506 در نتیجه این امر جیمز به توصیف این دو سرشت می پردازد. درست همانگونه که در قلمرو رسومات و سنتهاست که انسانهای عرفی و با متانت را تشخیص می دهیم، در سیاست مستبدان و آنارشیستها، در ادبیات، pursuit ها و رئالیستها، در هنر classist ها و romantics، در فلسفه، مطابق گفته جیمز، ما دو تیپ را می یابیم، تیپ " rationalist" و تیپ "تجربه گرا". انسان rationalist "هواخواه قواعدabstract و همیشگی است". تیپ تجربه گرا "عاشق حقایق با همه گوناگونی کلی است". با آنکه هیچ کسی نمی تواند هم از حقایق و هم از قواعد خود را معاف کند، اما آنها بسته به آنکه تأکید بر این طرف یا آن طرف باشد، منجر به نظرات کاملا مختلفی می گردند.
507 جیمز "rationalism" را مترادف "intellectualism" می داند و "empiricism" را مترادف با "sensationalism" می داند. با آنکه در نظر من این ترادف صحیح نیست، در اینجا رشته فکر جیمز را دنبال می کنیم و انتقاد خویش را به وقتی دیگر موکول می کنیم. در نگاه جیمز، intellectualism با رویکرد ایده آلیستی و optimistic ربط داده شده است، حال آنکه intellectulaism به ماتریالیسم و یک اپتمیمیسم محدود و نامعین تمایل دارد. intellectualism، همواره monistic است. با کل، امر کلی شروع می شود و امور را متحد می سازد؛ empiricism از جزء شروع می کند و کل را مبدل به اجتماعی می کند؛ در نتیجه می توان آن را چند گانه(پلورالیستیک) دانست. شخص rationalist اهل احساسات است اما شخص empiricist موجودی واقع بین است. شخص رئالیست به شکل طبیعی مستعد اعتقاد به اختیار است، شخص Empiricist به طور طبیعی مستعد اعتقاد به جبر است. شخص rationalist به جزمی انگاری تمایل دارد و شخص Empiricist به شکاکیت.(پاراگرافهای 10 به بعد)
جیمز rationlaist، را ظریف الذهن Empiricist را شدید الذهن می نامد. واضح است که می کوشد انگشت خویش را بر ویژگی کیفیتهای ذهنی این دو تیپ بگذارد. در ادامه به بررسی دقیقتر این ویژگی می پردازیم. جالب است که آنچه را جیمز درباره تعصباتی که هر نوعی درباره دیگری اعمال می کند، بشنویم(پاراگرافهای 12 به بعد):
آنها یکدیگر را کم ارزش می پندارند. خصومت آنها، هروقت که به آنها از جنبه فردیتشان توجه شود، شدید است، در همه سنین جزئی از جو فلسفی زمانه را تشکیل داده است. این امر بخشی از فضای امروزه را هم شکل داده است. در نظر اشخاص شدید الذهن، اشخاص ظریف الذهن احساساتی و کم عقل می نماید. ظریف الذهنها، افراد شدید الذهن را بی ادب و بی عاطفه و بی رحم احساس می کنند.... هر یک از تیپها تیپ دیگر را مادون خود می داند.
جمیز ویژگی های این دو تیپ را به این شکل در جدول قرار داده است:
ظریف الذهن شدید الذهن
Empiricist(همراهی با "واقعیتها") (همراهی با "قواعد")
شورانگیز عقل انگیز
ماتریالیستی ایده آلیستی
خوشبینانه بدبینانه
مذهبی غیر مذهبی
آزاد اندیش جبراندیش
Monistic پلورالیستیک
دگماتیک شکاکیت
508 این لیست به چند امر می پردازد که در این فصل درباره رئالیسم و نومینالیسم بدان پرداخته ایم. شخص ظریف الذهن دارای عضی ویژگی هایی است که با رئالیستها مشترک است و شخص شدید الذهن دارای ویژگی هایی است که با نومینالیستها مشترک است. همانطور که سابقا اشاره نموده ام، رئالیسم به درونگرایی و نومینالیسم به برونگرایی مرتبط است. جدل پیرامون امور کلی بلاشک بخشی از "تصادم سرشتها" در فلسفه را تشکیل می دهد که جیمز بدان اشاره می کند. این پیوستگی ها باعث می شود که یک شخص ظریف الذهن را درونگرا و شخص شدید الذهن را برونگرا را سازد، اما این امر بسته به معتبر بودن این تساوی است.
509 با دانش نسبتا محدودی که از نوشته های جیمز دارم، قادر نبودم که تعاریف یا توضیحات بیشتری درباره این دو تیپ به دست آورم با آنکه او غالبا به این دو نوع تفکر ارجاع می دهد و در عین حال آنها را تحت عناوین "رقیق" و "غلیظ" شرح می دهد. تعریف فلورنوی از "رقیق" عبارتست از "mince, tenu, maigre, chetif" و "غلیظ" را بدین گونه معنا می کند: "epais, solide, massif, cossu". همانطور که دیدیم یکبار جیمز، شخص ظریف الذهن را "سبک مغز" می خواند. هر دو کلمه "soft" و "tender" به امری دقیق، معتدل، آرام و از اینرو ضعیف، مقهور، و نسبتا ناتوان اشاره می کنند در حالیکه از طرف دیگر"thick" و "tough" که کیفیتهای مقاوم هستند، در مقابل تغییر صلب و محکم اند که به طبیعت ماده اشاره می کند. فلورنوی به روشی مناسب این دو نوع تفکر را بدین شکل توضیح می دهد: