ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

صفحه 389

تیپ درونگرای احساسی

640      احساسات درونگرا را من بیشتر در زنها دیده ام. این جمله درباره آنها بسیار صادق است: "ساکتهای خیلی متفکرند". غالبا ساکت، دسترسی ناپذیر هستند و فهم منظورشان دشوار است؛ بیشتر اوقات پشت ماسکی کودکانه یا پیش پا افتاده مخفی می شوند و از حیث خلقی به حالات افسردگی متمایل هستند. هیچگاه خود را فروغ یا جلوه ای خاص نمی بخشند و درون خود را آشکار نمی کنند. از آن رو که عمدتا با احساسات ذهنی شان هدایت می شوند، انگیزه های حقیقی شان عموما مخفی می ماند. رفتار خارجی آنها سازگار ست و توجه برانگیز نیست، بدون آنکه تمایلی به تأثیر گذاردن بر دیگران یا هرگونه القای تغییر در آنها داشته باشد تأثیری از آسوگی آرامش بخش یا پاسخی دلسوزانه ارائه می کند. اگر این وجهه خارجی بارزتر باشد، برانگیزنده شبهه بی تفاوتی و سرد بودن است که واقعا ممکن است به بی اعتنایی برای راحتی و رفاه دیگران مبدل شود. در آن زمان، انسان نوعا آشکارا از حرکت احساسات خارج از آبجکت آگاه است. اما با تیپ نرمال، این امر تنها زمانی رخ می دهد که تأثیر آبجکت بسیار زیاد باشد. در نتیجه احساس هماهنگی صرفا تا آن زمان به طول می انجامد که آبجکت راه متعادل خود را پیش گرفته باشد و تلاشی برای پیمودن مسیرهای دیگر ننماید. برای پاسخ دهی به عواطف شخص دیگر تلاش بسیار کمی صورت می گیرد؛ آنها اغلب دچار نابودی تدریجی می شوند و به آنها توجهی نمی شود، یا آنکه از طریق یک قضاوت ارزشی منفی، از تب و تاب می افتند. به رغم آنکه برای همزیستی آرام و هماهنگ، همواره آمادگی وجود دارد، به غریبه ها هیچ ابراز علاقه یا نشانه ای از گرمای واکنشی ابراز نمی شود و حتی به آنان با بی تفاوتی و یا سردی ناراحت کننده ای رفتار می شود. غالبا حس بسیار زائد بودن دست داده می شود. این تیپ در حالیکه با هر چیزی که ممکن است او را به خارج ببرد یا اشتیاق او را بر انگیزاند مواجه می شود، این تیپ بی طرفی نیکخواهانه اما انتقادی را ابراز می کند که با نشانه تفوقی ضعیف همراه می شود که به زودی باد را از بادبان شخصی حساس دور می کند. اما هر احساس عاطفی پرآشوب با سردی کشنده نامش حذف خواهد شد مگر آنکه به طور اتفاقی تصمیم به حمایت از بخش ناهشیار او کند – یعنی، در صورتی از راه برانگیختن تصویری ابتدایی باعث آزردگی خاطر او نشود. آن زن در آن صورت صرفا برای یک لحظه احساس فلج بودن خواهد کرد و این امر در آن وضعیت به شکل تغییرناپذیری ایجاد کننده مقاومتی سرسختانه تر است که شخص مقابل را در آسیب پذیرترین بخش وجودش صدمه می زند. رابطه احساسی تا آنجا که ممکن باشد در حد میانه قرار داده می شود در حالی که همه هیجانات افراطی به گونه ای افراطی تابو گردیده اند. در نتیجه ابراز احساس کردن، خسیسانه باقی می ماند و شخص دیگر وقتی به این امر آگاه می شود، همواره حس می کند که از حد خویش کمتر به حساب آورده می شود. اما این امر همیشه الزاما اینگونه نیست، زیرا غالبا از فقدان احساساتی که به او ابراز می شود ناهشیار می ماند که در آن، تقاضاهای ناهشیار احساس نشانه هایی ایجاد خواهند نمود که برای جلب توجه طراحی شده اند. 

صفحات 387 و 388

 

637      طرز تفکر تیپ برونگرا در پرورش ایده هایی که بیشتر و بیشتر به اعتبار ابدی صورتهای نخستین شبیه می شوند، مثبت و مصنوعی است. اما از آن رو که ارتباط آنها با تجربه عینی به تدریج ضعیفتر می شود، طیفی اسطوره شناختی به خود می گیرند و دیگر برای وضعیت فعلی درست نمی ماند. از اینرو تفکر او برای معاصرینش تنها تا آن زمان ارزشمند است که به شکل آشکار و قابل قبولی به وقایع شناخته شده آن دوران مرتبط باشد. هر وقت اسطوره ای شده باشد، این ارتباط قطع می شود و بر پایه خودش ادامه می یابد. عملکردهای احساس متعادل گر معکوس، شهود و حس نسبتا ناخودآگاه و فرودست هستند و در نتیجه دارای ویژگی برونگرای ابتدایی می باشند که منجر به همه تأثیرات مشکل زایی از بیرون می گردد که متفکر درونگرا در معرض آن قرار دارد. روشهای محافظت کنده متفاوت و خطرگاه های روانشناختی که چنین مردمی به دور خود می کشند را همه می شناسند و من خود را از توضیح دادن آنها معاف می دارم. همگی آنها دفاعی در برابر تأثیرات "جادویی" است – و ترسی مبهم از جنسیت مونث در میان آنها وجود دارد. 

تیپ احساسی 

638      تیپ احساسی درونگرا اساسا با عامل ذهنی تعیین می گردد. تمایز او از تفکر برونگرا کاملا به همان میزان که تفکر درونگرا از برونگرا تمایز دارد، حتمی است. با وجود آنکه طبیعت عجیب این نوع احساس زمانی که شخص از وجود آن آگاه می شود بسیار قابل توجه می گردد، شدیدا مشکل است که فرایند احساسی درونگرا را شرح دهیم یا آنکه حتی شرحی تقریبی از آن ارائه کنیم. به سبب آنکه صرفا به صورت ذهنی شرطی شده است و تنها به شکل ثانویه با آبجکت مرتبط است، به ندرت ممکن است بر سطح ظاهر شود و عموما از آن سوء برداشت می شود. احساسی است که به نظر می رسد که ارزش آبجکت را می کاهد و در نتیجه خودش را عمدتا به شکل منفی نشان می دهد. وجود احساسات مثبت را صرفا به شکل غیرمستقیم قابل درک است. هدفش آن نیست که خودش را با آبجکت وفق دهد، بلکه آن است که در تقلا برای فهم تصاویر متضمن، آن را درک کند. پیوسته به دنبال تصویری است که وجودی در واقعیت ندارد اما آن را در نوعی بینش یافته است. بدون اعتنا بر فراز همه آبجکتهایی که با هدف او تناسب ندارند به پرواز در می آید. پس از شدت درونی می کوشد، که آبجکتها برای آن نهایتا نقش محرک دارند. عمق این احساس را صرفا می توان حدس زد – هیچگاه نمی توان آن را کاملا به چنگ آورد. مردم را ساکت و دسترسی به آنها را دشوار می سازد؛ با کمرویی خود را از طبیعت حیوانی خالی می کند تا اعماق ذهن را پر کند. قضاوتهای منفی از آب در می آید یا جوی از بی تفاوتی عمیق را دفاع خود قرار می دهد. 

