(ادامه پاراگراف۱۷۳) گاهی غریزه به خود اجازه می دهد که توسط حس وگاه توسط تفکر به طمع افکنده شود؛ غریزه در یک آن با آبجکتها بازی خواهد کرد و در آن دیگر با ایده ها. اما به هیچ وجهی منحصرا با زیبایی بازی نخواهد کرد، زیرا که در آن صورت انسان دیگر بربری مسلک نخواهد بود اما به شکلی زاهدانه تحصیل کرده است، در حالیکه سوال مورد طرح این است که: چگونه او به سطح حالت بربری مسلکی می رسد؟ در نتیجه مخصوصا اینکه باید به شکلی معین برپا شده باشد جاییکه انسان در حقیقت بر وجود درونی خویش برپاست. علی الظاهر(1) او به همان اندازه حس است که تفکر؛ او در تقابل با خویش است، از اینرو باید گاهی جایی در این بین برپا شود. او باید در عمیقترین جوهرش موجودی باشد که با هر دو غریزه مشارکت کند، با این حال ممکن است که خود را نیز از آنها متمایز کند به گونه ای که ،علیرغم اینکه باید از آنان برنجد و گاه تسلیمشان باشد، بتواند از آنان استفاده نیز بکند. اما در ابتدا او باید بین خود و آنها تمایز ایجاد کند، همانگونه که از نیروهای طبیعی که تسلیمشان است باید چنین کند، اما با آنچه او خود را معادلشان نمی سازد. شیلر در اینجا می گوید:
عبارت شیلر: علاوه بر آن این نیروی کشاننده درونی(2) در دو غریزه اساسی تنها به آن شرط هرگز با وحدت مطلق ذهن منافات نخواهد داشت که ما آن را به شکل ویژه نسبت به دو غریزه تشخصی دهیم. هر دو یقینا وجود دارند و در درون آن فعالیت می کنند اما خود ذهن نه ماده است نه صورت، نه لذت است نه عقل.(پاورقی صفحه 80)
1. A priori
2.inner dwelling
174 از اینرو به ذهن من می رسد که که شیلر به امر بسیار مهمی دست گذاشته است یعنی به امکان تفکیک اساس انسان، که می تواند یکبار سابجکت و بار دیگر آبجکت عملکردهای متضاد باشد، با اینکه همواره از آنان قابل تشخیص می ماند. این جداسازی از حیث عقلانی بودن در حد قضاوت اخلاقی است. در یک حالت به طریق تفکر به دست می آید و در حالت دیگر به طریق احساس. اگر جداسازی ناموفق باشد، و یا اینکه هرگز صورت نپذیرد، منجر به تجزیه حتمی الوقوع فردیت به جفتهای متضاد می گردد، زیرا با آنان معادل می گردد. نتیجه بعدی، انفصال از خود است و یا تصمیم خودسرانه به نفع این یا آن طرف است که به همراه فشار خشونت بار بر بخش مقابلش می باشد. این مجموعه تفکر، بسیار کهن است و تا آنجائیکه می دانم از دید روانشناختی، جالب ترین دستور سازی(1) آن ممکن است در نظرات سینسیوس، اسقف پتولمایس(2) و شاگرد هیپاتیا(3) یافت شود. او در کتاب خود، De insomniis، به شکلی ویژه به تعیین spiritus phantasticus همان نقش روانشناختی می پردازد که شیلر تحت عنوان غریزه بازی درباره آن صحبت می کند و من تحت عنوان تخیل خلاق به آن می پردازد؛ حالت بیانی او نه تنها روانشناختی بلکه متافیزیکی نیز هست یعنی قالبی باستانی از سخن که مناسب با مقاصد ما نمی باشد. او درباره آن روحیه می گوید: "روحیه خیال انگیز واسطه میان ابدی و زودگذرا ست و ما در آن در سرزنده ترین حالت هستیم."(پاورقی شماره 81) این تفکر، امور متضاد را در درون خود متحد می سازد؛ از اینرو در طبیعتی شهودی هم شرکت می کند که دقیقا تحت سطح حیوانی است که در آن غریزه می گردد و تمایلات دیمنی (4)را بر می انگیزد:
نقل قول: به دلیل آنکه این روحیه اقتباس می کند هر چیزی را که با اهدافش جور باشد، گرفتن آن از هر دو حد انتهایی که از همسایه هایش بود، و در نتیجه اموری را که در جای دوری سکونت دارند را در جوهری متحد سازد. به دلیل آنکه طبیعت دسترسی به تخیل را در قلمروهای بسیار خود گسترانیده است و حتی در نزد حیوانات که مالک دلیل نیستند نیز حاصل می شود... همه دسته های دمون، جوهر خود را از زندگی تخیل به دست می آورند. به دلیل تخیلی بودن آنها به شکل کلی و اینکه تصاویری هستند که در درون رخ می دهد.
1.formulation
2.Synesius, the Christian bishop of Ptolemais
3.Hypatia
پاورقی شماره 81[در متن آلمانی این نقل قولها آدرس صفحه داده نشده است. یونگ از یک ترجمه لاتینی توسط فیسینو بهره می برد که در کتابنامه آمده است. برای قسمت طولانی تر آن متن که از منبع اصیل یونانی ترجمه شده است مقایسه نمایید با The Essays and Hymns of Synesius ترجمه فیتس جرالد جلد دوم صفحات 334 به بعد – ویراستاران]