. در نتیجه تصویرهایی از امکانات متعددی که بر صحنه ظاهر می شود، اما هیچ کدام از آنها هیچگاه به واقعیت تبدیل نمی شود، تا آن که نهایتا تصاویری که تولید شده اند که دیگر هیچ چیز را که در صورت بیرونی واقعی باشد نمایش نمی دهد، در حالی که صرفا نمادهایی از نگفتنی ها و ناشناخته ها هستند. هم اکنون صرفا تفکری اسطوره ای است و کاملا به همان میزان تفکر بی ثمر است که به داده های عینی وابسته می ماند. در حالی که داده های عینی به سطح نمایش صرف از واقعیت ها فرو می رود، تفکر اسطوره ای به نمایشی از امور غیرقابل نمایش تحلیل می رود که بسیار ورای هر چیزی است که در یک imageقابل ابراز باشد. نمایش وقایع دارای حقیقتی اعتراض ناکردنی است زیرا عامل ذهنی مستثنی شده است و وقایع خود را به وضوح نشان می دهند. به همین صورت نمایش، ایجاد کننده امور غیرقابل نمایش، قدرتی ذهنی و آنی باور است زیرا وجود خود را نشان می دهد. عده ای می گویند "Est, ergo est" و عده ای دیگر می گویند "Cogito, ergo cotigo". تفکر درونگراییده که به حدود افراطی کشانده شده باشد به گواه وجود ذهنی خود رسانده می شود و تفکر برونگراییده به گواه یگانکی کامل خود با واقعیت عینی چنین می گردد. درست همان گونه که تفکر برونگراییده با تحلیل بردن به آبجکت از خود چشم پوشی می کند، تفکر درونگراییده خودش را از تمامی محتویات خالی می کند و صرفا باید با وجود صرف بدان دلخوش بود. در هر دو حالت توسعه بیشتر زندگی از عملکرد تفکر به قلمرو بقیه عملکردهای روانی که تا آن زمان در حالتی از ناهشیاری نسبی قرار داشتند متراکم می شود. بینواسازی فوق العاده تفکر درونگراییده با توانگری وقایع ناهشیارجبران می شود. هرچه هشیاری بیشتر توسط عملکرد تفکر سوق داده شود تا خود را در کوچکترین و خالی ترین حد محبوس کند – که به نظر می رسد همه دارایی های خدایان را در بر داشته باشد- تخیلات ناهشیار بیشتر توسط بسیاری از محتویات کهن غنی خواهد شد، که "آشفتگی" واقعی تصاویر غیرعقلانی و تخیلی که سیما شناسی آنها با طبیعت عملکردی که عملکرد تفکر را که ابزار زندگی است لغو خواهد نمود. اگر عملکرد شهودی باشد، در اینصورت "سمت دیگر" از چشمان کوبین یا میرینک دیده خواهد شد. اگر آن سمت عملکرد احساس باشد، در اینصورت روابط احساسی کاملا ناشنیده و عالی شکل داده خواهند شد که با قضاوتهای ارزشی نافهمیدنی و متناقض شکل خواهند یافت. اگر عملکرد حسی باشد، حواس امری نو را استشمام خواهند نمود که آن را هیچ وقت در درون و بیرون بدن تجربه نکرده اند. بررسی دقیقتر این جایگشت ها به سادگی نشان دهنده بازگشت خلقیات اولیه با همه ویژگیهای مخصوص به خود است. به طور طبیعی چنین تجربیاتی صرفا ابتدایی نیستند بلکه نمادین هم هستند؛ در حقیقت هرچه کهن تر و آغازی تر باشند، بیشتر ابراز کننده حقیقت آینده می باشند. زیرا هر امر کهنه ای در ناهشیار به امری در آینده اشاره دارد.
