474 ما باید به این مطلب انتقادی جدی طرح کنیم زیرا که شامل مسأله ای است که به تجربه من، همواره به بزرگترین اشتباه در فهم این تیپها می انجامد. خردمند درونگرایی را که گروس در اینجا در ذهن دارد، به شکلی ظاهری نشانگر کمترین میزان احساسات ممکن است، او پذیرای دیدگاه هایی است که از لحاظ منطقی صحیحند و می کوشد که در وهله اول کارهای درست را انجام دهد زیرا فاصله ای طبیعی با هر نوع نمایش احساسات خود دارد و در وهله ثانویه به دلیل آنکه هراسناک است که مبادا به دلیل رفتار ناصحیح، موجب تحریکات اخلال آمیز گردد، که افکتهای یارانش است. او از افکتهای ناگوار دیگران می ترسد زیرا دیگران را از دریچه حساسیت خود نظاره می کند؛ گذشته از این همیشه توسط سرعت و سیالیت خود نسبت به برونگرا اندوهگین می شود. او احساسات درونیش را مخفی می کند، که در ادامه منجر به تورمی می شود که او آگاهی بیش از حد دردناکی از او دارد. عواطف آزار دهنده اش را خوب می شناسد. او آنها را با احساساتی که دیگران ابراز می کنند مقایسه می کند که البته عمدتا با احساسات نوع احساسی برونگرا و متوجه می شود که "احساسات" خویش از احساسات انسانهای دیگر کاملا متفاوت است. از اینرو متعقد می شود که احساساتش( و یا به عبارت دقیقتر، عواطفش) منحصر به فرد هستند و یا آن طور که گروس می گوید" فردی " هستند. طبیعی است که از احساسات تیپ احساسی برونگرا متفاوت است زیرا تیپ مذکور ابزار تفکیک شده تطبیق است و در نتیجه فاقد "هیجان اصیل" که ویژگی احساسات عمیقتر است می باشد. اما هیجان، به حکم یک نیروی غریزی اساسی کمتر از آن حدی دارد که فردیت دارای اوست، این امر میان همه انسانها مشترک است. تنها آن چیزی که متفاوت باشد می تواند فردی باشد. در مورد احساسات شدید، تفاوتهای تیپی بی درنگ از " انسان به انسان" محو گردیده است. در نگاه من، تیپ تفکری درونگرا واقعا دارای ادعای اصلی در احساسات فردی شده است، زیرا احساسات او تفکیک گردیده اند؛ اما او در ارتباط با تفکر خود، گرفتار همان وهم باطل می شود. تفکراتی دارد که او را می آزارد. آنها را با تفکراتی که مردم دیگران پیرامون خود بیان می شود مقایسه می کند، که عمدتا آنهایی که تیپ تفکری درونگرا دارند. در می یابد که تفکراتش اشتراک کمی با آنها دارد؛ در نتیجه ممکن است آنها را فردی بداند و خودش را احتمالا متفکری اصیل و یا ممکن است به علت آنکه هیچ کس دیگری مانند او فکر نمی کند، کلیه تفکراتش را سرکوب کند. در حقیقت اینها تفکراتی هستند که همه افراد دارند اما به ندرت اظهار می کنند. پس به نظر من عبارت گروس با آنکه قانونی کلی است، از توهمی ذهنی ناشی شده است.