ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

صفحه ۱۰۰

 

158       شکی وجود ندارد که تفکر یک شخص درونگرا مشتاق این می باشد؛ تنها این امر مایه تأسف است که "وحدت ایده" ایده آل چنان گروه محدودی از انسانها باشد. تفکر، فقط یک عملکرد است که – وقتی به طور کامل گسترش یابد و منحصرا ز قوانینش پیروی کند- به طور طبیعی باعث دعوی اعتبار جهانی است. در نتیجه توسط تفکر تنها به یک قسمت از جهان می تواند دست یافت و بخش دیگر توسط احساس دست یافتنی است، اما راه سوم از طریق حس است و همینطور الی آخر. احتمالا علت، آن است که عملکردهای مختلف روانی وجود دارد؛ زیرا که از لحاظ زیست شناختی، سیستم روانی تنها از طریق سیستم سازگاری قابل فهم است، دقیقا همان گونه که بگوییم چشم به این دلیل وجود دارد که نور هست. تفکر می تواند تنها مدعی یک سوم یا یک چهارم از کل مقصود باشد، با این حال در محدوده خود دارای اعتباری منحصر به فرد است – دقیقا همان گونه که بینایی، عملکرد اعتباری منحصر به فرد برای ادراک امواج نوری است و شنوایی برای امواج صوتی. در نتیجه کسی که اتحاد ایده را بر اوج می نشاند و "احساسی- حسی" را برای شخصیت خود بسیار ناخوشایند می داند، می تواند با کسی مقایسه شود که چشمان خوبی دارد اما کاملا ناشنواست و به بی حسی مبتلاست.

 

159        "ما دیگر فرد نیستیم، نوع هستیم": یقینا اگر ما خود را تنها دارای هویت تفکر یا هریک دیگر از عملکردها بدانیم؛ زیرا که در آن صورت است که موجودات جمعی با اعتباری عمومی خواهیم بود که کاملا از خودمان جدا شده باشیم. در بیرون این ربع-روان، سه ربع دیگر در ظلمت سرکوب و پست بودن ضعیف می شوند. "بنابراین آیا این طبیعت است که انسانها را خیلی دور از خویش می سازد؟" حق داریم با روس همصدا شویم و بپرسیم – طبیعت، یا آیا تقریبا روانشناسی خود ما نیست، که به گونه ای بسیار بربری منشانه، به یکی از عملکردها ارزش فوق العاده ای می دهد و به خود اجازه می دهد که به وسیله آن از میان برده شود؟ البته این انگیزه بخشی از طبیعت نیز هست که انرژی غریزی رام نشده در در مقابلش تیپ متمایز شده احساس تنفر می کند اگر "تصادفا" خود را بجای عملکرد ایده آل - که در آن پاداش داده می شود و به عنوان الهامی الهی احترام می شود - در عملکردی پست نشان دهد.

همانطور که شیلر به درستی بیان می دارد: 

عبارت شیلر: اما فردیت تو و نیاز فعلی ات با تغییر، برچیده خواهند شد و آنچه را که تو اکنون مشتاقانه می خواهی روزی مورد تنفر تو خواهد  بود.(پاورقی شماره 59)

 

160        اینکه انرژی بی تناسب مفرط رام نشده خود را در هوسرانی نشان دهد – (in abjectissimo loco) – و یا در اغراق و صفت الوهی دادن به عملکردی که دارای بیشترین رشد است، در نهایت به یکجا ختم می شود: به بربریت. اما به شکل طبیعی انسان هیچ بصیرتی بر این امر ندارد تا آن زمان که انسان توسط "آبجکت" اعمال هیپتونیزم نشده باشد و از "نحوه" این عمل چشم می پوشد.