629 اما هیچ چیز بیش از مفهوم تجربی مناسبی را از وقایع ملموس نیست که مفهوم عملی مناسبی را از چنگ واقعیات ملموس در آورد یا بتواند وقایع جدیدی ایجاد کند که تفکر درونگرا تصویر اولیه را به ایده ای ترجمه کند که به شایستگی به واقعیتها تطبیق یابد. چرا که همانند مورد قبلی انباشتگی خالصا تجربی وقایع تفکر را فلج می کند تأثیرشان را از میان می برد، در نتیجه در مورد اخیر تفکر درونگرا رویکردی خطرناک را برای نشان دادن وقایع به شکل تصویر آن یا صرفنظر کردن کلی از آن به منظور نقش آزاد دادن به تخیل نشان می دهد. در آن صورت محال خواهد بود که محصول نهایی – یعنی ایده - اقتباسش را از تصویر کهن مبهم رد نماید. تمایلی اسطوره شناختی خواهد داشت که انسان مستعد است آن را به "اصالت" تفسیر کند و یا در موارد بارزتر، آن را whimsicality صرف بداند، چرا که ویژگی کهن آن در ابتدا برای متخصصانی که با موضوعات اسطوره شناختی ناآشنا هسند، روشن نیست. توان ذهنی اعتقاد، که توسط ایده ای از این نوع به کار گرفته می شود معمولا بسیار زیاد است و هرچه بزرگتر باشد کمتر به ارتباط با وقایع خارجی می رسد. با وجود آنکه ممکن است برای موسس این ایده به نظر بیاید که ذخیره ناکافی وقایع او همان منبع واقعی برای درستی و اعتبارش می باشد، در حقیقت این امر به این گونه نیست، زیرا که این ایده قدرت اعتقاد بخش خود را از آرکه تایپ ناهشیار می گیرد که ذاتا به طریقی ابدی معتبر و صحیح است. اما این واقعیت آنقدر کلی و نمادین است که در ابتدا باید با دانش تشخیص داده شده قابل تشخیص، در زمانی ماقبل آنکه بتواند حقیقتی کاربردی از نوع هر ارزشی برای زندگی گردد، یکی گردد. مثلا چناچه علیت در هیچ کجا در مسببات عملی و تأثیرات عملی قابل تشخیص نمی بود، علیت چه می بود؟
ج- ویژگی های مخصوص عملکردهای روانی پایه در رویکرد درونگرا
تفکر
628 در بخش مربوط به تیپ تفکری برونگرا، شرح مختصری از تفکر درنگرا ارائه نمودم(پاراگرافهای 79-578) و در اینجا باید بار دیگر به آن ارجاع دهم. تفکر درونگرا به طور مقدماتی با عامل ذهنی جهت یافته است. لااقل عامل ذهنی خود را به عنوان احساسی از هدایتی نشان می دهد که به طور نهایی احساس قضاوتی را تعیین می نماید که نهایتا به تعیین قضاوت می انجامد. گاهی تصویری نسبتا کامل است که ملاک رفتار می باشد. اما تفکر درونگرا خواه به آبجکتهای انتزاعی، خواه به آبجکتهای انتزاعی مربوط شود، داده همواره در نقاط تعیین کننده توجه زیادی به او مبذول می کند. تجربه ملموس بار دیگر به آبجکت منجر نمی شود، بلکه همواره به محتوای گذشته باز می گردد. وقایع خارجی هدف و اساس این تفکر نمی باشد با اینکه شخص درونگرا اغلب دوست دارد تفکر را نیز آشکار نماید. با ذهنیت شروع می شود و به سابجکت هم منتهی می شود با آنکه ممکن است شامل قلمرو واقعیت حقیقی نیز بشود. با توجه به برقراری واقعیتهای تازه، تنها دارای ارزشی غیرمستقیم می باشد، زیرا دیدگاه های تازه بجای دانش وقایع تازه توجه اصلی او را به خود معطوف می کنند. مسائلی را طراحی می کند و تئوری هایی ایجاد می نماید، درون بینی ها و دورنماهای تازه ای پیش رو قرار می دهد، اما با توجه به واقعیت ها گرایش او is one of reserve. همه آنها درست مانند مثالهای نمایشی هستند اما نباید این امکان برایشان فراهم شود که غلبه پیدا کنند. وقایع به حکم اسنادی برای یک تئوری جمع آوری می شوند و هیچگاه برای ذات خود جمع آوری نمی شوند. اگر فرضا این کار انجام شود، صرفا حقی به سبک برونگراست. برای این نوع تفکر وقایع اهمیتی ثانوی دارند؛ آنچه به نظر دارای اهمیتی فروان تر می باشد، توسعه و نمایش ایده ذهنی، یعنی تصویر نمادین اولیه ای که به طور تاریکی در برابر چشم ذهن معلق می باشد. هدف او هیچگاه بازسازی عقلانی واقعیت ملموس نیست بلکه شکل دهی به تصویر تاریکی است که به ایده نورانی وجود دارد. می خواهد به واقعیت دست یابد تا ببیند که چگونه واقعه خارجی در قالب ایده به تناسب می نشیند و جای می گیرد و قدرت خلاقه این تفکر وقتی خود را نشان می دهد که به طور واقعی ایده ای را خلق می کند که با وجود آنکه در حقیقت ملموس خود ذاتی نیست، هنوز مناسبترین نمود انتزاعی از آن است. وظیفه اش زمانی کامل می گردد که ایده ای را که شکل داده است به نظر می رسد که آنقدر گریز ناپذیر از وقایع خارجی - که واقعا اعتبارش را نشان می دهند - پدیدار شده باشد.
