316 نافرمانی پرومتئینی خدایان مقبول، در چهره جادوگر قرون وسطایی ظهور یافته است. جادوگر در درون خویش ردپایی از کفر ابتدایی را نگاه داشته است(پاورقی 32 کتاب) او دارای طبیعتی است که هنوز تحت اثر افتراق مسیحی واقع نشده و در تماس با آگاهی ای است که هنوز کافر است که در آن، امور متضاد در حالت بی پیرایه و اصیل خویش در کنار یکدیگر قرار می گیرند، دور از دسترس "گناهکاری" اما مشمول آن، اگر جذب زندگی آگاه شود، تا اینکه شر را همانند خیر با همان انرژی دمونیک ایجاد نماید(بخشی از آن قدرتی که باشد/هر کار شرورانه ای، با اینحال باعث خیر می شود") او مخرب است اما ناجی هم هست و چنین شخصیتی عمدتا دارای این ویژگی است که حامل نمادین تلاش برای حل این تعارض باشد. به علاوه، جادوگر قرون وسطا سادگی دوران باستان را که دیگر حفظ آن ممکن نبوده است کنار گذارده است و کاملا غرق فضای مسیحی گشته است. عنصر قدیمی کافرانه در ابتدا بایستی جادوگر را به تکذیب مسیحی گونه و تمام عیار سلف و نیز تنبیه آن بکشاند، زیرا تمنای او برای رهایی آنقدر شدید است که برای آن به هر دری می زند. اما در آخر تلاش مسیحی هم برای یافتن راه حل به شکست می انجامد و سپس معلوم می شود که احتمال رستگاری بسته به پیگیری مصرانه عنصر کافرانه قدیمی است، زیرا نماد ضد-مسیحی برای قبولی شر راه باز می کند. شهود گوته بدین ترتیب به مسأله با همه ظرافتهایش دست می یابد. یقینا قابل توجه است که تلاشهای کم مایه تر برای یافتن راه حل– "جزء پرومتئوس" "پاندورا" و مصالحهRosicrucian، ترکیبی از شادمانی دیونوسوسی و فداکاری مسیحی- ناقص می ماند.
317 رهایی فاست در زمان مرگش رخ داد. شخصیت الوهی پرومتئینی ای که در همه زندگی اش حفظ کرده بود تنها در زمان مرگ به همراه بازتولدش از او جدا گردید. از لحاظ روانشناختی این بدان معنی است که قبل از آنکه فرد بتواند یک کل تلفیق یافته بشود، رویکرد فاستی باید رها شود. وجهه ای که در ابتدا به شکل گرتچن و سپس در سطحی بالاتر به شکل هلن ظاهر شد و در انتها به مارت گلوریوسا(3) ارتقاء یافت، نمادی است که معانی مختلف آن را در اینجا نمی توان مورد بحث قرار داد. همینقدر کافی است که این همان تصویر ازلی است که بر قلب گنوستیسم می نشیند، یعنی تصویر روسپی الهی – حوا، هلن، مریم، سوفیا احاموث(4).
1.Gretchen
2.Helen
3.Mater Gloriosa
4.Sophia-Achamoth
پاورقی 32 کتاب: اغلب عناصر عامیانه قدیمی تر هستند که دربردانده قوای جادویی اند. در نپالی ها و در اروپا، کولی ها و در مناطق پروتستانی، Capuchinها.
3-اهمیت نماد وحدت بخش
318 با عنایت به دیدگاهی که هم اکنون به دست آوردیم، اگر یکبار دیگر به نحوه ارائه مسأله توسط اسپیتلر بنگریم سریعا متوجه این امر می گردیم که پیمان با شر(پاورقی 33 کتاب) نقشه پرومتئوس نبوده است بلکه از روی بی ملاحظگی اپیمتئوس - که صرفا دارای آگاهی جمعی است اما هیچ قدرتی برای تمییز امور مرتبط با دنیای درون ندارد- ایجاد شده است. از آنجاییکه این امر برای موضوعی که دارای دیدگاه متمایل به آبجکت است، بدون تغییر همینگونه است، به خود اجازه می دهد که که خاصه توسط ارزشهای جمعی تعیین گردد و درنتیجه از امور تازه و منحصر به فرد چشم پوشی می نماید. ارزشهای جمعی کنونی را یقینا می توان بر مقیاسی آبجکتیو بیان نمود اما تنها ارزشیابی ای آزاد و فردی-از حیث احساس زنده- است که می تواند مقیاس واقعی امری که به تازگی ایجاد شده است را ارائه کند. همچنین به انسانی که دارای "روح" - و نه صرفا دارای روابط با آبجکتها - باشد نیاز دارد.
پاورقی 33: [پیمان با بهموث(نگاه کنید به پاراگراف 311 بالا) در فصل 5 شرح شده است(نگاه کنید به پاراگرافهای 456 که در ادامه خواهد آمد) مطالعه کل فصل پنجم در اینجا می تواند برای خواننده مفید باشد، همانطور که(در پاراگرافهای 450 به بعد) سرنوشت نماد رهایی بخش شرح شده است که عبارت از همان گوهری است که سابقا درباره از دست رفتن آن سخن به میان آمد(پاراگرافهای 300 و 310) – ویراستاران]
319 افول اپیمتئوس با از دست دادن تصویر-خدای تازه متولد شده(1) آغاز می گردد. تفکر، احساس و رفتار غیرقابل منازعه از حیث اخلاقی اش، به هیچ وجهی از شر و عنصر مخرب از خزیدن و یافتن دست بالا، جلوگیری نمی نماید. هجوم شر نمایشگر آن است که امری که سابقا خوب بوده است مبدل به امری خطرآفرین شده است. اسپیتلر در اینجا به بیان این ایده می پردازد که قاعده اساسی اخلاق- در عین حال که شروع کار با آن، عالی است- به تدریج مقرر ارتباط ضروری خود را با زندگی از دست می دهد زیرا دیگر تنوع و فراوانی حیات را نمی پذیرد. آنچه از حیث عقلانی درست است، آنچنان مفهوم تنگ نظرانه ای است که نمی توان بر پایه آن به تمامیت زندگی دستی یافت و بیانی ماندنی از آن را ابراز نمود. تولد الهی رخدادی است که من حیث المجموع خارج از محدوده عقلانیت است. از لحاظ روانشناختی، این امر اعلان می کند که نمادی جدید در حال خلق شدن است. هر انسان اپیمتئینی و هر امر اپیمتئینی در انسان، نشان می دهد که از فهم این امر عاجز است. بااینحال از آن زمان، شدیدترین حالات زندگی تنها قرار است در این جهت یافت شود. هر جهت دیگر به تدریج ضعیف می گردد و به دست فراموشی سپرده می شود.
1.new-born God-image