این امر در تقابل دو نوع تفکر abstract و concrete قرار دارد. تفکر abstract عبارتست از روش کاملا منطقی و دیالکتیکی که برای فیلسوفان بسیار گرانقدر است اما نتوانست که هیچ اطمینانی را برای جیمز ایجاد کند و در نظر او ضعیف، توخالی و نازک آمد زیرا از آبجکتهای خاص بسیار دور بود. راه concrete تفکر از واقعیات تجربی تغذیه می کند و هرگز فضای مادی بی خلل و فرج را از صدفهای حلزون یا بقیه داده های مثبت خالی نمی سازد.
510 اما با اینحال نبایستی که از این تعبیر نتیجه بگیریم که جیمز نسبت به تفکر concrete متعصب است. او به هر دو دیدگاه اهمیت می دهد: "البته که واقعیات خوب هستند.....به ما واقعیات فراوانی بدهید. اصول خوبند.... به ما اصول فراوانی بدهید." یک واقعیت هرگز تنها به آن گونه که در خودش هست وجود نمی یابد، بلکه بدان گونه که ما آن را می بینیم نیز وجود دارد. در نتیجه هنگامی که جیمز تفکر concrete را با واژه های "غلیظ" و "خشن" تعریف می کند، می گوید که برای او این نوع از تفکر دارای امری ذاتی و پایدار است، حال آنکه تفکر abstract در نظر او ضعیف، رقیق و بی رنگ می نماید حتی شاید (اگر نظر فلوری را بپذیریم) ناتوان و فرتوت باشد. به طور طبیعی چنین دیدگاهی تنها برای شخصی ممکن است که اتصالی مقدمی میان substantiality و تفکر concrete ایجاد کرده باشد – و همانگونه که سابقا گفتیم این امر جایی رخ می دهد که مسأله طبع مطرح می شود. زمانی که شخص empiricist، ذاتیت مقاومی را به تفکر concrete خود نسبت می دهد، از نقطه نظر abstract خودش را می فریبد، زیرا ذاتیت یا سختی ویژگی واقعیات خارجی است و ویژگی تفکر empirical نمی باشد. در واقع تفکر empirical به شکل عجیبی ضعیف و بی اثر است؛ خویش از دست و پنجه نرم کردن با وقایع خارجی نگاه می دارد و این امر همواره پس از آنان رخ می دهد و به آنها وابسته است و در نتیجه به ندرت بر فراز سطح یک فعالیت دسته بندی شده یا توصیفی قرار می گیرد. در نتیجه خود تفکر بسیار ضعیف و غیر وابسته به شخص است زیرا در وجود خود و بدون تکیه بر آبجکت ها هیچ ثباتی ندارد که این امر باعث می شود آنها به دلیل آنکه ارزشهای تعیین کننده هستند، بر او تسلط یابند. این امر عبارتست از یک تفکری که توسط نمود های وابسته به حس پی در پی مشخص شده است که فعالیت درونی تفکر در تحرک آنها نسبت به جریان متغیر تأثیرات حسی نقش کمتری در حرکت آنها دارد. مجموعه ای از نمود های concrete که ادراکات حسی آن را ایجاد کرده اند، دقیقا آن چیزی نیست که متفکر abstract بتواند آن را تفکر بنامد بلکه حداکثر می تواند آن را توجه بنامد.
511 در نتیجه طبیعتی که از تفکر concrete جانبداری می کند و به آن ذاتیت می بخشد، توسط برتری نمودهای وابسته به امور جسمانی تشخیص داده شده است که با شناخت فعال در تعارض است که از رفتار سابجکتیو اراده بر می خیزد و به دنبال تنظیم چنین نمودهایی در موافقت با غرضهای یک ایده مفروض می باشد. به بیان ساده، آنچه نقش تعیین کننده در این طبع دارد، آبجکت است؛ آبجکت مورد تأکید واقع می شود، منجر به وجود شبه-مستقلی در دنیای وهمی سابجکت می گردد و پس از آن و به حکم نوعی تفکر پسینی، درک مطلب پیدا می شود. بنابراین طبیعتی برونگراست زیرا تفکر برونگرا concretistic است. پایداری آن در خارج محقق می شود که آبجکت تأکید یافته می باشد. از اینروست که جیمز آن را "شدید" نامیده است. زیرا هر کسی که تفکر concrete داشته باشد یعنی نمود وقایع، تفکر abstract باید ضعیف و بی اثر به نظر آید، زیرا او آن را با پایداری آبجکتهای concrete و وابسته به حس می سنجد، آن نمود امری نیست که به شکل شهوانی تعیین شده باشد بلکه ایده abstract ای است که عامل تعیین کننده می باشد.
512 در حال حاضر، یک ایده چیزی فراتر از abstraction مجموعی از تجربیات نیست. هرکس دوست دارد ذهن انسان را اصالتا خالی بداند که به تدریج با ادراکات و تجربیات زندگی و جهان پوشیده می شود. از این نقطه نظر، که نقطه نظر علم empirical به شکل عموم می باشد، یک ایده چیزی بجز یک abstraction پسینی و محصول ثانویه تجربیات نیست و در نتیجه حتی بالنبسه ضعیفتر و کم رنگ تر از آنها نیز هست. به هر حال ما می دانیم که ذهن نمی تواند کاملا خالی باشد، زیرا انتقاد ریشه شناختی به ما نشان می دهد که بخشهای خاصی از تفکر دارای تقدم می باشند؛ آنها بر کل تجربه تقدم دارند و با اولین رفتار تفکر ظهور می یابند که تعیین کنندگان ایفا شده آن از آن هستند. آنچه را که کانت درباره تفکر منطقی نشان داده است برای کل دامنه psyche درست است. psyche دیگر ذهن خالی نیست که از آن آغاز کنیم نسبت به آنچه شایسته ذهن است(ناحیه تفکر). به شکلی طبیعی محتویات concrete مفقود هستند اما به محتویات بالقوه از طریق خوی کارای موروثی و قبلا تشکیل یافته تقدم داده شده اند. این امر اساسا محصول فعالیت مغز در کل سلسله نیاکان است. رسوبی از تجربیات phylogenetic(تحول شناختی) و کوششهایی برای تطابق می باشد. از اینروست که ذهن تازه متولد شده از ابزار قدیمی عظیمی که برای مقاصد کاملا خاص به کار می آید تجهیز شده است که نه تنها به شکل منفعلانه اداراک می کند بلکه تجربیات را به میل خود به طور فعالانه تنظیم می دارد و تنایج و قضاوتهایی می نماید. این الگوهای تجربه به هیچ وجه تصادفی یا دلبخواهی نیستند؛ بلکه پیش شرطهای همه اضطرابها هستند. آنها ایده هایی ante rem، تعیین کنندگان قالب، نوعی از طرح اساسی از پیش موجود که به ماده تجربه شکل بندی خاصی می دهد تا که ما بتوانیم به آنها فکر کنیم، مانند آنچه افلاطون کرد، مانند images، مانند schema ها، یا آنکه مانند احتمالات موروثی ای که هستند که از بقیه احتمالات ممانعت می کنند یا به هر حال آنها را به میزان بسیار زیادی محدود می سازند. این امر نشان می دهد که چرا حتی تخیل که آزادترین فعالیت ذهن است هیچگاه نمی تواند به بیکرانه ها سرکشی کند(هرچند شاعر چنان به نظرش آید) اما به این الگوهای از پیش تعیین شده مقید می ماند که image های اولیه هستند. داستانهای شیرینی که در نژادهای بسیار دور از یکدیگر گزارش شده اند با توجه به مشابهت مایه های اصلی آن، نشانگر همان وابستگی هستند. حتی image هایی که زمینه تئوریهای علمی خاصی هستند – اثیر، انرژی، تبدیلات و پایداری آن، تئوری هسته ای، affinity و بقیه – اثبات کننده این محدودیت می باشند.
513 درست همان زمانی که تفکر concrete مغلوب می شود و با نمودهای مرتبط با شهوت راهبری می شود، تفکر abstract توسط image های اولیه "غیر قابل عرضه" مغلوب می گردد که فاقد محتوای خاص هستند. آنها تا آن زمانی که آبجکت مورد تأکید واقع شود و در نتیجه آن از تفکر عاجز شود، نسبتا غیرفعال می مانند. اما اگر به آبجکت تأکید نشود و نفوذ خود را بر فرایند تفکر از دست بدهد، انرژی ای که از آن انکار می شود در سابجکت انباشته می شود. آنچه هم اکنون به شکل ناخودآگاه تأکید می شود سابجکت است؛ image های اولیه از چرت خویش بیدار می شوند، اما به گونه ای غیرقابل عرضه، نسبتا شبیه مدیران نمایش که در پشت صحنه مخفیانه فعالیت می کنند. آنها غیرقابل عرضه هستند زیرا فاقد محتوا هستند، چیزی بجز احتمالات عملکردی فعال شده نیستند و بدین ترتیب به دنبال چیزی می گردند که جای خالی آنها را پر کند. آنها ماده تجربه را به قالبهای خالی خویش می کشانند که نماینده خودشان در واقعیات است و نماینده واقعیات نیست. آنها خویش را با امور به ظاهر واقعی می پوشانند. از اینرو به خودی خود آن گونه که واقعیت تجربی در تفکر concrete چنین است حمایتی شناخته شده نیستند، اما تنها از طریق شکل دادن ناخودآگاه به ماده تجربه می توان آنها را تجربه نمود. تنظیم و شکل دادن به این ماده از عهده یک empiricist هم بر می آید اما او تا حد ممکن بر پایه یک ایده concrete که آن را بر پایه تجربه گذشته بنا کرده است، مدل می کند.