صفحات ۹۹

 

 

156      با استثنا نمودن لذت از مفهوم و قلمرو "شخص"، شیلر قادر است صراحتا اظهار کند که "انسان به عنوان موجودی مطلق و وحدت قابل انقسام، هیچگاه نمی تواند با خود در مغایرت باشد"(پاورقی شماره 54) این وحدت خواست عقل است که دوست دارد سابجکت را در ایده آل ترین تمامیت خود حفظ کند؛ از اینروست که مانند عملکرد ارشد، عملکرد ظاهرا پست باید لذت را استثنا نماید. حاصل عبارت است از همان صدمه شدید طبیعت انسانی که انگیزه و نقطه شروع جستجوی شیلر می باشد.

  

157      بنابراین برای شیلر احساس دارای کیفیت "احساسی- حسی" است و در نتیجه صرفا خاص است، ارزش والا، ارزشی واقعا همیشگی، به شکل طبیعی به تفکر تأثیرگذار یا آنچه شیلر بر آن نام "غریزه مرسوم"(1) نامید واگذار شده است.(پاورقی شماره 55)  

عبارت شیلر: اما هنگامی که یکباره تفکر سخن می گوید: یعنی برای همیشه و همیشه تصمیم می گیرد و اعتبار بیانش توسط خود شخصیت تأیید می شود که در برابر هر تغییری شدیدا مخالفت می کند.(پاورقی شماره 56)  

نمی توان از پرسیدن این امر صرفنظر کرد که آیا معنا و ارزش شخصیت واقعا تنها در آنچه دائمی است محقق می شود؟ مگر تغییر، تحول و توسعه در واقع بیانگر ارزشهای والاتری از "مخالفت" در برابر تغییر نیست؟ شیلر در ادامه می گوید:  

عبارت شیلر: در نتیجه هنگامی که غریزه مرسوم بر اوضاع مسلط می شود، و آبجکت خالص در درون ما عمل می کند، آن، بالاترین توسعه وجود است همه موانع نابود می شوند و از یک بخش شکوه که حواس نیازمند او را محدود نمودند، انسان به وحدتی از ایده رسیده است که کل قلمرو پدیده را در بر گرفته است. با این عمل دیگر در قبل از موعد مقرر با ادامه کامل و بیکرانش قرار نداریم که در درون ما هست. ما دیگر فرد نیستیم بلکه نوع هستیم؛ قضاوت همه ذهنها توسط خودمان بیان می شود، انتخاب همه قلبها توسط اعمال ما نشان داده می شود.(پاورقی شماره 58)

1.formal instinct

صفحه ۹۸

 

154      این عبارت به روشنی نشان می دهد که برای شیلر، احساس و حس، عباراتی هستند که می توانند بجای همدیگر استفاده گردند و از یک سنجش ناکافی و تمایز احساسات پرده بر می دارد که از احساس متمایز است. احساس متمایز می تواند بجز ارزشهایی  که صرفا خاص و فردی هستند، ارزشهای جهانی را نیز ایجاد کند. اما درست است که تیپ درونگرای تفکری، "احساسی- حسی" به دلیل شخصیت انفعالی و واکنشی اش(1) کاملا خاص است؛ هرگز نمی تواند بالاتر از حد در مورد انفرادی ای که تنها به وسیله آن تحریک گردیده است، به مقایسه ای تئوریک از همه موارد زیرا که در تیپ تفکری درونگرا قرار گیرد ، این وظیفه تنها توسط عملکرد احساسی  انجام نمی پذیرد بلکه توسط عملکرد تفکری نیز صورت می گیرد. برعکس، در تیپ احساسی درونگرا، احساس به شخصیتی انتزاعی و کلی(2) دست می یابد و می تواند باعث تأسیس ارزشهای کلی و دائمی گردد. 

1.its passive and reactive character

2.abstract and universal

 

155         با تحلیلی وسیعتر از توضیحات شیلر در می یابیم که "احساسی – حسی" (که منظورم از آن عملکرد ویژه دو نوع در تیپ درونگرای تفکری است) عملکردی است که به وسیله آن ایگو، خود را دقیقا یکسان نمی سازد. دارای ویژگی امری نامساعد و خارجی است، که شخصیت را "آشکار می سازد" آن را به کناری می افکند و سابجکت را در بیرون خود قرار می دهد و آن را از خود بیگانه می سازد. از اینروست که شیلر آن را همانند افکت می داند که یک شخص را "در کنار خود" (یعنی برونگرا) قرار می دهد. وقتی کسی خود را جمع آوری کرده باشد، می گوید: این امر اینگونه خوانده می شود که "همانگونه است که به درستی به داخل خود شخص می رود[یعنی درونگرا]، یعنی آنکه به ایگوی یک شخص باز می گردد، شخصیت را از نو تأسیس می نماید." (پاورقی شماره 52 کتاب) از این امر کاملا واضح است که از نظر شیلر همانگونه که مثل اینکه "احساسی – حسی" در حقیقت متعلق به شخص نیست، اما تا حدودی جزو لوازم جانبی پرمخاطره آن است" که به آن یک اراده محکم می تواند ظفرمندانه در تضاد با تقاضاهایش قرار گیرد.(پاورقی شماره 53) اما برای برونگرا تنها این بخش از اوست که به نظر می رسد که طبیعت واقعیش را تشکیل می دهد؛ به گونه ای است که گویا او واقعا خودش بود تنها وقتی که تحت تأثیر آبجکت واقع شده باشد – همان گونه که می توانیم به خوبی بفهمیم وقتی که ما در نظر می گیریم که برای او رابطه با آبجکت، عملکرد ارشد و متمایز او است که به آن، عملکرد تفکر و احساس تئوریک دقیقا به همان میزان در تضاد با آنچه که برای درونگرا ضروری است می باشد. تفکر در تیپ برونگرای احساسی دقیقا همان میزان توسط غریزه لذت طلب مورد تعصب واقع شده است که احساس تفکری درونگرا چنین است. برای هر دوی آنها این امر به معنای محدودیت خیلی شدید برای ماده و ویژگی است. زندگی در میان آبجکت هم دارای "آوارگی در بیکران نامحدود" خاص خود و نه انتزاع صرف، به آن صورتی که شیلر می اندیشد، می باشد.

صفحات ۹۷

 

 

ب)توجه نمودن به غرایز پایه 

152            در این نامه دوازدهم شیلر او آغاز به بحث از دو غریزه پایه می نماید که شرحی مفصل بر آن ارائه می دهد. غریزه "لذت حسی طلبانه" با "تنظیم انسان در محدوده های زمان و بازگردانیدن آن به ماده" مرتبط است.(پاورقی شماره 49 کتاب) این غریزه طالب آن است که تغییری رخ دهد تا اینکه زمان دارای حجم گردد. این حالت از زمان صرفا پر شده حس (sensation) نامیده می شود. 

انسان در این حالت چیزی بجز واحدی از اندازه، لحظه پرشده ای از زمان – و یا او حتی  آن هم نیست زیرا که شخصیت او تا بدانجائیکه احساس به او فرمان می دهد و زمان او را می گرداند، اطفاء شده است. 

با محدوده های غیرقابل شکستن، این غریزه به روحیه بالا جهنده به دنیای حس زنجیر می شود و انتزاع را از گردش زنجیر وار در بیکران عقب به محدوده های زمان حال، فرا می خواند.(پاورقی شماره 50) 

 

