74 برای آبه لارد بایستی بیان نحوه کانسپتوالیسم آنقدر سخت بوده باشد که الزاما مجبور بوده آن را خارج از ضد و نقیض گوییها بسازد. فکر می کنم نوشته ای بر سنگ قبر او که در یک کتاب خطی در آکسفورد ثبت شده است، نگرشی عمیق به ذات تناقض بار تعالیم او باشد:
او آموخت که کلمات در ارتباطشان با اشیاء است که معنا می یابند و اینکه اشیاء را با مشخص نمودنشان بارز می کنند. او خطاها را درباره دسته ها و نوعها اصلاح نمود و تعلیم داد که دسته ها و گروه ها تنها مرتبط با کلمات هستند و بیان نمود که دسته ها و گروه ها جز عباراتی بی مغز چیزی نیستند.
بنابراین او اثبات کرد که "شیء زنده" و "شیء غیر زنده" هر دو از یک جنس هستند و "انسان" و "غیرانسان"، هر دو به درستی "گونه خطاب شده اند.
75 امور متضاد را به ندرت می توان بیان نمود. در غیر اینصورت از پارادوکسها، تا آن حد که او هنوز نیاموخته است که رویکرد شیء گرایش را متعادل سازد. انسانی که به ایده متمایل شده است، از نقطه نظر ایده درک می کند و واکنش نشان می دهد اما انسانی که متمایل به شیء باشد از نقطه نظر شیء درک می کند و واکنش نشان می دهد. نزد او، تجرد اهمیتی ثانویه دارد، زیرا که آنچه بایستی درباره اشیاء تصور شود، در نزد او نسبتا غیرضروری می نماید؛ در حالیکه برای گروه قبلی کاملا برعکس است. انسانی که به شیء متمایل است، ذاتا نومینالیست است – "طبیعت عبارتست از صدا و دود" (فاست) تا آن زمان که او هنوز نیاموخته است که گرایش خود به شیء را تعدیل کند. در صورتی که این امر اتفاق بیفتد و مقدمات ضروری برایش مهیا باشد، او به منطق دانی موشکاف مبدل خواهد شد که باریک بینی، روشمندی و دیرباوریش نظیری ندارد.