636 باورهای او بر اثر شدت این نوع سخت تر و انعطاف ناپذیرتر می گردند. تأثیرات بیرونی مسدود می گردند؛ چرا که او به لحاظ فردیتش نیز نسبت به دایره بزرگتری از آشنایانش نامهربان تر می شود و در نتیجه به دوستان صمیمی خود وابسته تر می گردد. آهنگ صدایش برنده و تند می شود و به رغم آنکه ایده های عمیقی ممکن است داشته باشد، نمی تواند آنها را در قالب مواد دم دستی خود بریزد. برای جبران این مسأله، به هیجان گرایی و زودرنجی متوسل می شود. تأثیرات خارجی که او با جسارت دفعشان نموده است از درون، یعنی از ناهشیار، به او هجوم می آورند و او در تلاش برای دفاع از خود، به اموری حمله می آورد که در نظر کسانی که از خارج به این قضیه می نگرند، کاملا بی اهمیت می باشد. به علت ذهنی شدن هشیاری که از فقدان رابطه او با آبجکت ناشی می شود، آنچه در این زمان، مخفیانه به خود او مرتبط باشد برای او اهمیتی فراوان پیدا می کند. در مسیری قرار می گیرد که رفته رفته حقیقت ذهنی خود را با شخصیت خود اشتباه بگیرد. با آنکه به شکل شخصی نخواهد کوشید که اعتقادات خود را بر کسی تحمیل کند، ناگهان پاسخهای نادرست شخصی به هر انتقادی – هرقدر هم که منصفانه باشد- وارد می سازد. از اینرو انزوای او به تدریج شکل می گیرد. ایده های اصالتا زایای او، مخرب می شود در حالی که توسط رسوب تلخ بودن مسموم شده است. کشمکش او بر ضد تأثیراتی که از ناخودآگاه بر می خیزند با انزوای بیرونی افزایش می یابد تا آنکه نهایتا او را به فلج شدن می کشانند. گمان می کند صرفنظر کردن او[و پناه بردن] به تنهایی زیاد شونده او را از تأثیرات ناخودآگاه حفظ می کند، اما طبق قاعده تنها او را در عمق بیشتری در تعارضی که در حال نابودی او از درون است غوطه ور می سازد.