153        کاملا با روانشناسی شیلر سنخیت دارد که او اظهار این غریزه را به عنوان احساس و نه به عنوان خواسته فعال لذتبخش در نظر بگیرد(1). این امر نشان می دهد که برای او لذتبخشی دارای ویژگی انفعالی ای، از افکتیویتی، است که در مجموع برای درونگرا معمول است. یک برونگرا بلاشک بر عنصر خواسته تاکید خواهد نمود. توجه به اینکه این غریزه است که تغییر را می خواهد، دارای اهمیت بیشتر خواهد بود. ایده خواستار ثبات و جاودانگی است.هر کس که تحت تفوق ایده زندگی می کند برای بقا می کوشد؛  از اینرو هر چیزی که تغییر را ایجاد می کند، به نظر می رسد که در تضاد با ایده باشد. در مورد شیلر، این احساسات و حسهاست که به طور طبیعی به دلیل حالت رشد نیافته شان با یکدیگر ترکیب می شوند. همانطور که از عبارت زیر فهمیده می شود، شیلر تبعیضی بین احساسات و حسها قائل نمی شود: 

عبارت شیلر: احساس تنها می تواند بگوید که : برای این موضوع و در این زمان؛ این چیز درست است؛ در زمانی دیگر موضوعی دیگر ممکن است پیش آید و حکم حس حاضر را ابطال نماید.(پاورقی شماره 51)

1.active sensuous desire

صفحه ۹۶

 

150         دستورالعمل شیلر تنها توسط کاربستن دیدگاهی ظالمانه قابل اجرا بود، بدون هیچ خویشتنداری اخلاقی برای مراعات انصاف درباره آبجکت و نه هیچ محک با دقتی از صلاحیت خود. تنها تحت چنین شرایطی که شیلر یقینا هرگز تصورش را نمی کرد، عملکرد پست امکان مشارکت در زندگی می یافت. در این صورت عناصر قدیمی که ساده و ناخودآگاه بودند و مزین به افسونگری کلمات قدرتمند  و اشارات لطیف بودند هم به صحنه آمدند و به ساختن "تمدن" کنونیمان کمک نمودند، با ارتباط با طبیعتی که انسانیت در حال حاضر تا حدودی با آن حالت ناسازگاری دارد. غریزه قدرت قدیمی که تا کنون در پشت نمای ظاهری زندگی متمدن مخفی شده بود، در نهایت به شکل واقعی خود به رو آمد و بدون شکی نشان داد که ما "هنوز بربری مسلک" هستیم. چراکه نبایستی فراموش شود که به همان میزانی که رویکرد آگاه ممکن است در نوعی خدایگونگی خاص به دلیل دیدگاه بلندپایه و مطلقش به خود مفتخر باشد، رویکردی ناخودآگاه گسترش می یابد که با خدایگونگی ای که به سمت پایین به سوی خدایی قدیمی که طبیعتش حسی و خشن است، جهت داده شده است. enantiodromiaی هراکلیوس مطمئن می سازد که زمانی خواهد آمد که این dues absconditus به سطح می آید و خدای ایده آلمان را به دیواره بکشانیم(1). آنچنان است که گویا انسانها در انتهای قرن هجدهم واقعا آنچه را که در پاریس در حال وقوع بود، ندیده بودند اما در رویکردی زیباشناختی، مشتاق یا کم ارزش درنگ نمودند تا اینکه خود را با افسون معنای واقعی آن اشاره به چاله عمیق طبیعت انسانی بیفکنیم. 

شعری از شیلر:

در تحت آنجا دنیا ترس است

و انسان نباید خدایان را به وسوسه بیندازد

بگذار که هیچگاه نداشته باشد تمنای دیدن

آنچیزی را که آنها با شب و ترس می پوشانند.(پاورقی شماره 48 کتاب)

1.press the God of our ideas to the wall 

 

151         هنگامی که شیلر زندگی می کرد، هنوز زمان برای رودرروشدن با آن دنیای زیرین فرا نرسیده بود. نیچه در قلب خود بسیار به آن نزدیکتر بوده است؛ برای او آشکار بود که ما در حال نزدیک شدن به دوران کشمکش بی سابقه بودیم. او بود که نقاب سادگی را زدود و در "زرتشت" خود او از منطقه زیرین،  ایده هایی را که محکوم به داشتن حیاتی ترین محتویات از دوران آینده بود فراخوانی نمود.