525 اینکه جیمز "شدید الذهن ها را هم به "sensationalistic" و هم به "ماتریالیستیک" ترجمه نموده است (و بعلاوه به "غیرمذهبی") باعث تقویت بیشتر این احتمال می شود که او در ذهن خود همان تناقضی را داشته که من دارم. ماتریالیسم، در فهم کاملی که می توان از آن داشت، attitude ایست که توسط ارزشهای مادی جهت یافته است. – به عبارت دیگر نوعی sensationalism اخلاقی است. از اینروست که ویژگی جیمز می تواند نمایشگر تصویر بسیار ناپسندی باشد اگر ما قصد داشتیم که با این عبارت معنای عمومی آنها را نسبت دهیم. این امر به درستی آن چیزی نیست که جیمز در صدد بیان آن بوده است. کلماتی را که او درباره این تیپها آورده است برای زدودن چنین سوء تفاهماتی کفایت نمی کند. این تصور ما که "آنچه را که او در ذهن داشت عمدتا عبارت از معنای فلسفی آن عبارات بوده است" خطا نیست. در این تعبیر ماتریالیسم یقینا attitude ای است که با ارزشهای مادی جهت گیری شده است. اما این ارزشها در قیاس با واقعیت آبجکتیو و ملموس مبتنی بر واقعیت (و نه بر لذتجویی) هستند. نقیض آن در عبارت فخیم فلسفی از ایده، عبارتست از ایده آلیسم. در اینجا نمی توان ایده آلیسمی اخلاقی را مدنظر دانست زیرا در آن صورت مجبور خواهیم بود که بر خلاف قصد جیمز، چنین تصور کنیم که منظور او از ماتریالیسم، attitude ای بوده باشد که متمایل به ارزشهای واقعی است، بار دیگر در مقامی قرار می گیریم که در این attitude، ویژگی برونگرایی را بیابیم تا آنکه شک های ما از میان برود. ما تا بحال دیده ایم که ایده آلیسم فلسفی با ایدئولوگیسم درونگراییده متناظر است. اما ایده آلیسم اخلاقی ویژگی مخصوص درونگرایی نیست زیرا که شخص ماتریالیست می تواند از حیث اخلاقی ایده آلیست هم باشد.
د- خوشبینی در مقابل بدبینی
526 من بسیار در این مورد که آیا می توان این دو امر متضاد در طبع انسانی را در تیپهای جیمز به کار برد، تردید دارم.ست؟ مثلا آیا تفکر تجربه محور داروین هم بدبینانه است؟ در نزد کسی که نگاهی ایده آلیستی به جهان دارد و به نوع دیگر از دریچه احساسات غیرآگاهانه پروژکت شده اش می نگرد یقینا داروین شخصی بدبین است. اما این امر به معنای آن نیست که خود شخص تجربه محور، نگاهی بدبینانه به جهان دارد. یا بار دیگر به علت تیپولوژی ویلیام جیمز آیا می توان گفت که شوپنهاور متفکر، که نگاهی کاملا ایده آلیستی به جهان دارد(مانند ایده آلیسم خالص در اپانیشادها) احتمالا یک فرد خوشبین است؟ کانت که شخصا تیپی شدیدا درونگرایانه داشت مانند تجربه محورهای بزرگ از هر امر خوشبینی و بدبینی به دور است.
527 بنابراین به نظرم می آید که این تقابل، هیچ ارتباطی به تیپهای جیمز ندارد. همانطوری که درونگرایان خوشبین داریم، برونگرایان خوشبین هم داریم و هر دوی آنها می توانند بدبین باشند، اما خیلی محتمل است که جیمز بر اثر یک پروژکشن ناخودآگاه به این اشتباه دچار شده باشد. از دیدگاه ایده آلیستی نگاه مادی یا تجربه محورانه یا پوزیتویستی به جهان کاملا ملال آور به نظر می آید و لاجرم احساس بدبینانه ای به آن فرد می دهد. اما همان نوع نگاه به جهان در نظر آن شخص برای کسی که ایمان خودش را بر خدای "مادی" نهاده است خوشبینانه به نظر می آید. برای شخص ایده آلیست نگاه ماتریالیستی باعث ترس و اضطراب است. زیرا منبع اصلی قدرت آن – یعنی تحسین فعال و فهم تصاویر آغازین – سست شده است. چنین نگاهی به جهان در نظر او کاملا بدبینانه به نظر می رسد، زیرا هر امیدی برای دیدن ایده ابدی ای را که در واقعیت مجسم شده است، از او می گیرد. دنیایی که صرفا از واقعیاتی که به معنای بی خانمانی تبعیدی و دائمی است. بنابراین از آنجاییکه جیمز دیدگاه ماتریالیستی و بدبینانه را با هم معادل می پندارد، می توانیم استنباط کنیم که او شخصا طرفدار ایده آلیسم است – چنین استنتاجی را می توان به راحتی از شواهد فراوان دیگری از زندگی این فیلسوف تقویت نمود. این امر بجز آن، می تواند توضیح دهد که چرا سه لقب نسبتا شک برانگیز یعنی "sensationalistic"، "ماتریالیستی" و "غیرمذهبی" بر انسانهای شدید الذهن تحمیل شده اند. این استنتاج در ادامه توسط آن عبارت در پراگماتیسم تأیید شده است که جیمز تنفر دوجانبه این دو تیپ را به دیدار گردشگران بوستونی و ساکنان کریپل کریک تشبیه می کند(پاورقی 13)این مقایسه است که تقریبا چاپلوسی تیپ دیگر را ایجاد نکرده است و به فرد اجازه می دهد که یک ناخرسندی عاطفی پدید آورد که حتی عدالت خواهی شدید که نمی تواند آن را کاملا از بین ببرد. این نقطه ضعف کوچک در نظر من دلیل جالبی است برای نشان دادن علت تفاوتهای متقابلا آزارگر میان این دو تیپ. شاید قدری کم اهمیت به نظر آید که از این عدم تطابقهای احساس چنین نکته ای را در یابم اما در اثر تجربیات متعدد متقاعد شده ام که تنها چنین احساساتی که در زمینه کمین می کنند هستند که حتی از زیباترین استدلال و فهم مسدود شده جانبداری می کنند. تصور اینکه ساکنان کریل کریک هم ممکن است به گردشگران بوستونی به دیده بدبینی بنگرند، کار سختی نیست.
13-پراگماتیسم صفحه13: بوستونیها به لحاظ هنرشناسی(ظاهرا) دیدگاه روشنفکرانه ای دارند که شایان توجه است. کریپل کریک بخشی از کولارودو است. "هر تیپ، تیپ دیگر را مادون خود می داند؛ اما تحقیر در یک مورد با سرخوشی درآمیخته است، در مورد دیگر از میان رفتن ترس وجود دارد.