ج- ایده آلیست و رئالیست
220 در همان مقاله، تأملات شیلر او را به طرح فرضیه دو تیپ بنیادین روانشناختی می کشاند. او می گوید:
(عبارت شیلر:) این امر مرا به تضاد(1) روانشناختی بسیار مهمی میان انسانهای دوران فرهنگ پیشرفته وارد می سازد، تضادی که به سبب شدت و ریشه داشتنش در عمق تشکیلات، منجر به تمایز ظریفتری میان انسانها در قیاس با آنچه تضاد تصادفی علایق ممکن است ایجاد کند، می گردد؛ که از شاعر و هنرمند همه امید برای تولید تقاضای عمومی و برای لذت بخشیدن به همه را می گیرد – بااینکه این وظیفه اوست؛ که علیرغم همه تلاشها فیلسوف را برای اینکه به طور عمومی متقاعد کننده باشد ناتوان می سازد– با اینکه این امر در همان ایده فلسفه به کار رفته است؛ و در زندگی واقعی نهایتا به انسان اجازه نخواهد داد که حالت رفتارش را به گونه ستوده شده ببیند: به طور خلاصه، تضادی که قرار است سرزنش کند این حقیقت را که هیچ کار ذهن و هیچ عمل قلب نمی تواند بدون تحمل محکومیت دیگران با یک طبقه انسان موفقیتی تعیین کننده داشته باشد. بدون شک قدمت این خصومت از آغاز پیدایش فرهنگ است و در انتها به ندرت می تواند به گونه ای دیگری باشد، بجز حالات نادر شخصی، همانگونه که همواره بوده است و امید است که همواره باشد اما با اینکه در خود طبیعت عملیات قرار ندارد که هر تلاش را برای سکونت خراب کند زیرا که هیچ دسته ای نمی تواند ایجاد شود که رضایت دهد به یک نقیصه از جانب خود و یا یک واقعیت از جانب دیگری، با اینحال دنباله روی از چنین اختلاف مهم تا منبع نهایی اش همواره سود کافی دارد بنابراین لااقل کاهش هدف واقعی تا به یک دستورسازی ساده تر(پاورقی 129 کتاب)
1.antagonism
221 از این عبارت به طور قطعی نتیجه می شود که شیلر با مشاهده مکانیسمهای متضاد به مفهومی از دو تیپ روانشناختی پی برد که از نظر اهمیت در طرح امور او آن را معادل با آنچه من در سیستم خودم آنها را به درونگرایی و برونگرایی نسبت دادم، دانست. با عنایت به رابطه دوجانبه میان دو تیپی که توسط من تقاضا شده اند، می توانم تقریبا کلمه به کلمه بر آنچه شیلر درباره نظریه خود می گوید صحه بگذارم. مطابق با آنچه سابقا ذکر نمودم، شیلر در ادامه، توسط "جدا شدن از ویژگی ساده و احساسی مشابه کیفیت شاعرانه مشترک میان هردو"(پاورقی 130 کتاب) از مکانیسم به تایپ می رسد. اگر ما این عمل را هم توسط کسر نمودن نبوغ خلاق از هر دو اجرا کنیم، آنچه برای رویکرد ساده باقی می ماند اتصالش به آبجکت و استقلال در سابجکت است و آنچه برای رویکرد احساسی می ماند، تفوق خود بر آبجکتی که آن را در قضاوت و یا رفتار نسبتا خودرأی گونه اش با او اظهار می کند. شیلر می گوید:
(عبارت شیلر:) پس از این جهت تئوری هیچ حرفی بجز روحیه هوشیارانه مشاهده و یک وابستگی ثابت بر گواهی متحد الشکل حواس و از جهت عملی، اطاعتی ناخواسته از تفاسیر طبیعت باقی نمی ماند... از جهت تئوری درباره ویژگی رویکرد احساسی هیچ امری باقی نمی ماند بجز روحیه بی قراری از حدس که بر مطلق در همه رفتارهای اراده اصرار می ورزد. هر کسی که خود را در گروه اول حساب می کند را می توان رئالیست و هر که خود را در گروه دوم حساب می کند را می توان ایده آلیست نامید.(پاورقی 131 کتاب)
222 تقریبا همگی مشاهدات بعدی شیلر در خصوص آن دو تیپ مرتبط با پدیده مأنوس رئالیست و ایده آلیست است و در نتیجه به تحقیق ما مربوط نمی باشد.
(پایان فصل دوم)