639      تصورهای اولیه البته درست به همان میزان ایده هستند که احساس. ایده های اساسی مانند خدا، آزادی و بی اخلاقی درست به همان میزان ارزشهایی احساسی اند که ایده هایی قابل توجه می باشند. در نتیجه هر چیزی که درباره تیپ تفکری درونگرا گفته ایم دقیقا درباره تیپ احساسی درونگرا نیز صادق است، تنها با این تفاوت که در تیپ تفکری درونگرا همه چیز حس می شود در حالیکه در تیپ احساسی درونگرا تفکر می شود. اما همان واقعیت که تفکرات بر خلاف احساسات عموما می توانند به صورتی قابل فهم تر بیان شوند نیازمند توانایی هنری یا توصیفی بیش از معمولی است با توجه به این امر که غنای حقیقی این احساس را حتی می توان به طور نسبی برای جهان عرضه و تبادل نمود. اگر تفکر ذهنی را تنها بخاطر بی ارتباطی اش می توان به سختی فهمید، این امر درباره تیپ احساسی حتی در سحطی فراتر صادق است. به منظور ارتباط برقرار کردن با دیگران، باید قالبی خارجی را بیابد که تنها برای خودش پذیرفتنی نباشد و نیز احساسات موازی را بتواند در آنها برانگیزاند. در اثر اتحاد نسبتا بزرگ( و نیز بیرونی) انسانها، انجام این کار حقیقتا ممکن است اما قالبی که برای احساسات پذیرفتنی باشد را تا زمانی که هنوز اساسا به مخزن بی انتهای صورتهای ابتدایی سو نگرفته باشد فوق العاده سخت است که بیابیم. اما اگر احساسات با رویکردی خودمحورانه منحرف گردد، ناگهان بی محبت می شود زیرا در آن زمان عمدتا به خود توجه دارد. ناگزیر منجر به عشق به خود، تلاش برای جالب نمودن خود، و حتی تحسین مرضی می شود. درست همان طوری که آگاهی ذهنی شده متفکر درونگرا، برای انتزاع درجه nام می کوشد، تنها به شدت دادن فرایندی تفکری موفق می شود که در درون خود خالی است، شدت احساس خودمحورانه صرفا به انتقال ذاتی احساس برای خودشان منجر می شود. این امر مرحله اسطوره ای فرح بخشی است که راه را برای عملکردهای برونگرایی که احساس نشانگر آن است باز می کند. درست همان طور که تفکر درونگرا با احساسات اولیه ای خنثی می شود که آبجکتهایش خود را با نیرویی جادویی متصل می سازند، احساسات درونگراییده نیز توسط آن تفکر ابتدایی خنثی می شوند که عینیت و اسارت آن به واقعیت ها از همه حیطه ها فزونی یافته است. احساسات به گونه ای پیش رونده خود را از قید آبجکت رها می کند و برای خویش آزادی عمل و نوعی آگاهی ایجاد می کند که تماما ذهنی است و حتی ممکن است همه ارزشهای سنتی را انکار کند. اما تفکر ناهشیار بیشتر قربانی قدرت واقعیت عینی می گردد.

 

 

 

صفحه 386

 

636      باورهای او بر اثر شدت این نوع سخت تر و انعطاف ناپذیرتر می گردند. تأثیرات بیرونی مسدود می گردند؛ چرا که او به لحاظ فردیتش نیز نسبت به دایره بزرگتری از آشنایانش نامهربان تر می شود و در نتیجه به دوستان صمیمی خود وابسته تر می گردد. آهنگ صدایش برنده و تند می شود و به رغم آنکه ایده های عمیقی ممکن است داشته باشد، نمی تواند آنها را در قالب مواد دم دستی خود بریزد. برای جبران این مسأله، به هیجان گرایی و زودرنجی متوسل می شود. تأثیرات خارجی که او با جسارت دفعشان نموده است از درون، یعنی از ناهشیار، به او هجوم می آورند و او در تلاش برای دفاع از خود، به اموری حمله می آورد که در نظر کسانی که از خارج به این قضیه می نگرند، کاملا بی اهمیت می باشد. به علت ذهنی شدن هشیاری که از فقدان رابطه او با آبجکت ناشی می شود، آنچه در این زمان، مخفیانه به خود او مرتبط باشد برای او اهمیتی فراوان پیدا می کند. در مسیری قرار می گیرد که رفته رفته حقیقت ذهنی خود را با شخصیت خود اشتباه بگیرد. با آنکه به شکل شخصی نخواهد کوشید که اعتقادات خود را بر کسی تحمیل کند، ناگهان پاسخهای نادرست شخصی به هر انتقادی – هرقدر هم که منصفانه باشد- وارد می سازد. از اینرو انزوای او به تدریج شکل می گیرد. ایده های اصالتا زایای او، مخرب می شود در حالی که توسط رسوب تلخ بودن مسموم شده است. کشمکش او بر ضد تأثیراتی که از ناخودآگاه بر می خیزند با انزوای بیرونی افزایش می یابد تا آنکه نهایتا او را به فلج شدن می کشانند. گمان می کند صرفنظر کردن او[و پناه بردن] به تنهایی زیاد شونده او را از تأثیرات ناخودآگاه حفظ می کند، اما طبق قاعده تنها او را در عمق بیشتری در تعارضی که در حال نابودی او از درون است غوطه ور می سازد.

 

صفحات 383 تا 385

 

631      در شرایط متعارف هرگز تلاش برای دستیابی به "سمت دیگر" موفق نمی باشد – و حرکت در درون ناهشیار با کیفیت بهتری صورت نخواهد گرفت. راه پیش رو معمولا توسط مقاومت هشیار به هر استیلای ایگو بر واقعیات ناهشیار و قدرت تعیین کننده آنها مسدود می شود. حالتی از گسستگی است، به عبارت دیگر نوروزی است که ویژگی آن ضعف درونی و خستگی مغزی فزاینده است – که نشانه های پیسکاستنی هستند.

تیپ تفکری درونگرا

632      درست همانطوری که می توانیم داورین را نمونه ای برای  تیپ تفکری برونگرای نرمال بدانیم، می توانیم کانت را نیز نماینده تیپ تفکری درونگرای نرمال معرفی کنیم. شخص اول(داروین) با واقعیات سخن می گوید و شخص دیگر(کانت) بر عامل ذهنی تأکید می ورزد. کانت خود را محدود به انتقاد از دانش می کند. تمایز کوویر و نیچه با یکدیگر حتی از آن هم شدیدتر است.

633      ویژگی تیپ تفکری درونگرا تقدم نوع تفکری است که تا به حال شرح داده ام. او مشابه همتای برونگرای خود شدیدا تحت تأثیر ایده ها می باشد، با آنکه ایده های او از داده های آبجکتیو بر نمی خیزند بلکه از پایه های ذهنی بر می خیزند. او از ایده هایی مثل برونگرا تبعیت می نماید اما در جهت عکس: به سمت درون است و نه بیرون. هدف او شدت است نه گستردگی. او از این جهات اساسی کاملا به صورت اشتباه ناپذیر از همتای برونگرای خود تفاوت دارد. ویژگی شخص دیگر(کانت)، یعنی رابطه شدید با آبجکتها، مانند هر شخص دیگر با تیپ درونگرا در او مفقود است. اگر آبجکت یک شخص باشد، این شخص دارای احساسی متمایز است که تنها در مسیری منفی اهمیت می یابد، در حالات خفیف تر او صرفا از de trop بودن آگاهی دارد اما با تیپی افراطی تر خودش را رانده امری دقیقا آزار دهنده می بیند. رابطه منفی با آبجکت، که از بی تفاوتی به بیزاری هر درونگرایی را مشخص می کند و شرحی از تیپی که به صورت زیادی متفاوت است ارائه می کند. همه اموری که به وی مربوط می شوند به محو شدن و اختفا می گرایند. نظر او سرد، بی انعطاف، مستبدانه و ظالمانه به نظر می آید زیرا در مقایسه با ارتباطش به ذهن، ارتباطی بسیار کمتر با عین دارد. چیزی در او نمی توان یافت که ابدا ارزش والاتری به عین قائل شود؛ همواره از کنار عین می گذرد و احساس تفوق سابجکت را به فرد القا می کند. ممکن است که مودب، دوست داشتنی و مهربان باشد، اما همیشه موجب نوعی نگرانی می شود که حاکی از انگیزه ای درونی است – خلع سلاح کردن رقیب که باید به هر قیمتی تسکین داده شود و آرام گردد که مبادا باعث رنجش شود. البته او به هیچ وجه رقیب نیست اما اگر به هر معنا حساس باشد خود را مطرود و حتی تحقیر شده محسوب می دارد.

634      عین باید همواره مقداری بی توجهی را بپذیرد و در موارد آسیب شناختی حتی تدابیر بسیار پیشگیرانه نیز درباره آن انجام می شود. بنابراین این تیپ از طریق جبرانسازی و به کمک عملکردهای درونی خود که عبارتند از جو شهری که آشکارا با طبیعت واقعی خود تمایز دارد، مستعد ناپدید شدن در پشت هاله ای از سوء تفاهمات است که هرچه بیشتر تلاش می کند فرض شود بر ضخامت آن افزوده می شود. به رغم آنکه او در ساختن دنیای ایده هایش از چیزی شانه خالی می کند و هیچگاه به سبب آنکه اندیشه ای احتمالا خطرناک، تخریبگر، کفرآمیز یا آسیب زننده به دیگران باشد از پرداختن به آن اندیشه دست نمی کشد، با این حال اگر زمانی مجبور شود که آن را واقعیتی عینی کند دچار شدیدترین اضطرابات خواهد شد. این کار رفتاری غیر معمول است. و هنگامی که او ایده هایش را به دنیا می اندازد، هیچوقت آنها را مانند مادری که مشتاق فرزندانش است مطرح نمی کند بلکه تنها آنها را در جایی تلمبار می کند و اگر به هدف سودمندانه خود نائل نگردند بسیار رنجیده می گردد. ترس و ناکارآمدی شگفت آور او از اشتهار به هر صورت دستی در این امر دارد. اگر محصولش به چشم او صحیح و سالم باشد در آن صورت در واقعیت هم باید چنین باشد و دیگران باید در برابر حقیقت آن سر فرود آورند. بسیار بعید است که او از راه خود خارج شود تا تحسین کسی - خاصه تحسین افراد ذی نفوذ - را برانگیزد. و اگر زمانی خود را به چنین کاری وا دارد معمولا آن چنان خام دستانه آن را آغاز می کند که دقیقا نتیجه معکوس عایدش می شود. معمولا تجربیات بدی با رقبای کاری اش دارد زیرا هیچگاه نمی داند چگونه نزدشان خودشیرینی کند؛ معمولا تنها موفق می شود که به آنها نشان دهد که آنها چگونه برای او بسیار زائد می باشند. او در دنبال نمودن ایده هایش عموما سرسخت، مصمم و قاطع است. پیشنهاد پذیری او به تأثیرات شخصی تضاد عجیبی با این امر دارد. برای آن که خود را در معرض نامطلوب ترین عناصر قرار دهد، صرفا مجبور است که به بی ضرر بودن ظاهری یک شخص متقاعد شود. آنها به صورت ناهشیار کنترل او را در دست می گیرند. او خودش را در ننگ آور ترین راه در معرض ظلم و بهره کشی قرار می دهد اگر تنها در پیگیری ایده هایش راحت گذارده شود. زمانی که بدون اطلاعش مورد تعدی واقع می شود و در عمل تخطئه می شود متوجه نمی شود زیرا در نظر او رابطه با مردم و اشیا در درجه ثانوی قرار دارد و ارزیابی عینی محصولش امری است که از آن ناآگاه باقی می ماند. به سبب موشکافی کاملی که در مسائلش به خرج می دهد، آنها را بغرنج می کند و دائما گرفتار تردید و دودلی می گردد. اما با اینحال ساختار درونی تفکراتش ممکن است برایش آشکار باشد، حداقل آنکه اطمینان ندارد که در کجا و به چه صورتی با دنیای واقعیت مرتبط می شوند. او تنها پس از بزرگترین مشکلات است که خود را به قبول این امر وا می دارد که آنچه برای او روشن است ممکن است برای بقیه به همان میزان روشن نباشد. سبک او درهم آمیخته ای است از همه نوع الحاقات، منضمات، اصلاح کردنها، پس گرفتن حرفها، به کار بستن شروط محدود کننده، شکها و غیره که همگی ناشی از دقت بیش از حد اوست. کار او به کندی و با مشکل به پیش می رود.

635      او در روابط شخصی خود کم حرف است یا آنکه خود را سرگرم مردمی می کند که نمی توانند حرف او را بفهمند و این امر برای او دلیل دیگری برای حماقت عمیق انسان است. اگر احیانا یکبار هم درک شود به سادگی به دست بالا گرفتن ساده لوحانه مهارت والایش کشانده می شود. زنان فرصت طلب کافی است که بدانند چگونه از نادانی او در امور عملی سوء استفاده کنند تا او را مبدل به طعمه ای آسان نمایند؛ در غیر اینصورت به مرد ازدواج نکرده مردم گریزی می شود که قلبی کودکانه دارد. او اغلب در رفتار خود ناشیگری می کند و با دردمندی متوجه پرت کردن توجهات می گردد و یا آنکه به طور شگفت آوری خونسرد و به طور بچه گانه ای ساده لوح است. در رشته کاری خودش برافروزنده شدیدترین اعتراضات که نمی داند با آن چگونه برخورد کند، مگر آنکه وسوسه عواطف ابتدایی اش وی را به بحث و جدلهای شدید و بی حاصل سوق دهد. آشنایان غیر رسمی او را بی مبالات و سلطه جو به حساب می آورند. اما هرچه کسی بیشتر آنها را بشناسد نظرش درباره او خوشایندتر می شود و نزدیکترین دوستانش صمیمیت او را بسیار با ارزش می دانند. در نظر دیگران فردی زودرنج، بدقلق، گستاخ و گاهی بر اثر تعصبات جامعه ستیزش بدخلق به نظر می رسد. در جایگاه معلم که قرار گیرد، تأثیر کمی می گذارد زیرا طرز فکر دانش آموزانش نسبت با او نامأنوس است. گذشته از آن، در اصل درس دادن برای او جاذبه ای ندارد مگر آنکه احیانا برای او مسأله ای تئوری پیش بیاورد. معلمی ضعیف است زیرا هر زمانی که تدریس می کند ذهنش مشغول خود مطلب می شود نه نحوه ارائه آن.

 

 

 

 

صفحه 382

630      این نحوه تفکر به سادگی در انبوه واقعیت عامل ذهنی گم می شود. تئوری هایی برای خود تئوریها ایجاد می کند، که آشکارا با نگاهی به پدیده های واقعی یا لااقل ممکن می باشد، اما همواره این کار را با رویکردی آشکار برای لغزیدن از دنیای ایده ها به تخیل محض صورت می بخشد. در نتیجه تصویرهایی از امکانات متعددی که بر صحنه ظاهر می شود، اما هیچ کدام از آنها هیچگاه به واقعیت تبدیل نمی شود، تا آن که نهایتا تصاویری که تولید شده اند که دیگر هیچ چیز را که در صورت بیرونی واقعی باشد نمایش نمی دهد، در حالی که صرفا نمادهایی از نگفتنی ها و ناشناخته ها هستند. هم اکنون صرفا تفکری اسطوره ای است و کاملا به همان میزان تفکر بی ثمر است که به داده های عینی وابسته می ماند. در حالی که داده های عینی به سطح نمایش صرف از واقعیت ها فرو می رود، تفکر اسطوره ای به نمایشی از امور غیرقابل نمایش تحلیل می رود که بسیار ورای هر چیزی است که در یک imageقابل ابراز باشد. نمایش وقایع دارای حقیقتی اعتراض ناکردنی است زیرا عامل ذهنی مستثنی شده است و وقایع خود را به وضوح نشان می دهند. به همین صورت نمایش، ایجاد کننده امور غیرقابل نمایش، قدرتی ذهنی و آنی باور است زیرا وجود خود را نشان می دهد. عده ای می گویند "Est, ergo est" و عده ای دیگر می گویند "Cogito, ergo cotigo". تفکر درونگراییده که به حدود افراطی کشانده شده باشد به گواه وجود ذهنی خود رسانده می شود و تفکر برونگراییده به گواه یگانکی کامل خود با واقعیت عینی چنین می گردد. درست همان گونه که تفکر برونگراییده با تحلیل بردن به آبجکت از خود چشم پوشی می کند، تفکر درونگراییده خودش را از تمامی محتویات خالی می کند و صرفا باید با وجود صرف بدان دلخوش بود. در هر دو حالت توسعه بیشتر زندگی از عملکرد تفکر به قلمرو بقیه عملکردهای روانی که تا آن زمان در حالتی از ناهشیاری نسبی قرار داشتند متراکم می شود. بینواسازی فوق العاده تفکر درونگراییده با توانگری وقایع ناهشیارجبران می شود. هرچه هشیاری بیشتر توسط عملکرد تفکر سوق داده شود تا خود را در کوچکترین و خالی ترین حد محبوس کند – که به نظر می رسد همه دارایی های خدایان را در بر داشته باشد- تخیلات ناهشیار بیشتر توسط بسیاری از محتویات کهن غنی خواهد شد، که "آشفتگی" واقعی تصاویر غیرعقلانی و تخیلی که سیما شناسی آنها با طبیعت عملکردی که عملکرد تفکر را که ابزار زندگی است لغو خواهد نمود. اگر عملکرد شهودی باشد، در اینصورت "سمت دیگر" از چشمان کوبین یا میرینک دیده خواهد شد. اگر آن سمت عملکرد احساس باشد، در اینصورت روابط احساسی کاملا ناشنیده و عالی شکل داده خواهند شد که با قضاوتهای ارزشی نافهمیدنی و متناقض شکل خواهند یافت. اگر عملکرد حسی باشد، حواس امری نو را استشمام خواهند نمود که آن را هیچ وقت در درون و بیرون بدن تجربه نکرده اند. بررسی دقیقتر این جایگشت ها به سادگی نشان دهنده بازگشت خلقیات اولیه با همه ویژگیهای مخصوص به خود است. به طور طبیعی چنین تجربیاتی صرفا ابتدایی نیستند بلکه نمادین هم هستند؛ در حقیقت هرچه کهن تر و آغازی تر باشند، بیشتر ابراز کننده حقیقت آینده می باشند. زیرا هر امر کهنه ای در ناهشیار به امری در آینده اشاره دارد.