تبدل اندیشه به ماده هرگز گامی ضروری نبود، اما گامی تلویحی بود مانند طنینی از احساسات بدوی تفکر. جدل معکوس گانیلو له لحاظ روانشناختی غیر قابل سوال بود، برای آنکه با وجود آنکه اندیشه جزایر برکت داده شده مکرر رخ می دهد، به طرز بازخواست ناشدنی ای از ایده هایی است که از لحاظروانشناختی کم اثر تر از اندیشه خداست که متعاقبا به دست می آورد ارزش واقعیت بالاتری را طلب می کنند.
63 نویسندگان بعدی که مباحث وجودشناسانه را دوباره شروع کردند، همگی، دست کم در عالم نظر، به اشتباه آنسلم دچار شدند. استدلال کانت باید حد نهایی باشد. ما از این رو به اختصار آن را طرح می کنیم. او می گوید:
مفهوم واجب الوجود(1)، مفهومی کاملا استدلالی است، به عبارت دیگر، تنها اندیشه ای است که واقعیت عینی آن بسیار دور دست تر از آن است که بتوان آن را با آن حقیقت که استدلال آن را طلب می کند... اما ضرورت غیر مشروط قضاوتها مانند ضرورت مطلق اشیاء و یا اسناد در قضاوت نیست.(پاورقی29کتاب)
1.assoloutely necessary being
64 کانت درست قبل از آن اثبات می کند که به عنوان مثال برای قضاوتی حتمی(1)، این که یک مثلث بایستی سه زاویه داشته باشد. او در ادامه سخنش به این قضیه اشاره می کند:
قضیه فوق بیان نمی دارد که سه وجود زاویه مطلقا ضروری است، اما اثبات می کند که با فرض وجود یک مثلث(به عبارت دیگر، در مثلثی مفروض)، حتما سه زاویه در آن موجود خواهند بود. بنابراین قدرت توهمی که توسط این حتمیت منطقی به کار انداخته می شود، آنقدر بزرگ است که با ابزار ساده شکل بندی یک مفهوم priori از یک شیء به گونه ای که شامل وجود در نظرگاه معنایش باشد، ما خود را فرض کرده ایم که این نتیجه گیری را تأیید کرده باشیم که به دلیل آنکه وجود، لزوما متعلق به شیء است این مفهوم – همواره تحت این شرط که فرض کنیم شیء را (که موجود) فرض شود – را ما گریزی از آن نداریم(2) ما همچنین ضرورت دارد که مطابق قانون هویت، که برای اثبات وجود آن شیء لازم است، و اینکه این موجود در نتیجه کاملا خودش مطلقا ضروری است – و تکرار می کنم که این امر به دلیل استدلالی که وجود این موجود سابقا در مفهومی که دلبخواه(3) فرض شده است و در این شرط که ما شیء آن را فرض کرده باشیم، مورد تفکر قرار گرفته است.(پاورقی30)
1.necessary judgement 2.of necessity 3.arbitrary