هم اکنون، این ناهشیار است که از رابطه با آبجکت مراقبت می کند و این کار را به گونه ای انجام می دهد که به نظر می رسد توهم قدرت و تخیل تفوق را به تباهی بکشاند. آبجکت نسبتهای وحشت آفرین را علیرغم تلاش هشیارانه برای تقلیل آن در نظر می گیرد. در نتیجه، تلاشهای ایگو به منظور جدا کردن خود از آبجکت و تحت نفوذ قرار دادن آن بسیار وحشیانه می گردد. در نهایت خودش را با سیستمی منظم از دفاعها در بر می گیرد( که آدلر به شایستگی درباره آن بحث کرده است) به منظور آنکه لااقل توهم تفوق را نگه دارد. از خود بیگانگی شخص درونگرا از آبجکت در این حالت تکمیل می شود؛ او خودش را با تمهیدات دفاعی از یک طرف خسته می کند در حالی که از جهت دیگر تلاشهای بی حاصلی برای تحمیل خواسته خود بر آبجکت و حمایت از خود به خرج می دهد. این تلاشها دائما توسط تأثیرات گیج کننده ای که از آبجکت دریافت شده است به تعویق می افتد. به طور پیوسته خودش را علیه خواسته اش بر او تحمیل می کند، نامطبوع ترین و لجوجانه ترین تأثیرات را بر می انگیزاند و در هر قدم مزاحم او می شود. ستیزه درونی بزرگی به منظور "به راه ادامه دادن" همواره نیاز است. قالب معمولی که نوروز او به خود می گیرد، psychastenia است، یعنی مرضی که مشخصه آن از یک جهت حساسیت مفرط و از جهت دیگر در معرض قرار داشتن شدید برای فرسودگی و خستگی دیرینه می باشد.
627 تحلیلی از ناهشیار شخصی مقدار زیادی از تخیلات قدرت را که با ترس از آبجکتهایی که او خودش با فشار آنها را فعال نموده است و ترس از چیزی را که او اغلب قربانی شان است را آشکار می نماید. ترس او از آبجکتها به نوعی خاص از بزدل بودن می انجامد: او از اینکه خودش یا عقایدش شناخته شود شانه خالی می کند زیرا می ترسد که این امر صرفا قدرت آبجکت را افزایش دهد. او از تأثیرات شدید بر دیگران هراسناک می گردد و به ندرت از ترس وقوع در تأثیرات خصومت آمیز رها می شود. آبجکتها برای او ویژگیهای توانا و وحشت آفرینی دارند – ویژگی هایی که او به طور هشیارانه نمی تواند در آنها تشخیص دهد اما تصور می کند که از طریق ادارک ناهشیارش آنها را مشاهده می کند. به دلیل آنکه رابطه او با آبجکت شدیدا سرکوب شده است، از طریق ناهشیار که با ویژگی های بعدی بار می شود، رخ می دهد. این ویژگی ها عمدتا بچه گانه و کهن می باشند و در نتیجه رابطه با آبجکت هم ابتدایی می شود و به نظر می رسد که به آبجکت قدرتهای جادویی اعطا شده است. هر امر غریب و تازه ای برانگیزنده ترس و بدگمانی است، گویا ترسهای ناشناخته پنهان هستند؛ ماترک ارث و اموری از این دست به روح او دلبستگی یافته اند گویا طنابهایی نامرئی می باشند؛ هر تغییری، قطعا اگر خطرناک نباشد باعث آشفتگی می شود زیرا به نظر می آید که نوعی پویایی جادویی به آبجکت اعطا می کنند. ایده آل او جزیره ای تنهاست که در آن چیزی بجز آنچه او اجازه داده باشد، حرکت نمی کند. اثر داستانی ویچر یعنی اچ اینر، بینش عمیقی به این سوی خلقیات درونگرا داراست و نیز دارای بینش عمیقی به نماد پردازی اصیل ناهشیار جمعی می باشد. اما این مسأله دوم را باید به کناری قرار دهم زیرا مخصوص به توضیحی از تیپها نمی باشد اما پدیده ای عمومی است.