ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

صفحات ۱۶۸و۱۶۹

 

 

279       به دلیل آنکه پرومتئوس گرایشی یکجانبه به روح خود دارد، همه رویکردهای تطبیق با دنیای خارجی، فروکوفته شده است و به قعر ناخودآگاه می رود. در نتیجه اگر بتوان درک کرد، گویا به شخصیت خود او تعلق ندارند اما مثل پروژکشنهایی هستند. به نظر تناقضی در اینکه روح - که به آن هدف پرومتئوس بدان معتقد شده است و آن را دارد- وجود دارد گویا کاملا به ناخودآگاه جذب شده اند، در عین حال مثل یک پروژکشن به نظر می آید. اما از آنجاییکه روح، مانند پرسونا عملکرد ارتباطی است، باید شامل حالت خاصی از دو جزء باشد – که یک جزء آن به فرد متعلق باشد و جزء دیگر به آبجکت ارتباط، که در اینجا ناخودآگاه می باشد، چسبیده باشد. اگر کسی صراحتا به فلسفه ون هارتمن(1) معتقد نشود، عموما به این امر متمایل می شود که به ناخودآگاه صرفا وجودی شرطی به عنوان فاکتوری روانشناسی عطا کند. به دلایلی معرفت شناسانه، در حال حاضر نمی توانیم هیچ عبارت معتبری درباره واقعیت آبجکتیو پدیده روانشناختی پیچیده ای که نامش را ناخودآگاه می گذرایم، تولید کنیم، دقیقا همانطوری که هیچ سخن معتبری درباره طبیعت ذاتی امور واقعی نمی توانیم بیان کنیم، زیرا این امر در ورای حیطه فهم روانشناسی ماست. اما بر پایه تجربه عملی باید خاطر نشان کنم که در رابطه با فعالیت آگاه، محتویات ناخودآگاه به دلیل پایداری سرسختانه شان، همان ادعای مالکیت را برواقعیت را دارند که امور واقعی دنیای خارجی؛ با اینکه این ادعا نزد ذهنی که "از بیرون هدایت شونده" است، بسیار بعید است. نباید فراموش کرد که همواره انسانهای زیادی بوده اند که محتویات ناخودآگاه برایشان واقعیت بزرگتری از امور دنیای خارجی را دارا بوده است. تاریخ تفکر انسانی بر هر دو واقعیت شهادت می دهد.  بدون تردید، یک تحقیق جدی تر درباره روان انسانی نشان دهنده عموما تأثیری با همان قدرت از هر دو طرف بر فعالیت آگاه است، تا اینکه از لحاظ روانشناختی ما به دلایل کاملا تجربی حق داریم که دقیقا به همان اندازه که امور دنیای خارجی را واقعی می شناسیم، برای محتویات ناخودآگاه هم واقعیت قائل شویم، حتی اگر این دو واقعیت متقابلا متضاد باشد و در طبیعت های خود کاملا متفاوت به نظر برسند. اما واقعیتی را تحت دیگری قرار دادن، در مجموع غیر قابل قبول است. عرفان و ارتباط با ارواح درست مانند ماتریالیسم به حیطه های دیگر تجاوز می کنند. مجبوریم که خود را با ظرفیتهای روانشناختی خود وفق دهیم و به آن راضی باشیم.

1.von Hartmann 

 

280         در نتیجه واقعیت عجبیب محتویات ناخودآگاه همان حق را به ما می دهد که آنها را مانند امور دنیای خارجی، به عنوان آبجکت شرح کنیم. اکنون دقیقا همانطور که پرسونا، به دلیل عملکردی ارتباطی اش، همواره با آبجکت خارجی شرطی شده و تا آن حد خود را بدان پیوسته است که به سابجکت پیونده داده است، بنابراین روح به عنوان عملکردی با ماهیت ارتباطی با آبجکت درونی، با آبجکت نشان داده شده است؛ از اینرو آن[مونث] همواره از یک لحاظ با سابجکت فرق می کند و در حقیقت به عنوان امری مختلف در نظر گرفته می شود پس برای پرومتئوس به عنوان امری کاملا مختلف از ایگوی فردی اش به نظر می آید. همانگونه که مردی که کاملا به دنیای خارجی تسلیم می گردد هنوز دنیا را به عنوان آبجکتی جدا از خودش دارد حتی وقتی کاملا بدان تسلیم شده باشد. و دقیقا مطابق آنچه دنیای ناخودآگاه تصاویر اسطوره ای به شکل غیر مستقیم می گوید، از طریق تجربه امور خارجی، برای انسانی که کاملا تسلیم دنیای خارجی می گردد، بنابراین دنیای واقعی و خواسته هایش راه خود را به شکلی غیرمستقیم به انسانی می یابند که کاملا تسلیم روح شده باشد؛ چرا که هیچ کسی نمی تواند از هر دوی واقعیتها فرار کند. اگر تنها مشتاق واقعیت خارجی باشد، باید اسطوره اش را بازی کند؛ اگر صرفا به واقعیت درونی کشیده شده باشد باید واقعیت به اصطلاح واقعی بیرونی اش را در رویا ببیند. به همین دلیل، روح به پرومتئوس چنین می گوید: 

به تو گفتم که الهه ای خودسر هستم که تو را به بیراهه مسیرهای پیموده نشده می کشانم. اما تو به سخن من توجه نمی کردی و اکنون وقت آن رسیده که همان را که گفتم اجرا کنم: آنها به خاطر من تو را از افتخار نامت محروم کرده اند و شادی زندگیت را از تو ربوده اند.(پاورقی5کتاب)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد