487 ورنیگر تجربه زیبایی شناسانه از empathy را به این گونه تعریف می کند: "لذت زیبایی شناسانه خویش لذتی مجسم می کند" در نتیجه تنها لذتی قالبی که بتواند موکد شود زیباست. لیپس می گوید: " صرفا تا بدانجاییکه دامنه این empathy گسترده است، قالبهایی زیبا وجود دارد. زیبایی آنها حقیقتا ایده آل من است که نقشی آزاد در آنها داشته باشم." مطابق با این، هیچیک از موارد قالبی را نمی توان مورد تأکید قرار داد، زشت خواهند بود. اما در اینجا تئوری empathy دچار محدودیت می شود، زیرا همانگونه که ورینگر اشاره می کند، مواردی هنری وجود دارند که emphatic attitude درباره شان قابل اجرا نیست. مشخصا، می توان قالبهای هنری شرقی و خارجی را مثال آورد. در غرب، سنت طولانی زمینه ساز معیار "زیبایی طبیعی و راست نمایی" برای سنجش زیبایی در هنر شده است زیرا این امر معیار و ویژگی ذاتی هنر Graeco-Roman و در کل هنر غربی شده است(به استثنای قالبهای قرون وسطایی که دارای سبک خاص خود است).
488 از دوران باستان تا کنون attitude عمومی ما همیشه empathetic بوده است، و بدین سبب است که صرفا آن اموری را که می توانیم بر آنها تأکید بورزیم را بر می گزینیم. اگر قالب هنری در تقابل با زندگی باشد، اگر فاقد ویژگی های حیات و یا abstractباشد ما نمی توانیم زندگی خود را در آن احساس کنیم. لیپس می گوید: " آنچه که خودم را کلا در آن احساس می کنم زندگی است" ما صرفا توسط قالب حیاتی است که می توانیم تأکید بورزیم- قالبی که برای طبیعت صادق و دارای اراده برای زندگی است. و با اینحال بلاشک قاعده هنری دیگری وجود دارد، سبکی که در تقابل با حیات است، که منکر اراده برای زندگی است اما با اینحال مدعی زیبایی است. هنگامی که هنر، ایجاد کننده قالبهای منکر حیات و غیر حیاتی و abstract گردد، دیگر هیچ مسأله ای درباره اراده باقی نخواهد ماند که از احتیاج به empathy ناشی گردد؛ بلکه نیازی است که مستقیما در تقابل با empathy است– به عبارت دیگر، گرایشی است به منظور سرکوب زندگی. ورینگر می گوید: " این تقابل دقیق با نیاز empathy به نظر ما مثل انگیزشی برای abstraction است، ورینگر در ادامه می گوید:
حال، پیش شرطهای روانی برای انگیزش abstraction کدامند؟ ما در میان مردمی که این امر وجود دارد باید به دنبال احساساتشان درباره جهان و به attitude آنها در قبال گیتی بنگریم. در حالیکه پیش شرط برای انگیزش به empathy پدیده ای از دنیای خارجی است و تقابل دقیق مذهبی آن، عبارتست از رنگ آمیزی بسیار متعالی همه ایده ها. می توان این حالت را به حالت وحشت شدید و معنوی از فضا معنا کنیم. در عبارت تیبولوس، primum in mundo fecit dues timorem [اولین چیزی که خدا در جهان ایجاد نمود ترس است](پاورقی 9)، چنین احساسی از ترس می تواند ریشه خلق هنری نیز دانسته شود.
پاورقی 9:[در اینجا ورینگر هم از لحاظ شخص نویسنده و هم از لحاظ این نقل قول، اشتباه گرفته شده است. عبارات بالا در Tibullus یافت نمی شود. اما این عبارت در Statius وجود دارد: (ترس اولین چیزی بود که خدایان برای جهان آوردند) واضح است که این گفته بیانگر مطلب ورنیگر است- ویراستاران]
489 حقیقتا درست است که empathy بر فرض وجود یکattitude سابجکتیو اطمینان بخش و یا اعتماد بر آبجکت بنا شده است. این امر عبارتست از آماده بودن برای مواجهه با آبجکت در میانه راه، که فهمی سابجکتیو است که باعث یک فهم خوب میان سابجکت و آبجکت می شود، و یا لااقل آن را شبیه سازی می کند. یک آبجکت passive به خود اجازه می دهد که به طریقه سابجکتیو فهمیده شود اما ویژگی های واقعی آن به هیچ وجه در این فرایند دچار تحول نمی گردد؛ این امور صرفا مستور می گردند و حتی ممکن است که به دلیل انتقال دچار اختلال گردند. Empathy می تواند منجر به مشابهتها و ویژگی های ظاهرا مشترکی گردد که در خودشان هیچ وجود واقعی ای را ندارند. در نتیجه طبیعی است که احتمال وجود یک نوع دیگری از رابطه زیبایی شناسانه به آبجکت هم باید وجود داشته باشد، attitude ای که آبجکت را در نیمه راه درک نمی کند بلکه از آن کناره می گیرد و درپی آن می رود که به خودش را به کمک تولید فعالیتی روانی در سابجکت که عملکردش خنثی سازی عملکرد آبجکت می باشد، ایمنی بخشد.
490 پیش فرض empathy آن است که آبجکت فی الجمله تهی است و در پی آن است که آن را به زندگی ارتباط بخشد. از طرف دیگر، پیش فرض abstraction آن است که آبجکت زنده و فعال است و به دنبال آن است که آن را از تأثیراتش خارج کند. abstracting attitude مایل به مرکز است یعنی دونگراست. در نتیجه ادراک ورینگر متناسب با attitudeدرونگرا می باشد. اینکه ورینگر تأثیر آبجکت را به ترس یا وحشت تعبیر می کند قابل توجه است.abstracting attitude خصلت تهدید کننده یا آسیب زایی را که آبجکت باید خود را در مقابل آن دفاع کند به وی می بخشد. این خصلت که مقدماتی دانسته می شود پروژکشنی بی تردید اما منفی است. پس باید تصور کنیم که abstraction را یک رفتار یا پروژکشن ناخودآگاه رهبری می کند که محتویات منفی را به آبجکت انتقال می دهد.