ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

صفحات۴۱و۴۲

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چنین عبارات متناقضی را نمی توان به بعضی نواقص خاص در منطق این متفکران یا حتی به توهم بزرگتری در اینجا و آنجا نسبت داد. چنین کاری، بیهوده خواهد بود. تا حدودی آن امر موضوع تمایزات عمیق روانشناختی است که بایستی شناخته شوند و به وضوح بیان گردند. این پندار که تنها یک نوع روانشناسی و یا تنها یک اصل مبنایی روانشناختی وجود دارد، ظلمی غیر قابل تحمل است که تعصبی علمی نما درباره انسان معمول است. مردم همیشه درباره انسان و "روانشناسی" او به گونه ای سخن می گویند که گویا "هیچ چیز بجز" آن روانشناسی وجود ندارد. به همان ترتیب، انسان درباره " واقعیت" چنان می اندیشد که گویا تنها آن، وجود دارد. واقعیت همان چیزی است که حقیقتا در روح انسان کار می کند و نه آن چیزی که بعضی مردم خیال می کنند که آنجا کار می کند و درباره آن عادت کرده اند که تعمیم های تعصب آمیز بدهند. حتی هنگامی که این امر در روحی علمی رخ می دهد، نبایستی فراموش شود که علم summa زندگی نیست، بلکه در حقیقت تنها یکی از گرایشهای روانشناختی است، تنها یکی از فرمهای تفکر بشری است.

61        مبحث وجود شناختانه نه بحث است نه اثبات؛ بلک تنها اظهاراتی از این حقیقت است که گروه خاصی از مردم وجود دارند که یک عقیده خاص برای آنان نتیجه و واقعیت دارد – واقعیتی که حتی با جهان پندار هم همآوردی می کند. انسان حسگرا به اطمینان انکار ناشدنی واقعیتش مباهات می ورزد و شخص ایده آلیست بر واقعیت خود اصرار می ورزد. روانشناسی مجبور است که به وجود این دو(یا بیشتر) تیپ تن دهد و باید به هر قیمتی که شده از این تفکر که یکی، تصور غلط از دیگری است، دوری ورزد مثل اینکه همه چیزهای "دیگر" تنها عملگری از آن یک چیز است. این بدان معنا نیست که قاعده مشهور تیغ اکام(Occam’s razor) – "قواعد تشریحی نبایستی ورای حد نیاز تکثیر شوند" – بایستی نسخ شود. اما هنوز احتیاج برای تکثری از قواعد مشروح روانشناختی وجود دارد. جدای از بحثهایی که با بحال در دفاع این امر ارائه شده است، چشمان ما بایستی متوجه این حقیقت مهم شده ابشد که علیرغم انقراض ظاهرا نهایی استدلال وجود شناسانه توسط کانت، هنوز در میان تعداد فیلسوفان پس از کانت، کم نیستند کسانی که دو مرتبه آن را اخذ نموده اند و ما در حال حاضر به همان میزان دور هستیم و یا حتی دورتر از آن هستیم از فهم جفتهای متضاد ایده آلیسم / رئالیسم، معناگرایی / ماده گرایی و همه سوالات فرعی که ایجاد می شوند – که بودند انسانهای قرون وسطی، که حداقل فلسفه مشترکی از زندگی داشتند.

62        یقینا امکان هیچ بحث منطقی ای که از عقل مدرن به نفع اثبات وجودشناسانه درخواست کند، وجود ندارد. جدل وجودشناسانه به خودی خود واقعا ربطی به منطق ندارد؛ به گونه ای که آنسلم برای تاریخ به ارث گذاشت، حقیقتی روانشناسی است که متعاقبا منطقی مستدل و عقلانی شده است و طبیعتا این امر هرگز بدون وانمودها و دیگر سفسطه ها رخ نمی دهد. اما دقیقا همینجاست که اعتبار غیرقابل ایراد آن بحث، خود را نشان می دهد– در این حقیقت که وجود دارد و اینکه consensus gentium اثبات می کند که آن دارای حقیقتی از نوع امور جهانشمول است، حقیقتی است که بایستی مهم تلقی شود نه سفسطه برهان آن. اشتباه جدل وجودشناسانه اساسا و منحصرا شامل تلاش آن برای بحث نمودن منطقی آن می شود، وقتی که در دنیای واقع خیلی بیشتر از صرف یک اثبات منطقی است. مساله اصلی این است که آن حقیقتی روانشناختی است که وجودش و تأثیرش کاملا واضح است که هیچ نوع استدلالی برای اثبات آن نیاز نیست.consensus gentium اثبات می کند که آنسلم در عبارت "خدا وجود دارد به دلیل آنکه فهمیده می شود"، درست می گفت. این حقیقتی واضح است، که در اصل، همان عبارت هویت است(1). احتیاجی دیگر به دلیل آوردنهای "منطقی" درباره آن نیست و به نظر اشتباه می آید، تا آنجائیکه آنسلم خواست که ایده اش درباره خدا را به عنوان واقعیتی ذاتی پایه گذاری کند. او می گوید: " در نتیجه بی شک، هم در فهم و هم در واقعیت[in intellectu et in re]، چیزی وجود دارد که چیز بزرگتری از آن قابل تصور نیست."(همان منبع قبلی). برای اسکولاستیکها، مفهوم res چیزی بود که همتراز با تفکر قرار داشت. بنابراین دیونوسوس اره پاگایت، که مکتوباتش منشأ تحول مهمی در فلسفه آغاز قرون وسطی شد، تمایز داد دسته هایی را entia rationalia, intellectualia, sensibilia, simpliciter existential. برای توماس آکویناس، res عبارت بود از quod est in anima (آنچه در روح است)، همچنان که quod est extra animam(آنچه خارج روح است)(پاورقی 28 کتاب) این معادله قابل توجه به ما اجازه می دهد که "شباهت" اساسی (res=”reality”) اندیشه را به مفاهیم آن زمان تشخیص دهیم. این حالتی از ذهن است که روانشناسی استدلال وجودشناسانه را به سهولت قابل درک می کند.

1.statement of identity

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد