463 گروس از "عملکرد ثانویه" مفهوم یک فرایند شبکه ای ذهنی را درک می کند که پس از "عملکرد اولیه" به فعلیت می آید. عملکرد اولیه به اجرای واقعی سلول مرتبط خواهد بود، یعنی تولید یک فرایند فراروانی مانند یک ایده. این اجرا، فرایندی انرژیک است که احتمالا تخلیه تنش شیمیایی باشد؛ به عبارت دیگر یک فرایند تجزیه شیمیایی است. پس از این تخلیه شدید که گروس نام آن را عملکرد اولیه می گذارد، عملکرد ثانویه پا به فعلیت می گذارد. این فرایند ترمیم است، که بازتولیدی است از طریق ادراک. این عملکرد برای فعالیتش به دوره ای بلند یا کوتاه تر احتیاج دارد که به شدت تخلیه انرژی سابق آن وابسته است. در طی این زمان، وضعیت سلول تغییر کرده است؛ در حال حاضر در حالتی تهییج است و این امر بدون تأثیر بر فرایندهای فراروانی متعاقب، نمی تواند باقی بماند. فرایندهایی که به طور ویژه لحنی بالا دارند و با با افکت بار شده اند، به یک تخلیه شدید ویژه انرژی محتاجند و از اینرو منجر به دوره طولانی ویژه ای از بهبودی می شود که توسط عملکرد ثانویه اداره می شود. آنگونه که گروس می گوید، تأثیر عملکرد ثانویه بر فرایند روانی به طور کلی باعث تأثیر خاص و قابل شرح آن بر ادامه امور مرتبط با آن می شود، به گونه ای که انتخاب امور مرتبط را با "تم" یا "ایده پیشرو" که توسط علمکردی مقدماتی نشان داده شده است، محدود می سازد. و در حقیقت، در کار عملی خودم (که تعدادی از شاگردانم زحمت آن را کشیده اند) قادر بودم که به شکل آماری نشان دهم که perseveration که در رشته افکار با یک شدت احساسی بالا پیروی شد.(پ2) شاگردم ابرشویلر، در تحقیقی که درباره اجزاء زبان به عمل آورده است(پ3) همین فرایند را در هم وزنی ها و ترکیبهای لغات نشان داده است. بجز آن، از طریق تجربیات مرض شناسانه می دانیم که perseveration ها چند وقت یکبار به شکل زیانهای ذهنی جدی، سکته ها، تومورها، آتروفیها و سایر حالات بد شونده ظاهر می شوند. چنین perseveration هایی ممکن است به خوبی به این فرایند عقب افتاده نسبت داده شوند. بنابراین فرضیه گروس برای توصیه کردن آن حرف بسیاری دارد.