ما یک روانشناسی داریم، یک علم میانه داریم و این به تنهایی بر متحد کردن ایده و شیء بدون ایجاد فشار بر یکی از آندو، قادر است. این توانایی در خود ذات روانشناسی وجود دارد، با آنکه هیچ کسی نمی تواند مخالف این امر باشد که روانشناسی تا کنون در اجرای این وظیفه موفق بوده است. همانطور که ده رموسات می گوید:
آبه لارد سپس پیروز شد؛ چراکه علیرغم محدودیتهای جدی ای که در اتهامات در خصوص نومینالیسم یا کانسپتوالیسم بر او، که با یک نوشته دقیق انتقادی می تواند مشخص شود، وجود دارد، دید او واقعا نگاه مدرن در شکل نخستینش است. او پیشاپیش در این باره سخن می گوید و پیش بینی می کند، او وعده آن است. روشنایی ای که افق را در سحر نقره گون می کند، از آن ستاره ای است که هنوز قابل مشاهده است و قرار است به جهان نور دهد.(همان منبع، صفحه140)
73 اگر کسی وجود تیپهای روانشناختی و نیز این واقعیت را که درستی یک تیپ، غلط بودن دیگری است، نادیده انگارد در آن صورت است که کارهای آبه لارد برایش بجز یک سفسطه اسکولاستیک دیگر معنایی نخواهد داشت. اما اگر ما به وجود این دو نوع اعتراف کنیم، تلاشهای آبه لارد برایمان بسیار پراهمیت خواهد شد. او به دنبال جایگاه میانجیگری در sermo (گفتگو) بود که منظورش از آن خیلی "مذاکره جدی"، به عنوان قضیه ای رسمی که به معنای خاصی متصل شده باشد، نبود – در حقیقت، معنایی که مسلتزم چندین کلمه باشد برای اینکه معنایش ایجاد شود. او درباره verbum (صدای انسان) صحبت نمی کرد، چراکه در درک یک نومینالسیت این امر چیزی بجز vox (صدای انسان) که عبارت از یک flatus vocis (flatus به معنای وزش یا تنفس می باشد) است، نبود. در حقیقت، این امر بزرگترین یافته روانشناسی نومینالسیم در هر دو برهه باستان و قرون وسطی است که هویت ابتدایی، جادویی و اسطوره ای کلمه را با شیء منسوخ می کند – به آن شدت کامل برای تیپ انسان که جای پایش را نه در چیزها بلکه در انتزاع فکر از اشیاء دارد. افق دید آبه لارد آنقدر در حد خود شدیدا وسیع بود که امکان تسلط بر ارزش نومینالیسم را در این حس از او می گرفت. برای او کلمه در حقیقت vox بود اما همانگونه که او متوجه آن شد، sermo چیزی بیش از آن بود؛ حامل معنای ثابتی بود، عامل مشترک ، ایده، را شرح نمود – که در حقیقت درباره اش اندیشه شده و با ذکاوت درباره تشخیص داده شده است. در sermo مفهوم کلی وجود داشت و تنها در آن بود که چنین بود. این امر به سرعت قابل فهم بود، در نتیجه آبه لارد جزو نامینالیستها شمرده شد با اینکه این امر اشتباه بود زیرا امر کلی در نزد او واقعیت بزرگتری از vox داشت.