ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

ترجمه اثری از یونگ

ترجمه کتاب تیپهای روانشناسی(Psychological Types)

صفحات ۸۹ و ۹۰

 

 

136         اما تمایل چندانی ندارم که ارزشی برای اشارات فلسفی شاعر قائل شوم، زیرا او از عقل به عنوان ابزاری گمراه کننده بهره می برد. آنچه را که عقل می تواند به دست بیاورد قبلا در این مورد به دست آمده است؛ [عقل،] پرده از مغایرت میان خواسته و تجربه برداشته است. بنابراین پافشاری برای یافتن راه حلی از نوع تفکر فلسفی برای این تعارض(1)، کاملا بی فایده است و حتی اگر سرانجام راه حلی یافت شود، مانع واقعی باز روی در روی باقی خواهد بود، زیرا که راه حل در صورت تفکر درباره آن و یا کشف حقیقتی عقلانی وجود ندارد بلکه در یافتن راهی است که زندگی واقعی بتواند قبولش کند. هیچگاه نبوده است که فاقد پیشنهادات و دستورات حکیمانه بوده باشیم. (هرگاه نیاز به آن ابراز میشد،(2))  انسان بهترین فرصت را برای دستیابی همه گونه پیشرفت در زمان فیثاغورث داشته بود. به آن دلیل است که پیشنهادات شیلر را نباید به معنی حقیقی کلمه اش حمل نماییم بلکه همانطور که قبلا گفته ام بایستی آن را نمادین بدانیم که مطابق تمایلات فلسفی شیلر در پوشش مفهومی فلسفی ظاهر می گردد. به گونه ای مشابه، "روش متعالی"(3) که شیلر وارد آن می شود، نباید استدلالی انتقادی که بر پایه دانش بنا شده است، محسوب گرد، اما به شکل نمادین همان کاری را که یک انسان همواره در هنگامی که به مانعی برخورد می کند که با استدلال نمی توان آن را برطرف نمود و یا هنگامی که خود را با وظیفه ای حل ناشدنی مواجه می بیند، انجام می دهد. اما به منظور یافتن و عمل مطابق این روش، باید ابتدا برای مدتی طولانی به  بررسی جهات متضادی که راه سابقش از آن منشعب شده بود، بپردازد. مانع، سدی در مقابل رود زندگیش ایجاد می نماید. هرجا که مسیر لیبیدو مسدود شود، متضادهایی که سابقا در مسیر مستقیم زندگی همراه یکدیگر بودند، از هم جدا می شوند و از آن پس مانند دو خصم که آماده نبرد هستند با یکدیگر مواجه خواهند شد. بعد از آن، خود را با تنشهای طولانی مدت خسته می کنند که رویدادهای درون و نیز نتیجه آن قابل پیش بینی نیست و از انرژی ای که به نفع آنها باخته شده است، آن امر سومی تولید می شود که آغاز گر راه جدید است. 

1.contradiction

2.if it were only a question of that

3.transcendental way 

 

137        در تطابق با این قانون، شیلر اکنون خود را به آزمونی عمیق از طبیعت امور موثر متضاد می سپارد. مانعی که با آن روی در رو شویم، از هر نوع هم که باشد – تنها به این شرط که مشکل باشد – ناسازگاری میان هدف خودمان و آبجکت سرسخت به زودی به تنشی در درون خودمان منجر می شود. زیرا که در زمانی که می کوشم که آبجکت را تحت اراده خودم بگیرم، تمام وجودم تدریجا به ارتباط با آن کشیده می شود، که پس از ذخیره سازی شدید لیبیدو روی می دهد که مثل سابق، قسمتی از وجود مرا به درون آبجکت می کشاند. حاصل این امر آن است که  شناسایی جزئی ای از قطعات خاصی از شخصیت من با ویژگیهای مشابهی در آبجکت صورت می گیرد. همینکه این شناسایی رخ دهد، تعارض به درون خود روان من منتقل می شود. این اتحاد ناخودآگاه با شخصیت (1)، که درباره تنش(2) با آبجکت روی می دهد مولد نزاعی(3) درونی است که باعث ضعف من دربرابر آبجکت و نیز آزاد شدن افکت ها(4) می شود که همواره حاکی از بی تعادلی درونی است. اما افکت ها نشان می دهند که در حال احساس خود هستم و در نتیجه در مقامی هستم  - اگر نابینا نباشم- که توجهم را برای خودم به کار بگیرم و بیشتر درباره نقش متضادها را در روان خودم مطلع گردم. 

1.introjection 

2.conflict

3.discord

4.affects 

 

138        این روشی است که شیلر اتخاذ می کند. تنشی(0) را که او می یابد، مابین State و individual نیست بلکه در ابتدای نامه یازدهم او آن را دوگانگی میان "شخص و شرایط" تصور می کند.(پاورقی شماره 35 کتاب) که به معنی ایگو و حالات افکت متغیر آن است. زیرا که در حالیکه ایگو دارای پایداری نسبی است، مرتبط بودن(1) آن و یا متمایل بودن (2)آن به افکت متغیر است. بنابراین شیلر تلاش می ورزد که تنش(0) را در عمقش درک کند و در حقیقت یک طرف آن عملکرد ایگوی آگاه است، در حالیکه طرف دیگر آن رابطه ایگو با عملکرد جمعی می باشد. هر دوی این تعیین کننده ها در روان(3) انسان ذاتی هستند. اما تیپهای مختلف هر کدامشان این حقایق اساسی را به گونه ای مختلف در می یابند. برای تیپ درونگرا ایده ایگو عبارت از تذکر(4) مستمر و مسلط آگاه است و برای نقیض آن عبارت از مرتبط بودن(1) و یا متمایل بودن (2) به افکت است. برعکس برای برونگرا، تکیه بیشتر بر دوام رابطه او با آبجکت است و کمتر به ایده ایگو مربوط است. از اینرو مسأله برای او متفاوت است. همان گونه که ما ادامه تأملات(5) شیلر را دنبال می کنیم این نکته باید در ذهن متولد شود. مثلا هنگامی که او می گوید که "شخص" خود را در "ایگوی ازلی الثبوت(6) و تنها در آن" آشکار می کند(پاورقی شماره 36) این امر از دیدگاه درونگرا دیده شده است. از نقطه نظر برونگرا باید بگوییم که شخص خود را اساسا و تنها در امور مرتبطش(1) یعنی در عملکرد رابطه با آبجکت آشکار می کند. زیرا تنها برای درونگراست که "شخص" منحصرا معادل با ایگوست؛ درباره برونگرا این امر در درون افکتیویتی(7)آن و نه در ایگوی افکتد قرار می گیرد. ایگوی او همانند سابق، از اهمیت کمتری نسبت به افکتیویتی اش ، یعنی مرتبط بودنش(1) برخوردار است. برونگرا خود را در امری نوسانی و قابل تغییر، و درونگرا در امری ثابت می یابد. ایگو "ازلا ثابت" نیست کمترین مقدار آن در همه، که توجه کمی به آن می نماید. از طرف دیگر، درباره درونگرا اهمیت خیلی زیادی دارد؛ نتیجتا او از هر تغییری که به نوعی مسئول affect ایگو اش است شانه خالی می کند. affectively برای او می تواند امری یقینا دردناک(8) باشد، در حالیکه این امر برای برونگرا به هیچ وجه نباید از دست برود. شیلر به یکباره خود را در عبارت زیر، درونگرا نشانی می دهد: 

عبارت شیلر: برای اینکه او در میان همه تغییرات، دائما خودش بماند، برای تبدیل هر ادراک به تجربه یعنی به یگانگی دانش، و برای تولید هر یک از ابرازاتش در زمانی که برای همیشه قانون باشد، این قانونی است که توسط طبیعت عقلانی برای او توصیه می شود(پاورقی شماره 37 کتاب)  

0.discord 

1.relatedness

2.proneness

3.psychology

4.note

5.reflections

6.eternally constant ego

7.affectivity

8.positively painful

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد