330 این نقل قولها نشان می دهد که برهمن، پیوستگی و از هم پاشیدگی همه متضادهاست و در عین حال به عنوان فاکتوری غیرعقلانی از آنها فاصله دارد. در نتیجه تماما بیش از حد ادراک و فهم است. نهادی الهی است و در عین حال سلف است(با آنکه از مقام پایینتری نسبت به مفهوم مشابه آتمن دارد) و یک حالت روانشناختی معین با ویژگی انزوا از سیلان تأثیرات است. از آن رو که رنج کشیدن نوعی تأثیر است، آزادی از تأثیرات به معنای رهایی است. رهایی از سیلان تأثیرات، از تنش متضادهاست، با طریقه رستگاری که به تدریج به برهمن می انجامد، به یک معناست. در نتیجه برهمن صرفا یک حالت نیست بلکه یک فرایند نیز هست، یک duree creatrice است. در نتیجه تعجب انگیز نیست که این امر در اپانیشادها به کمک نمادهایی که نامشان را نمادهای لیبیدو گذاشته ام، آمده است.(پاورقی 56کتاب) در اینجا مثالهایی برای ابین قضیه می آوریم.
ب- ادراک برهمنی از نماد اتحاد بخش
331 وقتی گفته می شود که برهمن در ابتدا در شرق به دنیا آمد، بدین معناست که برهمن هر روز مانند خورشید آن طرف، در شرق زاده می شود.(پاورقی 57 کتاب)
انسان آن سویی در خورشید عبارت از پارامستین، برهمن، آتمن است.(پاورقی 58کتاب)
برهمن نوری است مانند خورشید.(پاورقی 59 کتاب)
در ارتباط با آن برهمن، قرص سوزان آن طرف است.(پاورقی 60کتاب)
در ابتدا برهمن در شرق زاده شد.
از افق مطبوع شخصی با شکوه رخ می نماید.
قالبهای این دنیا را روشن می نماید، عمیقترین و مرتفع ترین را،
گهواره ای است برای آنچه هست و آنچه نیست.
پدر شخصیتهای تابناک، مولد گنجینه،
او در حالی که اشکال مختلف داشت وارد حیطه های هوا شد.
آنها او را با سرودهای روحانی می ستایند.
جوان سازی عبارت است از افزایش برهمن توسط برهمن.(پاورقی 61کتاب)
برهمن خدایان را پیش فرستاد، برهمن دنیا را ایجاد کرد(پاورقی 62 کتاب)
332 در قسمت فوق الذکر بعضی نکات خاص مهم را به شکل ایتالیک علامت گذاشته ام که نشان می دهد که برهمن صرفا تولید کننده نیست بلکه تولید هم می شود و همواره متناسب است. لقب "شخص باشکوه" (vena) که در اینجا به خورشید داده شده است، در جای دیگر به بیننده ای داده شده که روشنی الهی به او داده شده است، زیرا مانند برهمن-خورشید، ذهن بیننده از "زمین و آسمانی که به برهمن می اندیشند" عبور می کند(پاورقی 63کتاب) ارتباط صمیمی، در حقیقت یگانگی، میان موجود الهی و سلف(آتمن) انسان عموما شناخته شده است. مثالی از ودای آثاروا می زنم:
هواخواه برهمن به هر دو جهان زندگی می بخشد.
در نظرش همه خدایان از یک ذهن هستند.
زمین و آسمان را در بر می گیرد و پشتیبانی می کند.
tapas او غذاست حتی برای استاد خویش.
می آیند که در آنجا با هواخواه برهمن دیدار کنند.
پدران و خدایان، با آواز و گروه گروه،
و او همه خدایان را با tapas خود تغذیه می کند.(پاورقی 64)
333 هواخواه برهمن خودش نمودی از برهمن است، که از آنجا منجر به آن می شود که گوهر برهمن با حالت روانشناختی معین معادل باشد.
خورشید، که خدایان به حرکتش می دارند، در آن طرف بهتر و بیشتر از هر چیز دیگر می درخشد.
قدرت برهما از آن آمد، برهمن اعلی،
و همه خدایان، و هر آنچه آنها را ابدی می سازد.
هواخواه برهمن از شکوه برهمن پاسداری می کند،
میزبانهای خدایان در او تنیده شده است.(پاورقی 65کتاب)
334 برهمن، prana (یعنی دم حیات و قانون کیهانی) نیز هست؛ vayuاست، یعنی بادی که در Brihadaran yaka Upanishad(3،7) به معنای " رشته ای که این جهان و آن جهان و همه اشیاء با آن به هم متصل گشته اند، سلف، کنترلگر درونی، ابدی" آمده است.
آنکس که در انسان اقامت می گزیند با آنکس که در خورشید اقامت می گزیند، یکی هستند.(پاورقی 66 کتاب)
نیایش مرگ:
روی واقعیت
با قرصی از طلا پوشیده است.
ای خورشید، آن را کنار بزن،
تا سرشت واقعیت را ببینیم.
...
شعاعهایت را بپراکن و آنها را در درون گرد آر.
نوری را که لطیفترین حالت توست،
می بینمش.
آنکه در آن طرف می زید، در خورشید، در خودم.
ای کاش نفسم به باد ابدی برود
در آن وقت که جسمم خاکستر می شود.(پاورقی 67کتاب)
و این نور که بر فراز این آسمان می درخشد، بالاتر از همه، برفراز هر چیزی، در بالاترین جای جهان که در ورایش جهانهای دیگری نیست، این همان نوری است که در انسان هست. و ما اثبات روشنی از این امر داریم، وقتی با لمس کردن، گرمایی را که اینجا در جسم وجود دارد درک می کنیم.(پاورقی 68کتاب)
این انسان طلایی است در قلب، مانند دانه برنج یا جو یا ارزن یا مغز دانه ارزن است، مانند شعله ای بدون دود، بزرگتر از زمین، بزرگتر از آسمان، بزرگتر از فضا، بزرگتر از همه این عوالم. آن روح همه موجودات است، آن خودم است. از اینروست که باید وارد جدایی شوم.(پاورقی 69کتاب)
335 برهمن در Atharva Veda قاعده ای سرزنده(1) یعنی نیروی حیات دانسته شده است که به همه اندامها و غرایز مرتبط با آنها شکل می بخشد:
چه کسی دانه درون او را کاشت، که رشته تولید را بگرداند؟ چه کسی قوای ذهن را در درونش گرد آورد، به او صدا و بازی چهره ها را اعطا کرد؟(پاورقی 70 کتاب)
1.vitalistic
336 حتی قدرت انسان از برهمن می آید. از این مثالها که می توان بسیار بسیار دیگر از آن را یافت، آشکار می شود که مفهوم برهمن به دلیل همه صفات و نمادهایش با نوعی قاعده پویا یا خلاق همزمان می شود که نامش را لیبیدو گذارده ام. برهمن در لغت به معنای نیایش، افسون، سخن مقدس، دانش مقدس(veda)، زندگی مقدس، طبقه مقدس(برهمنها) و مطلق می باشد. دیوسن(1) مفهوم نیایش را مشخصا معنای کلمه می داند.(پاورقی 71 کتاب) این کلمه از ریشه barth(مقایسه کنید با واژه لاتینfarcite) به معنای "باد کردن" مشتق شده است(پاورقی 72کتاب) که از آنجا "نیایش" به "خواسته بالارونده انسان به سوی تقدس و الوهیت" است. این اشتقاق نمایانگر حالت روانشناختی خاصی است که عبارتست از تمرکزی خاص بر لیبیدو که از طریق تحریک عصبی سرشار، حالتی کلی از تنش مرتبط با احساسات باد کردگی ایجاد می کند. از اینرو در محاورات معمولی برای اشاره به چنان حالتی، انسان غالبا از تمثیلاتی مانند "سرشار از عواطف"، "ناتوان از مهار خویش"، "در حال انفجار" استفاده می کند. ("آنچه در قلب پر شود، لاجرم از زبان خارج می شود.") یوگی به دنبال تأثیر این تمرکز یا انباشتگی لیبیدو از طریق توجه بازگیرنده نظام مند(لیبیدو) هم از آبجکتهای خارجی و هم از حالات روانی درونی و در یک کلام از متضادهاست. زدودگی ادراک حسی و اختفای محتویات آگاه باعث کاهش آگاهی می شود(مانند هیبنوتیسم) و فعالسازی محتویات ناخودآگاه یعنی تمثیلات ازلی که بخاطر جهانی بودن و قدمت زیادشان، از ویژگی کیهانی و فوق بشری برخوردارند. این امر است که مسبب همه آن تشبیهات خورشید، آتش، شعله، باد، نفس که از زمان ازلی نمادهای قدرت تولید مثل و خلاقیتی که جهان را به تکاپو وامی دارد هستند، باشد. به دلیل آنکه این نمادهای لیبیدو را در کتاب Symbols of Transformation بررسی کرده ام نیازی نیست که این موضوع را در اینجا شرح دهم.
1.Deussen
پاورقی 72: معنای دیگری که آن نیز در اشاره به برهمن یا نفس(prana) تأیید می شود عبارتست از matarisvan به معنای"کسی که در مادر بزرگ می شود" که در ودای آثاروا11.4.15....وجود دارد.
337 تفکر قانون-جهان خلاق ادارکی پروژکت شده از جوهر زندگی در خود انسان است. برای آنکه از همه سوء برداشتهای vitalistic جلوگیری شود لازم است به این ذات نگاهی انتزاعی به سادگی انرژی داشته باشد. از جهت دیگر جسمیت بخشیدن به مفهوم انرژی پس از دوران تشکیل پرشکی مدرن شدیدا رد شود. مفهوم انرژی به آن قطبیت مرتبط است زیرا جریانی از انرژی الزاما دو حالت مختلف یا قطب را پیش فرض می گیرد که بدون آن جریانی وجود نخواهد داشت. هر پدیده انرژیک(و پدیده ای نیست که انرژیک نباشد) شامل جفتهای متضاد است: آغاز و پایان، بالا و پایین، گرم و سرد، زودتر و دیرتر، سبب و اثر و ... تفکیک ناپذیری مفهوم انرژی از مفهوم قطبیت به مفهوم لیبیدو نیز مرتبط می گردد. از اینرو نمادهای لیبیدو چه در اصل خود از سنخ اسطوره باشند و چه از سنخ گمان، یا مستقیما خود را به شکل متضادها عرضه می کنند و یا آنکه دارای این قابلیت هستند که به متضادها تجزیه شوند. در اثر قبلی ام به این شکافت لیبیدو پرداخته ام که مخالفتهای فراوانی از آن به عمل آمد که به نظرم بی مورد بود، زیرا ارتباط مستقیم میان یک نماد لیبیدو و مفهوم قطبیت به خودی خود توجیه کافی دارد. این ارتباط را در مفهوم یا نماد برهمن نیز می یابیم. برهمن، که ترکیبی از نیایش و قدرت خلاق ازلی است، که امر اخیر در تضاد میان جنسها خود را نشان می دهد، در سرودی جالب توجه در ریگ ودا وجود دارد:
و این نیایش آوازخوان، که به دوردست پراکنده می شود،
گاو نری می شود که قبل از جهان وجود داشته است.
خدایان، شیرخوارگان همزاد هستند،
که با یکدیگر در عمارت آسورا می زیند.
چوب چه بود درخت چه بود،
که آسمان و زمین از آن شکل گرفتند؟
این دو محکم می ایستند و هرگز پیر نمی شوند،
ستایشهایی برای سپیده دمان و صبحهای زیادی سرداده اند.
هیچ چیز بزرگتر از او نیست،
آن گاو نر، پشتیبان زمین و آسمان.
پوستش را صافی اشعه ها می کند،
وقتی مانند سوریا اسبان سرخش او را حرکت می دهند.
او به سان پیکان خورشید، زمین پهناور را منور می کند،
به سان باد، مهی را که در جهان می تازاند را می پراکند.
با میترا و وارونا، با کره روغن مال می شود،
به سان آگنی در firestick شکوه را ناگهان فریاد می کند
با کشیدن به سوی او، آن گاو ماده ای که نازا بود، زایید،
امر بی تحرکی را که او خلق کرد حرکت نمود و آزادانه می چرید.
او فرزندی به دنیا آورد که از والدین مسن تر بود.(پاورقی 73 کتاب)