ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

صفحات ۱۵۱ و ۱۵۲

 

 

 

251 هر دوی این قضاوتها هم درست است و هم نادرست؛ نادرست بودن آن در زمانی است که دیدگاه آگاه و یا خود آگاهی به حد کافی قوی باشد که در برابر ناخودآگاه مقاومت کند؛ اما درست بودن آن در زمانی است که یک دیدگاه آگاه ضعیفتر با یک دیدگاه ناخودآگاه قوی مواجه شودد و تدریجا مجبور گردد که تسلیم آن گردد. سپس این انگیزه که در پس زمینه نگه داشته شده بود، به منصه ظهور می رسد: در یک حخالت، هدف خودبینانه، در حالت دیگر هیجان مهار ناشده یعنی عاطفه اساسی که هر ملاحظه ای را به بادها پرتاب می کند. 

 

252 این تأملات ما را قادر می سازد که نحوه توجه جردن را دریابیم: او آشکارا مجذوب علاقه به تیپ مورد ملاحظه خویش است، از اینرو اصطلاح "با احساسات کمتر" و "با احساسات بیشتر" را وضع نموده است. در نتیجه هنگامی که از دیدگاه عاطفه(1) او درونگرا را دارای احساسات ییشتر و برونگرا را با احساسات کمتر و حتی به عنوان تیپ عقلانی می داند، او نوع خاصی از بینش را نشان می دهد که باید آن را تحت عنوان شهودی توضیح دهیم. سابقا اشاره نمودم که جردن دیدگاه تیپهای عقلانی را با دیدگاه تیپهای "زیبایی دوستانه" خلط کرده است(پاورقی 2 کتاب) بنابراین وقتی که درونگرا را هیجانی و برونگرا را عقلانی در نظر می گیرد، آشکارا در حال نظاره به دو تیپ از جهت ناخودآگاه می باشد که به معنی آن است که او آنها را از طریق واسطه ناخودآگاه خویش ادراک می کند. مشاهده ادراک او به گونه شهودی است و این امر کمابیش همواره درباره یک مشاهده گر انسانی در عمل رخ می دهد.

1. affect

  

253   اما چنین فهمی هر قدر هم گاهی درست و عمیق باشد، دارای این محدودیت بسیار مهم است: واقعیت فعلی شخص مشاهده شده دیده نمی شود، زیرا مشاهده گر همواره شخص مشاهده شونده را از طریق تصویر آینه ای ناخودآگاه خودش مورد قضاوت قرار می دهد، بجای آنکه ظواهر واقعی خود شخص مشاهده شونده را ملاک قضاوت قرار دهد. این خطا در همه شهودها رخ می دهد و از اینرو علت همواره در جدال با آن بوده است، تنها به شکلی ناخواسته، حق آن را برای وجود داشتن به رسمیت می شناسد هرچند این حقیقت که در موارد بسیاری حقانیت آبجکتیو شهود قابل انکار نیست. بنابراین عبارات جردن کاملا با واقعیت هماهنگی دارد هرچند که نه با واقعیت به آن سان که توسط تیپهای عقلانی فهمیده شدها ست بلکه با این واقعیت که برای آنان ناخودآگاه است به طور طبیعی این وضعیتها به عنوان گیج کننده کل قضاوتها درباره امور مشاهده شده می باشند و به منظور اینکه ردباره آن با همه سختی، موافقت حاصل شود. پس نباید بر سر اصطلاح مجادله کنیم بلکه باید که به طوری ویژه به تمایزات قابل مشاهده تکیه کنیم با وجود آنکه من، طبق طبیعت خود، خودم را کاملا باجردن مختلف می دانم اما با این حال - بجز پاره ای اختلافات - ما در رده بندی امر مشاهده شده مثل هم هستیم.

 

254 قبل از آنکه به ادامه توضیح تیپولوژی جردن مشغول شویم مایلم که بازگشت کوتاهی کنیم به آنچه او تحت عنوان تیپ سوم و یا تیپ "میانه" مطرح کرده است. او تحت این عنوان از دو دسته بحث می کند: اول- شخصیتهایی را مورد بحث قرار می دهد که کاملا متعادل می باشند و سپس آنهایی را که غیر متعادل و یا "غیرعادی" می باشند. خالی از فایده نخواهد بود اگر ما در اینجا طبقه بندی مدرسه ولنتاین را بازخوانی کنیم که مطابق آن انسان

hylic نسبت به انسان psychic و pneumatic مقام نازلتری دارد. انسان hylic با تعریف تیپ حسی مطابقت دارد که عوامل تعیین کننده حاکم آن توسط حسها تغذیه شده اند. تیپ حسی نه دارای تفکر متمایز است و نه دارای احساسات متمایز؛ بلکه حس او به خوبی رشد کرده است. همانطور که می دانیم انسان ابتدایی نیز همین گونه است. لذت غریزی در انسان اولیه همتای خودانگیختگی فرایندهای روانی اشت می باشد: محصولات ذهنی اش، تفکراتش، گویا دقیقا برایش آشکار می شوند. او نیست که آنها را ایجاد می کند یا درباره شان تفکر می کند - او قادر بر این کار نیست- آنها خودشان را می سازند، آنها برای او رخ می دهند، آنها حتی در قالب توهم با او مواجه می شوند. چنین نگرشی را باید شهودی نامید زیرا شهود عبارتست از ادراک غریزی یک محتوای روانی نوخاسته با اینکه عملکرد روانشناختی عمده انسان ابتدایی معمولا حس است، عنصری که دارای کمترین حد در ترمیم است، شهود می باشد. در سطوح بالاتر تمدن که یک فرد دارای تفکر کمابیش متمایز و دیگری دارای احساساتی کمابیش متمایز است، باز هم عده ای هستند که شهود را تا درجه ای بالاتر رشد داده اند و می توانند آن را به عنوان عملکرد ذاتا تعیین کنند به کار گیرند. ما از اینها تیپ شهودی را در می یابیم. در نتیجه معتقدم که گروه میانی جردن را می توان به تیپهای حسی و شهودی تجزیه نمود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد