629 اما هیچ چیز بیش از مفهوم تجربی مناسبی را از وقایع ملموس نیست که مفهوم عملی مناسبی را از چنگ واقعیات ملموس در آورد یا بتواند وقایع جدیدی ایجاد کند که تفکر درونگرا تصویر اولیه را به ایده ای ترجمه کند که به شایستگی به واقعیتها تطبیق یابد. چرا که همانند مورد قبلی انباشتگی خالصا تجربی وقایع تفکر را فلج می کند تأثیرشان را از میان می برد، در نتیجه در مورد اخیر تفکر درونگرا رویکردی خطرناک را برای نشان دادن وقایع به شکل تصویر آن یا صرفنظر کردن کلی از آن به منظور نقش آزاد دادن به تخیل نشان می دهد. در آن صورت محال خواهد بود که محصول نهایی – یعنی ایده - اقتباسش را از تصویر کهن مبهم رد نماید. تمایلی اسطوره شناختی خواهد داشت که انسان مستعد است آن را به "اصالت" تفسیر کند و یا در موارد بارزتر، آن را whimsicality صرف بداند، چرا که ویژگی کهن آن در ابتدا برای متخصصانی که با موضوعات اسطوره شناختی ناآشنا هسند، روشن نیست. توان ذهنی اعتقاد، که توسط ایده ای از این نوع به کار گرفته می شود معمولا بسیار زیاد است و هرچه بزرگتر باشد کمتر به ارتباط با وقایع خارجی می رسد. با وجود آنکه ممکن است برای موسس این ایده به نظر بیاید که ذخیره ناکافی وقایع او همان منبع واقعی برای درستی و اعتبارش می باشد، در حقیقت این امر به این گونه نیست، زیرا که این ایده قدرت اعتقاد بخش خود را از آرکه تایپ ناهشیار می گیرد که ذاتا به طریقی ابدی معتبر و صحیح است. اما این واقعیت آنقدر کلی و نمادین است که در ابتدا باید با دانش تشخیص داده شده قابل تشخیص، در زمانی ماقبل آنکه بتواند حقیقتی کاربردی از نوع هر ارزشی برای زندگی گردد، یکی گردد. مثلا چناچه علیت در هیچ کجا در مسببات عملی و تأثیرات عملی قابل تشخیص نمی بود، علیت چه می بود؟