641 به دلیل آنکه این تیپ نسبتا سرد و تودار به نظر می رسد، در نگاهی سطحی ممکن است چنین پنداشته شود که این گونه زنها اصلا احساس ندارند. اما این امر کاملا غلط است؛ حقیقت آن است که احساسات آنها شدید است نه وسیع. احساسات آنها از جهت عمقی نشأت می گیرد. در حالی که احساس وسیع همدلی می تواند خود را در قالب گفتار و کردار مناسب نشان دهد و لاجرم سریعا به حالت عادی بازگردد، همدلی شدید به دلیل آنکه هیچ وسیله ای برای ابراز احساسات ندارد، عمقی هیجانی به دست می آورد که حالات خود را با دنیای نگون بختی کاملی تسویه می کند که تنها نتیجه آن کرخت شدن است. شاید این حالت به گونه بسیار شدیدی منفجر شود و به رفتار نسبتا قهرمانانه تعجب آوری بینجامد که نه به خود سابجکت و نه به آبجکتی که این هیجان را ایجاد نموده است ارتباطی ندارد. این همدلی شدید در دنیای خارج، یا آنکه باید گفت در چشمان ناتوان برونگرا، سرد به نظر می رسد زیرا معمولا هیچ کار رویت پذیری را انجام نمی دهد و هشیاری برونگراییده از اعتقاد به نیروهای نامرئی ناتوان است. این نوع سوء تفاهمات در زنگی این تیپ، عادی است و به عنوان اعتراضی پرمایه بر احتمال هر رابطه احساسی عمیقتر با آبجکت به کار می رود. اما تنها آبجکت این احساس صرفا به شکلی ضعیف توسط خود تیپ نرمال فهم شده است. ممکن است خودش را در قالب تقیدات شدید مذهبی مخفی نشان دهد که دلواپسانه از دید کفرآمیز محافظت شده است و یا در قالبهای شعری صمیمانه ای نشان دهد که به همان اندازه مخفی گشته اند و به ابراز مخفیانه برتری بر شخص دیگر از این وسیله بی میل نمی باشد. زنها غالبا اجازه می دهند هیجانشان به شکلی مخفیانه در فرزندان جاری شود که از این طریق مقدار بسیار زیادی از احساساتشان را ابراز می کنند.
642 با آنکه این تمایل چنین زنی برای استیلا یافتن یا ناگزیر کردن شخص دیگر به ندرت ممکن است نقشی مخرب در تیپ نرمال ایفا کند و هیچگاه به طور جدی به چنین تلاشی نمی انجامد، ردی از آن بر تأثیر شخصی که بر آن مرد دارند نفوذ می یابد، که در قالب تأثیری تحکم گرایانه است که توضیح آن دشوار است. نوعی احساس مأیوس کننده یا ستم پیشه به نظر می رسد که همه اطرافیانش را طلسم می کند. حس می شود که این امر نوعی احساس نابودگر یا ستمگر باشد که همه اطرافیانش را طلسم می کند. این قضیه به چنین زنی قدرتی مرموز می دهد که ممکن است شدیدا برای مردهای برونگرا جذاب باشد، زیرا ناهشیار او را تحت تأثیر قرار می دهد. این قدرت از صورت های ناهشیاری ناشی شده است که عمیقا حس می شوند اما او تمایل دارد آن را هشیارانه به ایگو ارتباط دهد در حالی که تأثیر آن زن در سطح ظلمی شخصی کوچک دانسته می شود. هر وقت که ذهن ناهشیار با ایگو یکی دانسته می شود، قدرت مرموز احساس شدید به تمایلی پیش پاافتاده و بسیار مغرورانه برای تسلط، یعنی تمایل به خودپسندی و دستور مآبی زورگویانه مبدل می شود. این مسأله نوعی زن ایجاد می کند که برای تمایلات بی پروایانه و بدجنسی سنگدلانه اش بدنام شده است. اما این قضیه، تغییری است که به نوروز می انجامد.