171 در نتیجه آبجکت در عملکرد میانجی، طبق نظر شیلر "صورت زنده"(1) است زیرا این امر دقیقا نشانه ای است که در آن امور متضاد با هم متحد گردیده اند؛ "مفهومی که خدمت می کند در نمایشگری همه خصوصیات زیباشناسانه پدیده و در یک کلام آنچه را که ما به معنای وسیع کلمه زیبایی می نامیم."(پاورقی شماره 75) اما آن نشانه مبتنی بر پیش فرض عملکردی است که سمبلها را ایجاد می کند و نیز عملکردی که آنان را درک می نماید. این عملکرد متأخر هیچ نقشی در ایجاد آن سمبل ندارد، عملکردی است متکی بر خود که انسان می تواند آن را تفکر سمبولیک و یا فهم سمبولیک بخواند. جوهر سمبل شامل این حقیقت است که در خود، نماینده امری است که قابل فهم کامل نمی باشد و تنها به شکل شهودی(2) به معنای محتمل خود اشاره می کند. ایجاد یک سبمل فرایندی عقلانی نیست زیرا که یک فرایند عقلانی هرگز نمی توانست مولد تصویری باشد که نشانگر محتوایی باشد که در اصل، غیرقابل فهم است. به منظور درک یک سمبل، محتاج قدری شهود هستیم که ولو به شکل تقریبی معنای سمبلی را که ایجاد شده است را در یابد و سپس آن را به آگاهی مبدل می کند. شیلر، بر عملکرد ایجاد کننده سمبل، را غریزه سوم ، غریزه بازی می خواند که هیچ شباهتی به دو عملکرد متضاد ندارد اما میان آندو واقع می گردد و قابلیتهای هر دوی طبیعتهای آنان را به خوبی نشان می دهد – همواره (نکته ای که شیلر به آن اشاره ننموده است) به شرطی که حس و تفکر عملکردهای جدی ای باشند. اما انسانهای زیادی وجود دارند که برایشان مجموعا هیچ عملکردی جدی نیست و برای آنان جدیت باید بجای بازی، فضای میانی را اشغال نماید. با وجود آنکه در جای دیگر شیلر وجود غریزه سوم پایه ای میانجیگر را انکار می کند،(پاورقی شماره 76 کتاب) با اینحال ما علیرغم آنکه نتیجه گیری او تا حدی اشتباه است، می پنداریم که شهود او کلا دقیقتر باشد. زیرا در حقیقت، امری مابین امور متضاد قرار می گیرد اما در نوع متمایز خالص غیرقابل مشاهده گریده است. در درونگرا، آن امری است که نامش را احساسی – حسی گزارده ام. عملکرد پست به دلیل سرکوب شدن نسبی اش تنها به گونه ای نسبی با آگاه متصل است؛ بخش دیگر آن به ناخودآگاه متصل است. عملکرد متمایز(3) به واقعیت خارجی به شکلی بسیار کامل تطابق یافته است. ضرورتا عملکرد واقعیت است؛ از اینروست که تا حد ممکن از هر ترکیب عناصر خارق العاده جدا گشته است. در نتیجه این عناصر با عملکردهای پست مرتبط می شوند که همانگونه سرکوب گشته اند. به این دلیل، حس درونگرا که معمولا تحت تأثر شدید احساسات است، خارش خیلی شدیدی از تخیل ناخودآگاه دارد. عنصر سوم که عناصر متضاد در آن با هم ادغام می شوند، عملکرد تخیل است که همزمان خلاق و پذیرنده است. این عملکردی است که شیلر آن را غریزه بازی می نامد که از آن منظوری بیش از آنچه می گوید دارد. او متعجبانه بانگ می زند: "به این دلیل برای یکبار و برای همیشه اظهار نمودن آن، انسان تنها زمانی که از همه طرق ممکن انسان باشد و او تنها زمانی به شکل کامل انسان است که در حال بازی باشد" در نزد او آبجکت در غریزه بازی، زیبایی است. "انسان تنها باید با زیبایی بازی کند و تنها با زیبایی است که باید بازی کند."(پاورقی شماره 77)
1.living form
2.intuitive
3.differentiated function