258 این آرایش فشرده و کاملا رشد یافته محتویات روانی آگاه، دفاعی محکم در برابر زندگانی عاطفی هیجانی و بی نظمی است که درونگرا غالبا از آن آگاه است. حداقل در جنبه شخصی آن: از آن می ترسد زیرا آن را به خوبی می شناسد. او درباره خودش اندیشه می کند و در نتیجه در بعد بیرونی آرام است و می تواند دیگران را بدون آنکه آنان را با ستایش یا نکوهش خود در هم بشکند، مورد تأیید و قبولشان قرار دهد. اما به سبب آنکه عاطفی بودن او این خصایص نیکو را نابود می کند، از غرایز و افکت های خود تا حد امکان جلوگیری می کند. در نتیجه در جهت مقابل، آگاهی منطقی و منسجمی دارد، زندگی افکتیو او عنان گسیخته، سردرگم و مدیریت ناشونده می باشد. زندگی افکتیو او فاقد تشخیص(1) صحیح انسانی است، خارج از حد تناسب است، غیرعقلانی است، پدیده ای طبیعی است که در نظم انسانی رخنه کرده است. هیچ اندیشه یا هدف مشهودی برای آینده ندارد، بنابراین گاهی کاملا مخرب است، سیلی است خروشان که نه قصد نابودی دارد و نه از نابودی بازداری می کند، بی رحم ضروری(2) است، تنها به قوانین خودش پای بند است، فرایندی است که صرفا به دنبال رضایت خویش است، خصایص خوبش به تفکرش وابسته است که به سبب نگرش صبورانه و نیکوکارانه اش در تأثیرگذاری و مهارسازی یک بخش زندگی غریزی اش موفق گریده است، هرچند که برای دریافتن و انتقال همه آن توانایی نداشته است. زن درونگراییده آگاهی بسیار کمتری از حیطه کامل افکتیویتی اش در قیاس با تفکرات و احساسات عقلانی اش دارد. افکتیویتی او فعالیت بسیار کمتری در قیاس محتوای فردی اش دارد؛ گویا چسبنده است و سکون عجیبی دارد، درنتیجه تغییر آن مشکل است؛ با استقامت و پشتکار است که سبب استحکام ناخودآگاهی و آرامشش است؛ اما بجز آن موجب خودخواهی و انعطاف ناپذیری گاه گداری غیرمعقولش نیز در اموری که عواطفش ارتباط پیدا می کند نیز شده است.
1.note
2.ruthless and necessary
259 این تأملات می تواند علت این امر را توضیح دهد که هر گونه قضاوت مثبت یا منفی درباره زن درونگراییده که صرفا برحسب افکتیویتی اش صورت گرفته باشد، ناقص و غیرمنصفانه است. اگر جردن شرم آورترین شخصیتها را در میان زنان درونگراییده سراغ می گیرد، به نظر من از آن روست که او تکیه بیش از حد زیادی بر افکتیویتی دارد که گویا هیجان صرف، مادر همه شرور می باشد. ما کودکان را از راه های دیگری بجز راه صرفا جسمانی هم می توانیم تا حد مرگ شکنجه کنیم و در جهت مقابل، آن ثروت شگفت آور عشق درون درونگراییده، هیچگاه به هیچ وجهی مال خودش نیست، او اغلب تحت تملک آن است و جز عشق را نمی تواند انتخاب کند و این امر تا زمانی به طول می انجامد که موقعیتی دلخواه برایش پیش آید که ناگهان در آن وقت چنان سردی غیرقابل فهمی از خود نشان می دهد که همسر خود را سخت متعجب می کند. عاطفی بودن زن درونگراییده عمدتا نقطه ضعف اوست، او مطلقا قابل اعتماد نیست، خودش را می فریبد، و دیگران نیز اگر بر عاطفی بودنش تکیه خیلی زیادی کرده باشند توسط او فریب می خورند و ناامید می شوند. بر ذهنش بیشتر می توان اعتماد نمود زیرا تطبیق بهتری با شرایط دارد. افکت(1) او به طبیعت رام نشده بسیار شبیه است.
1.affect
ب- زن برونگراییده ("زن دارای احساسات کمتر")
260 حال بیاییم به توضیحات جردن درباره زن "دارای احساسات کمتر" بپردازیم. در اینجا نیز بایستی هرآنچه مولف تحت عنوان فعالیت طرح نموده است و سبب ابهام شده است را نفی کنم زیرا این ترکیب صرفا باعث می شود که شناسایی شخصیت دسته بندی شده مورد نظر مشکل تر شود. پس در آنجا که جردن از نوعی "چابک بودن" برونگرا سخن می گوید، این امر به معنای نشاط و سرزندگی و یا فعالیت نیست بلکه صرفا سیالیت فرایندهای روانشناختی مدنظر اوست.
261 جردن درباره زن برونگرا می گوید:
نشان او فعالیت، تحرک، چابک بودن و مناسب بودن بجای پشتار و ثبات می باشد. زندگی او تقریبا به طور کامل با امور جزئی اشغال شده است. او حتی از حد لرد بیکنسفیلد(1) در اعتقاد به آنکه امور بی اهمیت خیلی هم بی اهمیت نیستند و امور مهم خیلی هم مهم نیستند، هم فراتر می رود. او دوست می دارد که همانگونه که مادربزرگش کارهایش را می کرد و نوه هایش کارهایشان را خواهند کرد، زندگی کند و به همان تباهی جهانی انسانها و امور، زندگی کند. آنچه روزانه باعث حیرت او می شود آن است که در جاییکه او حاضر نباشد تا بر امور نظارت کند، چگونه ادامه پیدا خواهند کرد. اغلب در جنبشهای اجتماعی نقش مهمی بازی می کند. انرژیهایش را صرف نظافت خانگی می کند که هدف و مقصود زندگی زنان نه چندان اندکی است. او اغلب "بدون ایده، بدون احساس، بی قرار و بی عیب است". رشد عاطفی اش معمولا پیش رس است و در هجده سالگی نسبت به بیست و هشت سالگی یا چهل و هشت سالگی اش زکاوتش اندکی کمتر است. نگرش فکری او معمولا فاقد دامنه و عمق است اما این امر از ابتدا مشخص است. اگر هوشیار باش