503 این حالت باعث افتراق در شخصیت می گردد، زیرا که حالات کهن عملکرد هیچ ارتباط مستقیمی با آگاه ندارند و هیچ پل قابل مناقشه ای میان آن و ناخودآگاه وجود ندارد. در نتیجه هرچه فرایند از خود بیگانگی به پیش می رود، عملکردهای ناخودآگاه بیشتر به سطح کهن فرو می روند. تأثیر ناخودآگاه بالتبع افزایش می یابد. آغاز به تحریک اختلالاتی می کند که نشانه بیماری است که به عملکرد مستقیم مربوط است، بنابراین باعث ایجاد آن حلقه خشونت باری می گردد که ویژگی بسیاری از روان نژندی هاست: بیمار می کوشد تأثیرات اختلالی شاهکارهای خاص را بر بخشی از عملکرد هدایت شده جبران نماید و اغلب رقابت میان آنها به نقطه فروپاشی روانی می انجامد.
504 امکان از خود بیگانگی توسط تشخیص عملکرد جهت دار صرفا بر محدودیت سفت به یک عملکرد وابستگی ندارد، بلکه به این واقعیت هم که عملکرد جهت دار به خودی خود قاعده ای است که خودبیگانگی را ضروری می سازد بستگی دارد. بنابراین هر عملکرد جهت داری محتاج محرومیت سختگیرانه هر چیزی است که به طبیعت خویش نسازد: تفکر از همه احساسات اختلال زا جلوگیری می کند درست همانگونه که احساسات از همه تفکرات اختلال زا جلوگیری می کند. عملکرد جهت دار بدون آنکه هر امری که از خود بیگانه است را سرکوب نماید، هیچگاه نمی تواند به فعالیت بپردازد. از طرف دیگر، به سبب آنکه خود-کنترلی ارگانیسم زنده به سبب طبیعت خویش محتاج هماهنگی با همه انسانهاست، توجه به عملکردهایی که کمتر مورد توجه قرار گرفته اند، خود را به مثابه ضرورتی حیاتی و وظیفه ای اجتناب ناپذیر در آموزش انسان به ما تحمیل می کنند.
فصل هشتم
مسأله تیپ در فلسفه مدرن
1. تیپهای ویلیام جیمز
505 وجود دود تیپ در فلسفه پراگماتیک جدید نیز کشف شده است خاصه در فلسفه ویلیام جیمز. وی می گوید:
تاریخ فلسفه، به حد زیادی، به تصادم خاص سرشتهای انسانی مربوط است... فیلسوف حرفه ای، هر سرشتی داشته باشد می کوشد به هنگام فلسفیدن از واقعیت سرشت خویش دست بکشد... با اینحال سرشت او را در واقع به یکسونگری قویتری در قیاس با اصول تفکری آبجکتیوش می کشاند. در هر یک از آن دو صورت، حامل این گواه برای اوست، به نگاهی عاطفی تر یا سنگدلانه تر از جهان پیش می رود، درست همانطور که این واقعیت یا آن قانون ممکن است باشد. او به سرشت خویش اعتماد می کند. با اراده دنیایی که با آن متناسب باشد، به همه نمایشهای دنیا که با آن متناسب باشد. او انسانهایی را که دارای خوی متضادی باشند را ناموزون با خصوصیات جهان می داند و در قلب خود، در داد و ستد فلسفی حتی وقتی که در توانمندی دیالکتیک بر او برتری داشته باشد، آنها را فاقد لیاقت و "not in it" می داند.
با اینحال او بنا به سرشت خویش، در محکمه هیچ حرف و ادعایی برای قاضی یا مجری عالی ارائه نمی کند. از اینروست که در مباحثات فیلسوفانه ما، عدم صمیمیتی به وجود می آید؛ از نیرومندترین اصل ما هیچگاه یادی نمی شود.