302 قبل از آنکه این مسأله را بیشتر بشکافیم بایستی به پرومتئوس گوته نگاهی دوباره بیندازیم. همانطور که دیدیم پرومتئوس خلاق در روایت گوته تفاوت بارزی با شخص رنجور روایت اسپیتلر دارد. تفاوت دیگر که مهم هم هست، نحوه رابطه آنها با پاندوراست. در روایت اسپیتلر، پاندورا نسخه دوم همان روح پرومتئوس (1)است که به دنیای دیگر-که حوزه خدایان است- تعلق دارد؛ در روایت گوته، او به کلی مخلوق و دختر تایتان است و از این رو مطلقا به وی وابسته است. ارتباط پرومتئوس گوته با مینروا، او را در جای ولکان(2) قرار می دهد و این حقیقت که پاندورا، یکسره مخلوق اوست و نقش موجودی الهی الاصل را ندارد، او[مذکر] را یک خدا-خالق می گرداند و به طور کلی از حوزه انسانی خارج می سازد. بدین سبب پرومتئوس می گوید:
و هنگامی که پنداشتم، آن خودم بود
الهه ای که سخن می گفت
و هنگامی که پنداشتم، الهه ای سخن می گفت
خودم بود
1.duplicate of the soul of Prometheus
2.Vulcan
303 در نقطه مقابل، مطابق روایت اسپیتلر، پرومتئوس از الوهیت مخلوع است، حتی روح او صرفا دمونی غیررسمی(1) است. الوهیت او جسمانی شده(2) است؛ کاملا از هر امر انسانی دور گشته است. روایت گوته به همین حد ساده است(3): بر الوهیت تایتان تأکید می ورزد و در نتیجه اپیمتئوس هم دچار تنزل ارزش می شود، در حالیکه در روایت اسپیتلر، شخصیتی بسیار مثبت تر به خود گرفته است. اکنون در "پاندورا"ی گوته ما خوشوقتیم که شاهد کاری هستیم که تصویر بسیار کاملتری از اپیمتئوس را نسبت به بخشی که مشغول بحث در آن بوده ایم، را دربردارد. اپیمتئوس خودش را اینگونه معرفی می کند:
نزد من، روز و شب فرق روشنی ندارند
همواره حامل مصیبت نام خود هستم:
اجدادم مرا اپیمتئوس نامیدند.
نگران گذشته با کارهای عجولانه اش
با نگاهی به عقب و در اندیشه
در حیطه مالیخولیای موقتی
ممتزج (4)با فرصتهای پیشین
چنین زحمت دردناکی بر جوانی ام نهاده شده بود
آن گردش بی صبرانه به زندگی را
با بی اعتنایی زمان حال را به چنگ گرفتم
و به باورهای زجرآور حمایتی تر و تازه نائل شدم.
1.unofficial daemon
2.hypostatized
3.is classical to this extent
4.interfluent