شهود
655 شهود درونگرا به آبجکت درونی – که اصطلاحی است که نسبتا به درستی درباره محتویات ناخودآگاه به کار می رود - رو دارد. رابطه آبجکتهای درونی با هشیاری درست مشابه رابطه آنها با آبجکتهای خارجی می باشد، اما واقعیت آنها جسمانی نیست بلکه روانی است. آنها در نزد ادراک شهودی به عنوان صورتهایی ذهنی از اشیایی جلوه می کنند که به رغم آنکه با دنیای خارجی مرتبط نیستند، محتویات ناخودآگاه و به طور ویژه محتویات ناخودآگاه جمعی را تشکیل می دهند. این محتویات به خودی خود به طور طبیعی در معرض تجربه قرار ندارند، که ویژگی مشترک آنها با آبجکتهای بیرونی می باشد. به دلیل آنکه درست همان گونه که آبجکتهای بیرونی تنها به شکلی محدود با ادارک ما از آنها مرتبط هستند، قالبهای پدیداری آبجکتهای درونی هم محصولات نسبی ذات دسترسی ناپذیر آنها(برای ما) و محصولات عجیب بودن عملکرد شهودی آنها هستند.
656 شهود همانند حس عاملی ذهنی دارد که در گرایش برونگرا تا هر قدر ممکن بوده سرکوب شده است اما عامل قطعی شهود در برونگراست. به رغم آنکه شهود برونگرا احتمالا با آبجکتهای خارجی تحریک می شود، خود را با احتمالات خارجی درگیر نمی کند بلکه خود را به شکل عاطفی درگیر آنچه آبجکت خارجی در درون او منتشر کرده است می کند. در حالی که حس درونگرا عمدتا، از طریق ناخودآگاه، به ادارک پدیده های تجمع عصبی(innervation)محدود و در آنجا دچار وقفه شده است، شهود درونگرا این سوی عامل ذهنی را سرکوب می کند و صورتی را که توسط تجمع عصبی ایجاد شده است درک می کند. به عنوان مثال فرض کنید مردی تحت حمله سرگیجه روانزا(psychogenic vertigo) قرار گرفته است. حس توسط طبیعت عجیب این توزیع تجمع عصبی دچار وقفه شده است در حالی که همه ویژگی هایش، شدتش، طول دوره اش، طریقه پیدایش و گذارش را درک می کند اما ورای آن تا محتوای خود و تا عامل ایجاد کننده اختلال عبور نمی کند. به عبارت دیگر شهود تنها انگیزه فعالیت فوری خود را از احساس دریافت می دارد؛ در پشت صحنه قرار می گیرد در حالی که به سرعت آن صورت درونی را که این قالب خاص بیانی –یعنی حمله سرگیجه- را ایجاد نمود را درک می کند. تصویر مردی بدون تعادل که با پیکانی به درون قلب افشانده شده است. این تصویر برای فعالیت شهودی جذاب است؛ توسط آن دچار وقفه شده است و به دنبال یافتن همه جزئیات آن می باشد. به سرعت به بینش می گراید در حالی که با سرزنده ترین علاقه مشاهده می کند که چگونه تصویرها تغییر می یابد، آشکار می شود و در انتها محو می شود.
657 شهود درونگرا به این طریق همه فرایندهای زمینه ای ناخودآگاه را تقریبا با همان وضوحی که حس برونگرا آبجکتهای بیرونی را ثبت می کند ادراک می کند. در نتیجه تصاویر ناخودآگاه برای شهود شأن اشیاء را می یابند. اما به دلیل آنکه شهود مانع همکاری حس می گردد، دانشی اندک از اختلالات تجمع عصبی یا اختلالات تأثیرات جسمانی را که توسط تصویرهای ناخودآگاه ایجاد شده است را کسب می کند یا هیچ دانشی از آن را به دست نمی آورد. صورتها اینگونه می نمایند که از ذهنیت جدا هستند با آنکه بدون هیچ رابطه ای با او در خود وجود دارند. در نتیجه در مثال فوق، یعنی شهود درونگرا، اگر حمله سرگیجه رخ دهد، هیچگاه نمی توان تصور کرد که صورتی را که درک نموده باشد به نحوی به خودش اشاره کند. این امر به طور طبیعی برای تیپی قضاوت کننده تقریبا تصور ناشدنی می نماید، اما با این حال حقیقتی است که غالبا در ارتباطاتم با شهودی ها به آن برخورده ام.