تیپ حسی درونگرا
650 تفوق حس درونگرا تیپ مشخصی را ایجاد می کند که دارای ویژگی های عجیبی است. تیپی است عقلانی، زیرا نه به وسیله قضاوت عقلانی بلکه تنها به وسیله آنچه روی می دهد با رویدادها همجهت شده است. در حالی که تیپ حسی برونگرا توسط شدت باورها عینی هدایت شده است، تیپ درونگرا توسط شدت حس ذهنی که توسط آن محرک عینی تهییج شده باشد، هدایت می شود. در نتیجه آشکار است که هیچ رابطه متناسبی میان شیء و حس وجود ندارد اما رابطه ای وجود دارد که ظاهرا بسیار پیش بینی ناشدنی و دلبخواهانه است. آنچه باوری را ایجاد کند و آنچه نکند را هیچگاه نمی توان از قبل و از خارج فهمید. اگر تمایلی به بیان به هر صورتی که با شدت حسهایش متناسب باشد وجود داشته باشد، این تیپ فوق العاده نامعقول می گردد. این اتفاق مثلا برای هنرمندی خلاق رخ می دهد. اما از آن رو که نمونه فوق، استثناست، مشکل خاص درونگرا در ابراز خودش نیز نامعقول بودنش را مخفی می سازد. در مقابل ممکن است برای آرام بودن و انفعالش یا برای خودکنترلی عقلانی خود انگشت نما شود. این غرابت که غالبا منجر به قضاوتی سطحی و ناصواب می شود در واقع از نامربوط بودن او به آبجکت ها ناشی می شود. طبعا آبجکت در انتها به طور آگاهانه ای تقلیل ارزش نیافته است اما محرکی که دارد از آن زدوده شده است و سریعا با عکس العملی ذهنی که دیگر به واقعیت آبجکت مرتبط نیست جایگزین گشته است. این امر به طور طبیعی همان تأثیر تقلیل درجه را داراست. چنین تیپی به راحتی می تواند این سوال را ایجاد کند که چرا اساسا باید کسی وجود داشته باشد یا آنکه چرا اشیاء به طور کلی باید توجیهی برای بودن خود داشته باشند چرا که هر امری که ضروری باشد باز بدون آنها رخ می دهد. این شک در شرایط مرزی ممکن است توجیه شود اما در شرایط نرمال قابل توجیه نیست چرا که محرک عینی برای حس بسیار ضروری است و صرفا امری متفاوت از آنچه را وضعیت خارجی ممکن است شخص را به توقع آن برساند، تولید می کند.
651 وقتی تأثیر آبجکت از خارج بررسی شود، چنین به نظر می رسد که باور عینیت هیچگاه به درون ذهنیت نفوذ نیافته است. این باور تا آن حدی صحیح است که محتوایی ذهنی از سمت ناخودآگاه در این قضیه دخالت کند و مانع تأثیر آبجکت گردد. این مداخله ممکن است آن قدر ناگهانی باشد که شخص گویا مستقیما از همه باورهای عینی به دنبال مصونیت جویی است. در موارد جدی تر، به شکل واقعی چنین دفاع پوشاننده ای وجود دارد. حتی با افزایش صرفا مختصری در قدرت ناخودآگاه هم که بشود، جزء ذهنی حس آنقدر زنده می گردد که تقریبا به طور کامل باور آبجکت را بی اثر می کند. در موارد جدی تر، چنین محافظت شدیدی واقعا وجود دارد. جزء ذهنی حس، حتی تنها با افزایشی اندک در قدرت ناخودآگاه آنقدر زنده می گردد که تقریبا به طور کامل تأثیر آبجکت را از بین می برد. اگر آبجکت یک فرد باشد، احساس می کند بسیار مورد بی ارجی قرار گرفت است، در حالیکه سابجکت دارای ادارکی وهمی از واقعیت است که در حالتهای مرضی آنقدر شدید می شود که شخص دیگر قادر نخواهد بود شیء واقعی و ادراک ذهنی را از هم تمیز دهد. به رغم آنکه چنان تمایز حیاتی تنها در حالات شبه سایکوتیک به صفر می رسد، با اینحال در زمانی بسیار قبل از آن، ادراک ذهنی می تواند بر ذهن، احساس و رفتار باور گذارد که بیش از حد است به رغم آنکه آبجکت در همه واقعیت آن دیده می شود. وقتی آن باور نتواند به سابجکت نفوذ کند – به دلیل شدت خاصی که دارد یا به دلیل همانندی کامل آن با صورت ناخودآگاه – حتی تیپ نرمال واداشته می شود که مطابق با نمونه ناخودآگاه عمل کند. چنین رفتاری دارای شخصیتی وهمی است که به واقعیت عینی نامربوط است و بسیار ناهماهنگ است. به سرعت ذهنیت بیگانه از واقعیت این تیپ را آشکار می کند. اما وقتی باور آبجکت به طور کامل صورت نگرفته باشد، با یک بیطرفی خوب قصد شده ای مواجه می شود که همدلی کوچکی را که هنوز دائما برای تسکین دادن و سازگاری تقلا می کند را آشکار می کند. آنچه بسیار کم است کمی افزوده شده است و از آنچه بیش از حد بالا بوده کاسته شده است، اشتیاق سوزانده شده است، زیاده روی محدود شده است و هرامری که از حد معمول خارج باشد به حد معمول رسانده می شود – همه این موارد برای آن است که باور آبجکت را در حیطه مرزهای ضروری نگه دارند. این تیپ به این صورت مخاطره ای برای محیطش می گردد زیرا بی ضرر بودن آن روی هم رفته شک پذیر نیست. در آن صورت او به راحتی قربانی خشونت و سلطه جویی دیگران می شود. این افراد ابتدا اجازه می دهند دیگران به آنها ستم کنند و سپس در نامناسب ترین وضعیتها و با شدتی مضاعف انتقام می گیرند.
