ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

صفحات ۲۳۹و۲۴۰

 

 

403      زدودن شناخت و تجربه آگاه منتج از چنین حالتی به معنای اختلالی قابل توجه در توان تطبیق است و این امر منجر به مقیاسهایی می شود که به سنگینی به پای انسان بسته شده اند، انسانی که از زمان سابق به علت بی دفاعی و ناتوانی طبیعی اش درباره جوانی اش، ناقص گردیده است. اما ضمنا باعث ایجاد پستی خطرناکی در قلمرو افکت می گردد، زیرا یکسانی احساسات با آبجکت به معنای آن است که اولا هر آبجکت هر قدر هم که بتواند بر سابجکت به هر میزانی تأثیر کند، و ثانیا آنکه هر تأثیر بر بخش سابجکت فورا آبجکت را در بر می گیرد و به آن تجاوز می کند. یک رویداد در زندگی فردی اهل بیشه زار نمایشگر آنچیزی است که بیان می کنم. فردی از بیشه زار پسر کوچکی داشت که به او از سنخ عشق خاص میمونی اقوام ابتدایی، عشق می ورزید. به لحاظ روانشناختی این عشق کاملا از نوع خود دوستی است یعنی سابجکت به خودش در وجود آبجکت عشق می ورزد. آبجکت در حکم نوعی آینه عشقی است. روزی مرد بیشه زار با خشم به خانه آمد؛ مشغول ماهیگیری شده بود اما چیزی نصیبش نشده بود. طبق معمول، کودک برای دیدن او پیشش دوید اما پدرش او را گرفت و فورا گردنش را پیچاند. البته متعاقب آن برای کودک مرده با همان هیجان شدیدی که منجر به منجر او شده بود سوگواری کرد. 

 

404      این مثال خوبی از یکسانی آبجکت با افکتی گذرا است. واضح است که این نوع نگرش، علیه هر سازمان قبیله گی محافظ و تبلیغات انواع است و در نتیجه باید سرکوب شده یا تغییر حالت یابد. این هدفی است که نماد به دنبال آن است و به این منظور ایجاد شده است. این امر باعث بیرون کشیدن لیبیدو از آبجکت می گردد، ارزش آن را تنزل می دهد و لیبیدوی مازاد را به سابجکت اعطا می کند. این مازاد تأثیرش را بر ناخودآگاه می گذارد تا بدانجا که سابجکت خودش را در میان تعیین کننده درونی و بیرونی می یابد که از آن امکان انتخاب و آزادی سابجکتیو نسبی ایجاد می شود.

 

 

405        نمادها همواره از باقیمانده های کهن نشأت می گیرند، یعنی از وراثتهای نژادی(نقشها،imprints)، که درباره سن و ریشه شان می توان تخمینهایی زد با اینکه هیچ امری را نمی توان تعیین کرد. می توان گفت که اشتباه است کسی بکوشد ریشه نمادها را در امور فردی مثل از تمایلات سرکوب شده جنسی بجوید. چنین سرکوبی نهایتا می تواند تأمین کننده لیبیدوی مورد احتیاج برای فعالسازی وراثت کهن باشد. اما با اینحال وراثت با حالتی موروث از عملکرد مرتبط است که وجودش را مدیون قرون سرکوب جنسی است بلکه مدیون تمایز کلی غریزه است. تمایز غریزه در گذشته و مثل حالا ضرورتی بیولوژیکی بوده است؛ ویژه نوع انسان است اما خود را به همین شکل در ضعف جنسی زنبور کارگر نشان می دهد.

 

 

406      نمادشناسی ظرف را به عنوان راهی که نمادها از مفاهیم کهن گرفته شده اند به کار گرفته ام. درست همانطور که ما مفهوم رحم را عامل اصلی این نماد یافتیم می توانیم در مورد قضیه برج به اشتقاق مشابهی دست بزنیم. برج به احتمال زیاد به دسته نمادهای آلت رجولیت است که در آن تاریخ نمادشناسی در آن به وفور یافت می شود. این حقیقت که برج، که احتمالا نماد تحریک آلت است، دقیقا در همان زمانی ظاهر می شود که هرماس مجبور است  تخیلات جنسی اش را در حین مشاهده تخت هوس برانگیز سرکوب نماید، تعجب انگیز نمی باشد. سابقا دیده ایم که صفات نمادین دیگر دست نخورده و کلیسا، در اساس به شکل انکار ناپذیری جنسی هستند همانگونه که اشتقاق آن از غزل غزلها  اینکه پدران کلیسا آنها با توجه بسیار تفسیر کرده اند. نماد برج در مناجات  Loreto، همان منبع را دارا می باشد و در نتیجه ممکن است دارای معنای عمیق مشابهی باشد. صفت "عاجی" بی شک اساسا جنسی است زیرا گریزی است ته رنگ و بافت پوست(غزل غزلها 5:14: "شکمش مانند عاج روشن است") اما خود برج هم در زمینه ای بلاشک جنسی در آن آمده است: "من دیواری هستم و سینه هایم مانند برجهایی هستند" که به روشنی به سینه های برآمده و با غلظت کامل و کشسان است. "پاهای او مثل ستونهای مرمر است(5:15)، "گردن تو مثل برج عاج است"(7:4) "بینی تو مثل برج لبنان است"(7:4) اینها به همان اندازه کنایات واضحی برای امری باریک و بیرون آمده است. این صفات ریشه در حسهای بساوایی دارند که از اندام به آبجکت منتقل گشته اند. درست همانطور که حالتی غمناک قهوه ای به نظر می رسد و حالتی طرب انگیز، روشن و رنگارنگ می نماید به همین منوال حس بساوایی تحت تأثیر حسهای جنسی سابجکتیو قرار دارد(در این مورد، حس نعوظ) که چگونگی های آن به آبجکت منتقل گشته است. روانشناسی جنسی  غزل غزلها از تمثیلاتی استفاده می کند که در سابجکت به منظور افزودن ارزش برانگیخته شده اند. روانشناسی کلیسایی همین تمثیلات را به کار می گیرد تا لیبیدو را در طریق آبجکت کنایی بکشاند، در حالیکه روانشناسی هرماس از تمثیل ناخودآگاه فعال شده را به غایتی در خودش ارتقا می بخشد و از آن برای تجسم نمودن ایده هایی که از اهمیت بالایی برای اذهان آن دوران بوده اند یعنی استحکام و تنظیم نگرش تازه به دست آمده و نگاه به جهان به کار گیرد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد