آن شامل این مشخه هاییست که با رویا مشترک است با اینکه رویا، البته بی اختیار انجام می شود و تا حد خیلی زیادتری عجیب می نماید.
80 رابطه شخص با تخیلش به حد زیادی به رابطه اش با ناخودآگاه وابسته است، به طور کلی که آن هم به نوبه خود مشخصا به روح زمانه وابسته است. مطابق حد عقل گرایی ای که غالب می شود، شخص کمابیش طرفدار مشغولیتهای ناخودآگاه و محصولاتش است. مسیحیت، مانند هر سیستم بسته دینی، گرایشی مسلم به محدود نمودن ناخودآگاه شخص تا حد ممکن دارد، که منجر به فلج سازی فعالیت تخیل می گردد. در عوض، دین مفاهیم نمادین کلیشه ای را ارائه می دهد که یکبار برای همیشه جانشین ناخودآگاه گردد. مفاهیم نمادین همه ادیان، وقت گذرانی های فرایندهای مخصوص ناخودآگاه است که از نوع خود و واجب الاتباع برای همگان است. تعلیمات دینی اطلاعات نهایی را درباره "چیزهای نهایی" و جهان ماوراء آگاه انسان تهیه می کند. هر جا که شاهد تولد یک دین باشیم، خواهیم دید که چگونه اشکال عقیدتی در درون خود ایجاد کننده مانند الهام یا به عبارت دیگر مانند ذاتی کردن(1) تخیل ناخودآگاهش جریان می یابد. فرمهایی که از ناخودآگاهش سرریز می شود و اعلان می شود که اعتبارشان کلی است و در نتیجه جایگزین تخیلات شخصی دیگران می شود. متی(نویسنده انجیل متی) گوشه ای از این فرایند را برای ما از زندگی مسیح حفظ نموده است: در قضیه وسوسه، ما می بینیم که چگونه ایده سلطنت از ناخودآگاه موسس به شکل دیداری شیطان بر می خیزد که قدرتی مسلط بر همه سلطنتهای روی زمین را به او پیشنهاد می کند. اگر مسیح در این تخیل دچار سوء تفاهم شده و آن را اصل(2) می پنداشت در آن صورت، وی دیوانه ای مثل دیوانه های دیگر زمین می بود. اما او اصالت تخیلیش را نپذیرفت و به این عنوان به عرصه زندگی وارد شد که پادشاهی است که همه پادشاهان "آسمان" تحت تسلطش هستند. در نتیجه او شخص پارانوئیدی نبود، همانگونه که نتایج رفتارش نیز همان را نشان می دهد. دیدگاه هایی که به تدریج از جهت روانی مرتبط با کسالت شدید روانشناسی مسیح(3) چیزی بجز چرندیات عقل گرایی مضحک بدون هیچ فهمی از معنای این چنین فرایندهایی در تاریخ انسان پیشنهاد شده است.
1.concretization.۳ concrete.۲ morbidity