652 اگر توانی برای ابراز هنری موجود نباشد، همه باورها به اعماق فرو می روند و خودآگاه را طلسم می کنند تا آنکه نتواند از طریق ابراز آگاهانه برشیدایی آنها از کنترل کردن مجذوبیت آنها ناتوان شود. به طور کلی این تیپ تنها به روشهای کهن است که می تواند باورهای خود را سامان دهد زیرا تفکر و احساس نسبتا ناخودآگاه هستند و اگر هم خودآگاه باشند آنچه در اختیار دارند عبارتست از ضروری ترین و معمولی ترین وسایل ابراز روزمره. آنها در مقام عملکردهای خودآگاه کاملا ناتوان هستند که ادراکات ذهنی خود را به حد کافی بازتولید کند. در نتیجه این تیپ به طور نامعمول به فهم عینی بی ارتباط است و در شناخت خود معمولا راه به جایی نمی برد.
653 علاوه بر اینها، رشد او باعث بیگانگی او از واقعیت آبجکت می گردد، در حالی که او را در چنگ ادراکات خود که خودآگاهی او را به واقعیتی کهن رو می کند، رها می کند با وجود آنکه بر اثر فقدان قضاوت مقایسه ای بسیار به این حقیقت ناآگاه است. در واقع او در دنیایی اسطوره ای زندگی می کند که در آن انسانها، حیوانات، لوکوموتیوها، خانه ها، رودها و کوه ها یا به صورت خدایان سخی ظهور می یابند یا به صورت دیوهای شرور. بنابراین هیچگاه آنچه در مقابلش ظاهر می شود به ذهن او خطور نمی کند به رغم آنکه همان تأثیری است که بر قضاوتها و فعالیتهای او داشته اند. او قضاوت می کند و رفتار می کند به گونه ای که دارای چنین قوایی برای رفتار داشته است اما این امر آغازگر برخورد با اوست تنها زمانی که در می یابد که حسهایش تماما مغایر واقعیت هستند. اگر برای استدلال عینی اشتهایی داشته باشد، این تمایز را از نوع مرضی خواهد دانست اما اگر به نامعقول بودن خویش وفادار بماند و آماده باشد حسهایش را تسلیم ارزش واقعی کند، دنیای عینی تنها به صورت وانمودی از حقیقت و یک کمدی جلوه گر می شود. اما صرفا در مواردی ویژه این معما حل می شود. او معمولا کناره گیری اش را و نیز پیش پا افتاده بودن دنیایی را که به طور ناخودآگاه کهن ساخته است قبول می کند.
654 ناخودآگاه او عمدتا با سرکوبی شهود مشخص می شود که متعاقبا شخصیتی برونگرا و کهن را به دست می آورد. با اینکه شهود برونگرای حقیقی دارای ابتکاری منحصر به فرد یعنی "شامه ای خوب" برای احتمالاتی که به طور آبجکتیو واقعی اند می باشد، این شهود کهن شده استعدادی حیرت آور برای همه امور مبهم، ابهام آمیز و دون مایه و خطرآفرین دارد که در پشت پرده پنهان شده است. تمایلات واقعی و آگاه آبجکت برای او معنایی ندارد؛ به جای آن، همه انگیزه های کهن ادارک پذیر را می یابد که اساس چنین تمایلی را تشکیل می دهد. درنتیجه آنچنان خطرآفرین و مخرب است که به وضوح با بی ضرربودن با حسن نیت(اما مخرب) رویکرد آگاه در مغایرت است. تا به آنجا که فرد خیلی از آبجکت کناره گیری نکرده باشد، شهود ناخودآگاه وی دارای تأثیر جبران کننده سلامت بخشی بر رویکرد نسبتا فوق العاده و زودباورانه هشیاری است. اما به محض آنکه ناهشیار رقابت جو می گردد، شهودهای کهن به سطح می آیند و تأثیر مهلک خود را اعمال می کنند، در حالیکه خود را بر فرد تحمیل کرده اند و گمراه کننده ترین ایده های جبری را ایجاد نموده اند. آنچه به طور معمول حاصل می شود نوروزی جبری است که در آن ویژگی های هیستریایی را ظاهری از فرسودگی پوشانیده است.