285 محدودیت احتیاط آمیزی که آگاهی معصوم دارد، چنین پوششی بر چشمان اپیمتئوس می گذارد که باعث می شود اسطوره اش را به کوری زندگی کند؛ اما همواره با این احساس که کار درست را دارد انجام می دهد، زیرا همواره آنچه از او توقع می رود و با موفقیتی که از جانب خودش نصیب می شود را انجام می دهد زیرا خواسته های همگان را متحقق می کند. به این طریق است که انسانها تمایل دارند که پادشاه خود را ببینند و بدینسان است که اپیمتئوس نقش خود را در هدف شرم آور ایفا می کند، هیچگاه با پشتیبانی موافقت عموم مردم ترک نشده است. اعتماد به نفس و حق به جانب بینی او، باور راسخی که به ارزشمندی خویش دارد، "درستکاری" بی چون و چرا و آگاهی شایسته اش، نمایانگر تصویر سهل الفهمی از شخصیت درونگراییده ای دارد که جردن تصویرش کرده بود. بیاییم گوش دهیم که چگونه اپیمتئوس با پرومتئوس بیمار دیدار می کند و می خواهد دردهایش را درمان کند:
وقتی همه چیز به سر جای خود رفت، شاه اپیمتئوس به همراه یاری در هر دو کنار، قدم پیش نهاد، به پرومتئوس سلام نمود و این کلمات خیرخواهانه را به زبان آورد: "پرومتئوس، برادر، قلبا برایت ناراحتم! اما با این وجود شاد باش، چرا که دوایی به همراه دارم که درمان هر دردی است و در گرما و سرما شگفت آور است، بعلاوه هم به درد تسکین درد می خورد و هم به کار تنبیه و مجازات می آید."
این را که گفت، چوبدستی اش را به دست گرفت و ظرف پماد را به آن بست و با دقت و توجه کامل به برادرش نزدیک شد. اما همینکه پرومتئوس پماد را دید و متوجه بوی آن شد، با تنفر سرش را برگرداند. در آن وقت، پادشاه لحنش را عوض کرد، فریاد کشید و با شوق فراوان به برادرش نصیحت کرد: "واقعا به تنبیه سخت تری نیاز داری زیرا سرنوشت کنونی ات برای اینکه بتوان به تو تعلیم دهم کفایت نمی کند."
و همینکه سخن می گفت آینه ای از لای جامه اش بیرون کشید و همه چیز را از ابتدا برایش روشن نمود و بسیار به سخنوری آمد و همه خطاهایش را دانست.(پاورقی 10کتاب)
286 این صحنه، تصویر کاملی از این سخنان جردن است: "جامعه باید حتی الامکان خرسند گردد؛ اگر خرسند نگردد باید متحیر گردد؛ اگر نه خرسند می گردد و نه متحیر، باید آن را آزار داد و به هراس کشانید."(پاورقی 11 کتاب) در شرق، یک شخص متمول شأن اجتماعی اش را هرگز با نمایاندن خود در میان عموم، اظهار نمی کند، مگر آنکه دو دارو به همراه داشته باشد. امپتئوس قالب نمایشی خود را عوض می کند تا اینکه تأثیری بگذارد. در عین حال رفتار نیک باید با نصیحت و سفارشات اخلاقی همراه باشد. و از آنجا که آن اثری تولید نمی کند، لااقل دیگری باید با تصویر پست بودن خود متوحش شود. همه چیز برای ایجاد تأثیر است. مطابق مثلی آمریکایی: "در آمریکا چه کسی می تواند بلف بزند." که به معنای آن است که تظاهر گاهی مانند واقعیت، موفقیت آمیز است. یک برونگرایی که از این سنخ می باشد ترجیح می دهد با ظاهر کار کند. درونگرا می کوشد که آن را با فشار انجام دهد و از کار خود تا آن هدف سوء استفاده می کند.
287 اگر پرومتئوس و اپیمتئوس را در قالب یک شخصیت ترکیب کنیم، مردی خواهیم داشت که از جهت بیرونی اپمتئی و از جهت درونی، پرومتئی است – فردی که پیوسته تحت تأثیر مخرب هر دو گرایش قرار دارد که هر کدامشان می خواهد نهایتا ایگو را در اختیار خود داشته باشد.
مقایسه ای میان اثر اسپیتلر و پرومتئوس اثر گوته
288 مقایسه مفهوم پرومتئوس نزد اسپیتلر با پرومتئوس گوته با بحث ما ارتباط زیادی دارد. معتقدم گوته بیشتر از آنکه به تیپ درونگرا متعلق باشد، به تیپ برونگرا متعلق است، اما اسپیتلر برعکس به تیپ درونگرا تعلق دارد. صرفا آزمایش و تحلیل سراسری زندگی گوته است که می تواند درستی فرضیه را اثبات کند. حدس من بر پایه برداشتهای مختلفی است که به علت متکی نبودن به دلایل کافی در اینجا از ذکر آنها خودداری می کنم.
289 رویکرد درونگراییده الزاما به شکل پرومتئوس همراه نیست، به عبارت دیگر، پرومتئوس سنتی می تواند به شکلی کاملا متفاوت تفسیر شود. مثلا نسخه دیگر، پروتاگوراس(1) افلاطون است که در آن، موجوداتی که خدایان آنها را از آتش و آب ایجاد کرده اند، توسط پرومتئوس نیست که قوای حیات بدانها اعطا می شود، بلکه این قوا توسط اپیمتئوس به آنها اعطا می شود. در اینجا مانند آن اسطوره، پرومتئوس(مطابق مذاق دوران کلاسیک)، نابغه حیله گر و مبتکرانه است. دو نسخه از پرومتئوس در آثار گوته یافت می شود. در "Prometheus Fragment" در سال 1773، پرومتئوس مخالفی جسور، متکی به خود، خدایگونه، خالق و هنرمندی خوارکننده خداست. روح او مینروا(2)، دختر زئوس می باشد. رابطه پرومتئوس با مینروا بسیار شبیه است به رابطه پرومتئوس اسپیتلر با روح خودش.
1.Protagoras
2.Minerva:الهه خرد رومی معادل آتنای یونانی